• یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ -
  • 28 April 2024

  • یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ -
  • 28 April 2024
یادداشت/ محسن جلال‌پور

داستانی فراتر از رنج

«محسن جلال‌پور» فعال اقتصادی و رییس پیشین اتاق ایران در این یادداشت با طرح این سوال که «چرا راه‌اندازی کسب و کار در ایران سخت است؟» از داستانی «فراتر از رنج» می‌گوید که آینه تمام‌نمایی از آثار رفتارهای نابخردانه تصمیم‌سازان اقتصادی بر امروز و آتیه کسب و کارها در ایران است...

من همهجور کار راهاندازی کردهام؛ از مغازه اسباببازیفروشی تا استارتآپ و زندگیام پستیها و بلندیهای زیادی داشته است اما داستان راهاندازی «پایانه صادراتی گلشنآرای ارم» فراتر از رنج است.
اوایل دهه 90 رئیس اتاق بازرگانی کرمان بودم و همزمان به عنوان نایبرئیس اتاق بازرگانی ایران فعالیت میکردم. آن روزها نهادهای امنیتی هشدار دادند که جنوب استان کرمان به دلیل تداوم خشکسالی و کاهش شدید سرمایهگذاری بهشدت مستعد ناامنی و تشنج است و نهادهای سیاسی و اقتصادی باید برای ایجاد تحرک در منطقه کارهای اساسی کنند. مسوولان سیاسی استان از اتاق بازرگانی کرمان خواستند طرحی تهیه کند که بر اساس آن همه نهادها برای بهبود شرایط منطقه کمک کنند. پس از مطالعات اولیه به این نتیجه رسیدیم که با توجه به تنگنای آب، کمبود زمین مناسب و مساله نگرانکننده فرسایش خاک، بهترین گزینه، توسعه محصولات گلخانهای است. مطالعه ما نشان داد هر هکتار گلخانه، برای 12 تا 16 نفر کار ایجاد میکند و ما فکر کردیم با راهاندازی پایانه صادراتی محصولات کشاورزی، دست کم برای 60 هزار نفر شغل ایجاد میشود. برآورد اولیه ما از سرمایهگذاری و راهاندازی این پایانه نزدیک به 10 میلیون دلار بود که 12 میلیارد تومان آن دوره میشد. با وجودیکه همه نهادهای دولتی قول همکاری دادند و در عین حال که همه میدانستند گروهی که قصد راه اندازی پایانه را دارد، صرفا دنبال کسب منفعت نیست، اما کار آنطور که فکر میکردیم پیش نرفت.
🔹حدود یک سالونیم در مسیر کرمان-تهران رفتوآمد داشتیم تا مجوز زمین بگیریم.
🔹پرونده دوبار به هیات دولت رفت و هر دو بار به دلیل نقص بیجا و بیمورد برگشت خورد.
🔹 50 هکتار زمین درخواستی به 5 هکتار تقلیل یافت.
🔹یک سال زمان صرف شد تا فقط مجوز بگیریم.
🔹در سال 1393 کار را شروع کردیم اما با تغییر قیمت دلار از هزار تومان به سه هزار و 200 تومان هزینههای ما دست کم سه برابر شد.
🔹با یک شرکت هلندی برای ساخت و خرید خط بستهبندی محصولات کشاورزی به ارزش 5/1 میلیون یورو قراردادی تنظیم کردیم.
🔹شش ماه طول کشید تا موفق شدیم از صندوق توسعه ملی، در اوایل سال 1394 اعتبار تسهیلات دریافت کنیم.
🔹 22 کانتینر ماشینآلات سفارش دادهشده، اواخر بهمن سال 1396 به بندرعباس رسید.
🔹در ماه اسفند 1396 مدارک مربوط به ترخیص ماشینآلات را به اداره گمرک تحویل دادیم، اما در اواخر اسفند اعلام کردند که به خاطر ایام نوروز، اجازه حمل به کانتینرهای باری و کالا را نمیدهند.
🔹سال 1397 از سر رسید و دوباره دلار با شوک مواجه شد و به بیش از پنج هزار تومان رسید.
🔹 رونمایی از دلار 4200 تومانی، شوک بسیار بزرگی به ما وارد کرد.
