پیروزی هر یک از کاندیداهای اصلی انتخابات آمریکا بر تعهد ایالات متحده به چندجانبهگرایی، مقابله با تغییرات اقلیمی، مسئله تایوان، حمایت از اسرائیل و جنگ اوکراین پیامدهایی متفاوت خواهد داشت...
نگاه محدود و محلی به مسائل سیاسی نتایج انتخابات سال جاری کشورها از جمله ایالات متحده را تعیین خواهد کرد.
به نوشته لِزلی وینجموری برای وبگاه فارن پالیسی، شرکا و متحدان واشنگتن از احتمال بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نگران هستند و آمادگی رویارویی با آینده بدون قدرت و رهبری ایالات متحده را ندارند.
اما اگر نتیجه انتخابات عمدتاً توسط دغدغههای داخلی تعیین شود، این سؤال را ایجاد میکند که آیا واقعاً تفاوتی برای سیاست خارجی خواهد داشت؟
برخی از مفسران استدلال میکنند که فرق بین نامزدهای پیشرو در سیاست خارجی ناچیز است. زیرا جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده سیاستهای سختگیرانه ترامپ در قبال چین را ادامه داده و برنامه حمایتگرایانه او نوعی نسخه به روز شده جهانبینی «اول آمریکا» ترامپ تلقی شده است. بر اساس این دیدگاه، سیاستهای کلی ایالات متحده منعکسکننده اجماعی دو حزبی است: اینکه واشنگتن باید اولویتهای روشنی را تعیین کرده که بر اساس واقعیتهای ژئوپلیتیک امروزی باشد. همچنین توافق گستردهای در مورد نیاز به انطباق تعامل اقتصادی جهانی ایالات متحده برای جهانی رقابتیتر و پذیرش آمریکاییهایی که عقب ماندهاند نیز وجود دارد. در مورد این ابعاد حیاتی سیاست ایالات متحده، بنابراین همانطور که این تحلیلگران استدلال میکند، بایدن و ترامپ یا هر نامزد دیگری نیز همین کارها را انجام میداد.
اما دلیلی وجود دارد که باید نسبت به چنین ادعاهایی محتاط بود. کسانی که ادعا میکنند سیاستهای بایدن در قبال چین صرفاً ادامه سیاستهای ترامپ است، بسیار سادهسازی میکنند. سبک ترامپ پر سر و صدا، آشفته و مخل بوده و خواهد بود. در مقابل، بایدن دیپلماسی سطح بالایی دقیق و مرحله به مرحلهای را دنبال کرده که برای مدیریت تنشها و جلوگیری از تصادفات یا سوءتفاهمهایی که ناخواسته به درگیری منجر شود، طراحی شده است.
دیپماسی تهاجمی یا دیپماسی تعاملی؟
استراتژی ترامپ برای مهار نفوذ اقتصادی چین تقریباً به طور انحصاری بر تعرفهها محدود بود. با این حال، بازگشت ترامپ میتواند شاهد تلاش رئیسجمهور سابق و تیمش برای جداسازی عمده دو اقتصاد قدرتمند جهان باشد.
بایدن به دنبال این است که ریسک همکاری با اقتصاد چین را برای ایالات متحده از بین ببرد، نه اینکه این دو اقتصاد را کامل از هم جدا کند. دولت او این کار را از طریق استراتژی کنترل صادرات بر روی فناوریهای حساس، محدودیت در سرمایهگذاری و همچنین وضع تعرفهها پی گرفته است. تدابیر اقتصادی داخلی طراحیشده برای افزایش رقابت فناوری ایالات متحده و همچنین ایجاد شغل، جزء ضروری این استراتژی گستردهتر است. در تایوان نیز ترامپ و بایدن با هم فرق دارند. ترامپ گفته که از جزیره خودگردان دفاع نخواهد کرد. بایدن در اظهاراتی متعدد نشان داده که تعهدش به دفاع از تایوان بسیار قویتر است.