🔹درهای گمرک را کاملاً بستند. خیلی دوندگی کردیم و بارها توضیح دادیم که پول همه این ماشینآلات از صندوق توسعه ملی پرداخت شده و همه کارهای ترخیص آن نیز به پایان رسیده، اما مسوولان گمرک میگفتند تنها کالاهای واردشده با دلار 4200 تومان را ترخیص خواهند کرد.
🔹بابت این بلاتکلیفی هر ماه بیش از 50 میلیون تومان به شرکت «مرسکلاین» جریمه پرداخت میکردیم.
🔹شرکت هلندی که ماشینآلات را ارسال کرده بود، مدام فشار میآورد که اتمام موعد نصب نزدیک است و از آن به بعد مسوولیتی برای خود قائل نیست.
🔹هشت ماه تمام دوندگی کردیم تا در نهایت در ماه آذر گفتند برای ترخیص ماشینآلات باید از نو گشایش اعتبار کنیم و فرمها با اطلاعات جدید بهروز شود.
🔹وقتی برای گشایش اعتبار مراجعه کردیم، با مشکل جدید مواجه شدیم. گفتند، محل ارزی که دریافت کردید، صندوق توسعه ملی است و در فرمهای جدید باید عنوان شود چون سامانه با عنوان قدیمی جواب نمیدهد.
🔹 سه ماه دوندگی کردیم تا سرانجام در اسفند سال 1397 قبول کردند گزینه صندوق توسعه ملی را در فرمهایشان بگنجانند تا بتوانیم گشایش اعتبار کنیم.
🔹در اوایل سال 1398 موفق به گشایش اعتبار مجدد قانون جدید شدیم.
🔹اواخر سال 1397 و اوایل سال 1398 به خاطر مشکلات زیادی که گریبان ما را گرفت، عملاً کار متوقف شد. پشیمان شده بودیم اما کاری از دستمان بر نمیآمد.
🔹بعد از گشایش اعتبار و آماده شدن برای ترخیص، اعلام کردند که چهار کانتینر از 22 کانتینر موجود مربوط به دستگاههای «لیفتراک» است و با توجه به اینکه در داخل، کالای مشابه آن ساخته میشود، اجازه ترخیص نمیدهیم.
🔹ما همچنان ماهی 50 میلیون تومان به شرکت مرسکلاین جریمه پرداخت میکردیم و این شرکت هم فشار میآورد که به خاطر تحریمها نمیتواند در آبهای ایران بماند و باید هرچه زودتر، بار خود را خالی کنید.
🔹به خاطر تحریمها مسیرهای نقل و انتقال پول هم کاملا بسته شد.
🔹در حالی که هنوز ماشینآلات ما در گمرک مانده بود و کار ما هنوز آغاز نشده بود، صندوق توسعه ملی از ما طلب اقساط کرد و در نهایت، از اواخر سال 1399 حسابهای ما به دلیل بدعهدی، مسدود شد.
🔹هم با تحریمهای اقتصادی دستوپنجه نرم میکردیم، هم ماهانه به شرکت مرسکلاین جریمه میپرداختیم، هم صندوق توسعه ملی حسابهایمان را مسدود کرده بود و هم با دومین شوک ارزی مواجه شدیم. از همه بدتر اینکه با دستور صندوق توسعه ملی، حساب 20 شرکتی که اعضای هیاتمدیره پایانه صادراتی گلشنآرای ارم در آن حضور داشتند، مسدود شده بود.
🔹 مسدودی حسابهای بانکی، کوهی از مشکلات برای ما ایجاد کرد و ما واقعاً نمیدانستیم چطور این همه مشکل را حل کنیم. اعتبارمان خدشهدار شده بود و همه زندگیمان تحتالشعاع این مساله قرار داشت. حتی حسابهای مربوط به بنیاد خیریه را که هر کدام از ما عضو بودیم هم مسدود کرده بودند.
🔹بعد از رفع گرفتاری، به شرکت هلندی پیام دادیم که ماشینآلات ترخیص شده و آماده نصب هستند. به ما اطلاع دادند که باید 140 هزار دلار بابت 10 درصد حقالزحمه نصب و راهاندازی ماشینآلات، به حسابشان واریز کنیم.