اگر ترامپ به قدرت بازگردد، عواقب آن برای روابط آمریکا و چین شدید خواهد بود. شرکای هند-اقیانوسیه آمریکا و اروپا تأثیرات آن را احساس کرده و مجبور میشوند بین ایالات متحده ترامپ و چین یکی را انتخاب کنند.
با توجه به اینکه قدرت اجرایی رئیسجمهور در مورد سیاست خارجی همچنان در حال افزایش است، ریسک ماجرا بیشتر هم خواهد بود. نظارت کنگره به ویژه در دورههایی که قوه مقننه و مجریه توسط یک حزب اداره میشود، تضعیف شده است. این بدان معناست که امکان تغییر مسیر سیاست خارجی ایالات متحده برای رئیسجمهوری با اعتقادات قوی بسیار زیاد است. در سال ۲۰۱۸، جیمز گلدگایر و الیزابت ساندرز در فارن افرز در مورد «ریاستجمهوری بدون محدودیت» نوشتند و به توانایی ترامپ در خارجکردن ایالات متحده از چندین سازمان مهم چندجانبه با اندک مخالفتی از جانب کنگره اشاره کردند.
تاریخ نیز به ما میگوید که به این موضوع باید بیشتر توجه کنیم. انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۰ جنجالی بود، اما در نهایت، دیوان عالی کاخ سفید را به جورج دبلیو بوش تحویل داد که شاید یکی از مهمترین تصمیمات دادگاه تا به امروز برای سیاست خارجی آینده ایالات متحده باشد. حملات ۱۱ سپتامبر فرصتی را برای رئیسجمهور ایالات متحده مهیا کرد تا تصمیمات سیاسی جسورانهای بگیرد. تصمیم برای حمله به افغانستان تعجبآور نبود، اما تصور اینکه اَل گور (رقیب ریاستجمهوری بوش) در صورت انتخابشدنش به جنگ عراق میرفت، سخت است.
ممکن است انتخابات ۲۰۲۴ پیشبینیکننده انشعابی مشابه در مسیر سیاست خارجی ایالات متحده باشد. مهمترین تفاوتی که رئیسجمهور بعدی آمریکا در جهان میگذارد شیوهها و رویکردهای دیپلماتیک است. در دنیای سیاست خارجی این موضوع اهمیت زیادی دارد و احتمالاً بیشترین تأثیر را بر اروپا خواهد گذاشت.
بایدن آتلانتیکیترین رئیسجمهور ایالات متحده از زمان جنگ سرد است. در مقابل، ترامپ به طور مداوم اروپا را متهم کرده که از قِبَل آمریکا بهره میبرند. او تهدید کرده که در صورت پیروزی، حمایت ایالات متحده از اوکراین را متوقف کرده و ایالات متحده را از ناتو بیرون میکشد. حتی اگر این کار را نکند، تهدید روزانه خروج ایالات متحده باعث ایجاد بیثباتی و اختلال میشود که به شدت مزایایی را که این سازمان برای اعضای خود ارائه میدهد را کاهش خواهد داد.
این دو مرد همچنین در مورد تغییرات اقلیمی و تایوان، جایی که تبعات تغییر سیاست در آن قابلتوجه است، به شدت با هم تفاوت دارند. مسئله نگرانکنندهتر این است که در دولت دوم ترامپ، تعهد ایالات متحده به چندجانبهگرایی در اصل و در عمل مورد حمله مستقیم قرار میگیرد.
نظم بینالملل و چندجانبهگرایی
برای بیش از هفت دهه، ایالات متحده ستون فقرات نظمی چندجانبه را فراهم کرده است. جاهطلبی که پشتوانه این نظم بود، صلح، ثبات و رفاه بوده است. واشنگتن باور دارد که با همکاری با شرکای خود کار کند، شانس موفقیتش بیشتر میشود. حتی با وجود اینکه نظم چندجانبه مورد حمایت ایالات متحده بینقص نبوده، اما مجموعهای از اصول و قوانین را با خود دارد که به پیشبینیپذیری، شفافیت و اعتماد بیشتر کمک میکند.
دنیای امروز گرفتار مشکلاتی است که هیچ کشوری، هر چقدر هم که قدرتمند باشد، نمیتواند به تنهایی به آن رسیدگی کند. جنگ اوکراین قدرت و ضرورت اتحاد غرب را نشان داده است. تغییرات اقلیمی در بسیاری از کشورهایی که حتی منبع اصلی آن نیستند، ویرانی به بار آورده است. طیف وسیعی از راهحلهای موجود به همکاری بینالمللی نیاز دارد.
همهگیری کرونا ثابت کرد که بیماریها همیشه جهانیتر از پاسخهایی هستند که برای شکست آنها طراحی شدهاند. ناسیونالیسم واکسن کمک چندانی به پیشبرد درمان جهانی نکرد. در عوض، دولتهای نیمکره جنوبی را از غرب و آمریکا بیگانه ساخت و در نتیجه، توانایی غرب برای دستیابی به اهداف ژئوپلیتیکیش را کاهش داد. خطرات مهاجرت مدیریتنشده، چه در مرز جنوبی ایالات متحده و چه از طریق دریای مدیترانه، نه تنها مشکلی انسانی بلکه بحرانی سیاسی در اروپا و ایالات متحده ایجاد کرده است. نیاز به تلاش چندجانبه جدید برای مدیریت این مشکلات حیاتی اجتماعی و اقتصادی به طور فزایندهای ضروری به نظر میرسد.
اما با اینکه که نیاز به سازمانهای چندجانبه برای ارائه راهحلها افزایش یافته، آنها برای ارائه راهحل عملکرد خوبی نداشتهاند. در نتیجه، جهانبینی اساسی که زیربنای این رویکرد سیاست خارجی بوده، مورد حمله قرار گرفته است.
در سال ۲۰۱۶، ترامپ تریبونی قدرتمند به منتقدان چندجانبهگرایی داد و آن را به ظهور چین و تأثیرات منفی جهانیشدن بر طبقه کارگر آمریکایی، به ویژه از دست دادن مشاغل تولیدی مرتبط کرد. او سازمان تجارت جهانی و قراردادهای تجارت آزاد مانند نفتا را مقصر دانست.
به محض رسیدن به قدرت، ترامپ بر اساس همین این انتقادات عمل کرد. تحت رهبری ترامپ، پیشبینیپذیری تعهدات چندجانبه واشنگتن تقریباً یکشبه با تصمیم برای خروج ایالات متحده از توافقنامه آبوهوای پاریس از بین رفت. این امر ادامه داشت و ترامپ بارها تهدید کرد که به مشارکت ایالات متحده در سازمان تجارت جهانی و سازمان بهداشت جهانی پایان خواهد داد. او ایالات متحده را از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد خارج کرد. جلسات گروه هفت به جای همکاری به صحنه هرجومرج تبدیل شد. حتی در طول دوران ریاستجمهوری خود، ترامپ ناتو که بستر امنیت فراآتلانتیکی است را به باد انتقاد گرفت و در عین حال، اروپا را تهدید به جنگی تعرفهای کرد. تصمیم ناگهانی او برای خروج ایالات متحده از توافق هستهای ایران، بیثباتی روابط آمریکا با اروپا را به سطح جدیدی رساند که تا امروز ادامه دارد.
انزواطلبی ریاکارانه
از زمانی که ترامپ در سال ۲۰۲۱ کاخ سفید را ترک کرد، عوامل متعددی برای تسریع، تعمیق و تشدید نارضایتی کشورهای فقیرتر از ایالات متحده ترکیب شدند. ناسیونالیسم واکسنی غرب و ناکامی آن در ارائه پاسخ مادی کافی برای کمک به کشورهای نیم کره جنوبی برای مقابله با تأثیرات تورم و مشکلات بدهی، با حمله روسیه به اوکراین و تحریمهای پس از آن تشدید شد.