🔹امکان انتقال پول وجود نداشت و بانکها با ما کار نمیکردند به همین دلیل نمیتوانستیم پول را به حساب شرکت هلندی واریز کنیم. دهها راه و مسیر را امتحان کردیم اما نتوانستیم پول را انتقال دهیم و حتی اعلام کردیم که میتوانیم پول را به صورت دستی به شرکت تحویل دهیم اما آنها نپذیرفتند.
🔹به معنای واقعی سردرگم بودیم؛ اگر ماشینآلات را خودمان باز میکردیم، گارانتی باطل میشد و اگر باز نمیکردیم، کارمان زمین میماند.
🔹نمایندگان ما هر روز کیف و چمدان به دست از این کشور به آن کشور و از این شهر به آن شهر رفتند تا به نوعی پول را به حساب شرکت هلندی منتقل کنند اما شرکت هلندی نمیپذیرفت و تاکید داشت که حتماً باید از یک حساب مشخص، پول واریز شود.
🔹 بعد از چهار ماه موفق شدیم شرایط را برای واریز پول به حساب شرکت هلندی فراهم کنیم اما شرکت هلندی نپذیرفت و به صراحت اعلام کرد که به دلیل تحریمها نمیتوانیم با ایرانیها کار کنیم. معنیاش این بود که آنها نمیتوانستند و نمیخواستند تکنسینهای خود را به ایران بفرستند که خط تولید را برایمان راهاندازی کند.
🔹پیش خودمان فکر کردیم، خب نیامدند که نیامدند، خودمان ماشینآلات را راهاندازی میکنیم. اما موضوع این بود که ماشینآلات کُد داشتند و همه کدها دست شرکت هلندی بود.
🔹از تابستان 1398 تا اوایل سال 1400 بیش از 20 راهحل مختلف را آزمودیم تا شاید بتوانیم ماشینآلات را راهاندازی و نصب کنیم اما به هر دری زدیم، موفق نشدیم.
🔹به این نتیجه رسیدیم که ماشینآلات را به یکی از کشورهای منطقه ببریم و راهاندازی کنیم و بعد به ایران بازگردانیم اما شرکت هلندی اعلام کرد، این ماشینآلات برای ایران ساخته شده و تنها در ایران قابلیت نصب و راهاندازی دارد و در هیچ کشور دیگری به غیر از ایران برای راهاندازی آن اقدام نمیکند.
🔹شرایط برای ما خیلی سخت شده بود و در نهایت تصمیم گرفتیم از متخصصان داخلی برای راهاندازی خط تولید بهره بگیریم که اغلب توان راهاندازی داشتند اما مسوولیت بعد از آن را نمیپذیرفتند چون شرکت هلندی کد راهاندازی ماشینآلات را در اختیار داشت و هر زمان که میخواست، میتوانست خط تولید را متوقف کند.
🔹یکی از متخصصان شرکت هلندی حاضر شد مخفیانه با نماینده ما قهوهای بخورد و کمی راهنماییمان کند اما آنقدر ترسیده بود که حتی حاضر نشد تلفنی با ما صحبتی داشته باشد. این فرد در یکی از کشورها نمایندگی شرکت هلندی را داشت و توافق کردیم که مخفیانه با او قرار بگذاریم.
🔹سه روز با او مذاکره کردیم و در نهایت متقاعد شد که مخفیانه به ایران سفر کند و خط تولید ما را راهاندازی کند. او در بهمن 1401 به ایران سفر کرد و چند هفته بعد خط تولید جنجالی راهاندازی شد.
🔹این پروژه قرار بود با 12 میلیارد تومان سرمایه به سرانجام برسد اما به دلیل تورم این مقدار سرمایه فقط صرف محوطهسازی شد. برآورد ما این بود که پایانه صادراتی، تا سال 1395 راهاندازی شود. اما آنقدر گرفتار اخذ مجوز و طی مسیرهای پیچیده شدیم که نفهمیدیم چطور این همه سال گذشت و تا امروز بیش از 10 برابر برآوردهای اولیه، هزینه کردهایم...
لینک کوتاه خبر: https://eghtesadkerman.ir/8280
اخبار مرتبط
نظرات شما