با دو جنگ بزرگ اوکراین و خاورمیانه، تقاضا برای رهبری ایالات متحده و راهحلهای چندجانبه افزایش یافت. نیمکره جنوبی خصوصاً در رنج به سر میبرد.
امروزه، محدودیتهای سیاسی داخلی به این معناست که کالاهای عمومی جهانی به سختی عرضه شده و به طور فزایندهای، دسترسی به بازارها محدود شده است. بخشودگی بدهی و کمکهای مالی، به ویژه در جایی که بیشتر مورد نیاز است، مانند کمک به کشورهای در حال توسعه برای سازگاری با تغییرات اقلیمی کاهش یافت.
اتهامات فزاینده ریاکاری علیه آمریکا به اندازه تقاضا برای رهبری ایالات متحده رسیده است. بسیاری از مردم جهان در حال توسعه از واشنگتن به دلیل حمایت از برخی از هنجارهای بینالمللی که خود به آن پایبند نیست، مانند احترام به حاکمیت دولت و حمایت از غیرنظامیان انتقاد میکنند.
منتقدان واشنگتن را متهم میکنند که این هنجارها را به طور گزینشی و نابرابر ترویج میکند. جنگ اسرائیل و حماس این احساسات را تحریک کرده است. حمایت قاطع ایالات متحده از اسرائیل با نبود خویشتنداری تلآویو و افزایش تلفات فلسطینیها، احساسات ضدآمریکایی را تشدید کرد و اتهامات نفاق را بیش از پیش متوجه واشنگتن ساخت. برای بسیاری از مردم نیمکره جنوبی، این مسئله یادآوری قدرتمندی بود که سیاست ایالات متحده مغرضانه است. ابتدا افغانها و اکنون فلسطینیها توسط ایالات متحده رها شدهاند، در حالی که اوکراین هنوز از حمایت قابلتوجه آمریکا بهره میبرد.
اما ایالات متحده همچنین به دلیل نقشی که بسیاری از مردم آن را نقش بیش از اندازه بزرگش در نهادهای پیشروی بینالمللی دانسته و به ویژه، ناتوانی در رفع مشکل استانداردهای نابرابر برای عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل متحد مورد انتقاد قرار گرفته است. نفوذ نامتناسبی که ایالات متحده در صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی اعمال میکند، تا حدی به دلیل توزیع ناهنجار حق رأی بوده و اتهام ریاکاری را تقویت کرده است
با نزدیکشدن به انتخابات ۲۰۲۴، بسیاری از مردم میترسند که ایالات متحده قدرتمند بیکار بنشیند و در صورت بازگشت ترامپ، واشنگتن میتواند گامهای برگشتناپذیری به سمت انزواطلبی بردارد.
نجات چندجانبهگرایی
افول چندجانبهگرایی اجتنابناپذیر نبوده و حتی اگر تعداد کمی از رأیدهندگان آمریکایی در سال ۲۰۲۴ با در نظر گرفتن سیاست خارجی به پای صندوقهای رأی بروند، میتوان آن را نجات داد؛ چه رسد به اینکه نگران چندجانبهگرایی باشند.
مدعیان اصلی ریاستجمهوری، انتخابی بین دو دیدگاه کاملاً متفاوت برای نظم جهانی آینده ارائه میدهند. یکی که توسط بایدن ارائه شده، شرکا و شراکت را در خط مقدم و مرکز استراتژی ایالات متحده قرار میدهد. این دیدگاه به دنبال آن میگردد که چهارچوب چندجانبهگرایی را در جایی که ممکن باشد اصلاح کرده و در صورت لزوم، با امکانات موجود کار کند، اما این امر را با مشارکت دیگران انجام میدهد.
دومین دیدگاه که ترامپ از آن حمایت میکند، نظم موجود را در تضاد با منافع ایالات متحده میداند. به جای تلاش برای اصلاح چهارچوب موجود نهادهای چندجانبه یا ایجاد ساختارهای نهادی کوچکتر، چابکتر و انعطافپذیرتر، از سیاستهای بدهبستانی و سیستم «با ما یا علیه ما» استفاده میکند که به دنبال برهم زدن نظم بینالمللی است.
این دو جهانبینی صرفاً ساختارهای نظری نیستند. آثار عملی آنها در دوره ریاستجمهوری فعلی و ریاستجمهوری قبلی خود را نشان داد. در اولین سال ریاستجمهوری خود، بایدن به سرعت برای احیای مشارکت ایالات متحده در سازمان بهداشت جهانی، توافقنامه پاریس و شورای حقوق بشر سازمان اقدام کرد. او همچنین به دنبال اطمیناندادن به شرکای آمریکا در ناتو از تعهد مداوم ایالات متحده به این اتحاد بود.
مسئلهای وجود دارد که ممکن است در رابطه با آن، تفاوت قابل توجهی در سیاست خارجی بین ترامپ و بایدن به نظر نرسد. از آنجایی که طبقه کارگر آمریکایی از تأثیرات جهانیسازی بیرویه و تأثیرات آن بر تولید دچار آسیب شدهاند و با ادامه رشد نابرابری درآمد، حمایتگرایی بر تجارت آزاد که زمانی قلب تپنده بینالمللیگرایی ایالات متحده بود، سایه انداخته است.
با این حال، توقف پیشرفت یک چیز است و کنارگذاشتن کامل آرمانها چیز دیگری است. اگر ترامپ به کاخ سفید بازگردد، احتمال کنارهگیری کامل ایالات متحده از سازمان تجارت جهانی به واقعیت تبدیل خواهد شد. اگر او به حرف خود برای اعمال تعرفه ۱۰ درصدی بر همه کالاهای وارداتی عمل کند، قدمی جدید به سمت حمایتگرایی خواهد بود.
در واقع، بازگشت ترامپ به کاخ سفید ناقوس مرگ تعهد ایالات متحده به چندجانبهگرایی است. در حالی که بایدن به دنبال پیشبرد منافع ایالات متحده از طریق مشارکت بوده، ترامپ به طور غریزی آن را رد کرده و قصد دارد چندجانبهگرایی را خراب کند. دور دوم ریاستجمهوری ترامپ به این معنی است که تعهد رسمی ایالات متحده برای پرداختن به وجودیترین مشکل بلندمدت زمان ما احتمالاً یکشبه از بین میرود. به همین ترتیب، دیپلماسی دقیقی که دولت بایدن در سیاست خود در قبال چین دنبال میکند، با یکجانبهگرایی تنشزا جایگزین خواهد شد.
از میان تمام مناطق جهان، اروپا بیشترین سود را از بیش از هفت دهه سرمایهگذاری ایالات متحده در نظم بینالمللی چندجانبهگرا را برده است. دور دوم ریاستجمهوری ترامپ میتواند خیلی سریع ورق را برگرداند. تهاجم همهجانبه روسیه به اوکراین، موجی از وحدت فراآتلانتیکی را به همراه داشت و تعهد ایالات متحده به ناتو و امنیت فرا آتلانتیک را تأیید کرد. ترامپ احتمالاً هر دو را رها کرده و بار دیگر به دنبال این خواهد بود که آلمان را منفور و رئیسجمهور روسیه را به دوست خود تبدیل کند. عقبنشینی ایالات متحده از اروپا میتواند منجر به تغییری شدید در سرنوشت اوکراین شود و اروپا را آسیبپذیر و با وظیفه سنگین کمک به دفاع و سپس بازسازی اوکراین رها کند.
البته همه کشورهای جهان از به دور دوم ریاستجمهوری ترامپ چنین ترسی ندارد. ممکن است کسانی که از نفوذ ایالات متحده و نظم چندجانبه به رهبری غرب رنجیدهاند، از تقسیم این نظم به دو بلوک لذت ببرند؛ یکی برای غرب و دیگری برای بقیه. چین در صدر این فهرست قرار داشته، اما روسیه هم فاصله چندانی با آن ندارد.
ممکن است برخی دیگر خودمختاری بیشتر در جهانی عاری از فراز و نشیبهای قدرت ایالات متحده یا فشار برای طرفداری از بلوک خاصی را ارزشمند بدانند. هند نقش رهبری خود را ایفا کرده و از ریاست بر گروه بیست برای پیشبرد قدرت خود در صحنه بینالمللی استفاده کرده است. این کشور همچنان برای گسترش عضویت دائمی در شورای امنیت تلاش میکند. اما دهلینو همچنان به جلسات گروه بریکس و سازمان همکاری شانگهای رجوع کرده تا بتواند جاهطلبی پلتفرمهای چندجانبه چین برای شکلدهی به نظم بینالمللی را مهار کند.
تلاشهای ایالات متحده برای مقابله با نفوذ چین در نیمکره جنوبی هنوز در حال شکلگیری است. در ژوئن ۲۰۲۱، گروه هفت در کورنوال انگلستان گرد هم آمد. اعلام تعهد جمعی به ابتکار «دنیای بهتر بسازید» که بعداً با عنوان «مشارکت برای زیرساختها و سرمایهگذاری جهانی» معرفی شد، نشان داد که بایدن به دنبال گرد هم آوردن اقتصادهای پیشروی غربی برای حمایت از طرح توسعه مبتنی بر ارزش است. این تلاش به کندی انجام میگیرد، اما در صورت خروج بایدن از کاخ سفید ممکن است متوقف شود.
نتیجه انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده در سراسر جهان طنینانداز خواهد شد و با توجه به اهمیت موضوع، بسیاری از جهانیان احساس میکنند که گویی آنها نیز باید حق رأی داشته باشند. اما در غیاب حق رأی جهانی، بهتر است که بیکار نمانده و فقط تماشا کنند.
اکنون زمان آن رسیده که به طور استراتژیک و همچنین تاکتیکی در مورد چگونگی مهار قدرت ایالات متحده فکر کنند. اروپا باید به این فکر کند که چگونه میتواند شریکی اساسی برای ایالات متحده باشد و به طور انفرادی بر معادله معکوس متمرکز نشود. فراتر از اوکراین، کشورهای گروه هفت باید به سرعت برای تحقق جاهطلبیهای خود در نیمکره جنوبی بجنبند. سرزنشکردن و توصیه مداوم به رهبران آفریقایی، آسیایی و آمریکای جنوبی به دلیل سوابق ضعیف حقوق بشری یا فساد مداوم، در غیاب یک دموکراسی سالم در داخل و تعهد قوی به ارائه حمایت مادی برای کاهش اثرات افزایش بدهیها، بلایای طبیعی مرتبط با تغییرات اقلیمی، شکاف زیرساختی ۴۰ تریلیون دلاری و کمبود مواد غذایی طنین چندانی نخواهد داشت. مهمتر از همه، اروپا نباید به خود اجازه دهد که در جنگ اسرائیل و حماس محلی از اعراب نداشته باشد؛ بلکه باید برای ارائه کمکهای بشردوستانه و تسهیل پیشرفت به سمت راهحل سیاسی واقعبینانه و پایدار تلاش کند.
به گزارش اکوایران، اگرچه بقیه جهان در انتخابات آمریکا حق رأی ندارد، اما باید برای دولتی آمریکایی آماده شود که میتواند نامنظم، غیرقابل پیشبینی و سرکش باشد؛ اما با جاهطلبیهای جهانی.