printlogo


بنگاه‌های چینی‏‏‏‌ ۱۶ برابر بنگاه‌های ایرانی تولید می‌کنند؛
نقطه‏‏‏‌کور صنعت فولاد
نقطه‏‏‏‌کور صنعت فولاد
کد خبر: 11388
نگاهی به آمارهای تولید فولاد در مهم‌ترین واحدهای صنعتی جهان نشان می‌دهد بزرگ‌ترین بنگاه‌های ایران در بخش تولید فولاد تنها حدود ۷ تا ۸ درصد مقیاس بزرگ‌ترین بنگاه جهان تولید می‌کنند. موضوعی که موجب‌شده تا نه‌تنها قیمت تمام‌شده فولاد ساخت ایران اقتصادی نباشد، بلکه در صورت حذف یارانه‌های انرژی حتی زیان‏‏‏‌آور نیز باشد...
مقیاس تولید، مساله مهمی است که در فضای سیاستگذاری اقتصادی ایران ابدا جدی گرفته نمی‌شود، بااین‌حال هر نوع حرکت برای تحول صنعتی کشور صرفا از مسیر توسعه صنایعی شکل خواهد گرفت که در مقیاس اقتصادی و در سطح بنگاه‌های رقیب جهانی ظاهر شوند. نگاهی به آمارهای تولید فولاد در مهم‌ترین واحدهای صنعتی جهان نشان می‌دهد بزرگ‌ترین بنگاه‌های ایران در بخش تولید فولاد تنها حدود ۷ تا ۸ درصد مقیاس بزرگ‌ترین بنگاه جهان تولید می‌کنند. موضوعی که موجب‌شده تا نه‌تنها قیمت تمام‌شده فولاد ساخت ایران اقتصادی نباشد، بلکه در صورت حذف یارانه‌های انرژی حتی زیان‏‏‏‌آور نیز باشد. رده‏‏‏‌بندی استیل‏‏‏‌دیتا نشان می‌دهد بزرگ‌ترین واحد تولید فولاد ایران در حالی چهل‌و دومین کارخانه تولید فولاد جهان است که گروه چینی بائو بزرگ‌ترین واحد تولید فولاد است. گروه ایرانی نیز در حالی در سال‌حدود ۱۰‌میلیون‌تن فولاد تولید می‌کند که مجموع تولید گروه چینی بائو بیش از ۱۳۰ میلیون‌ تن فولاد در سال‌است.
 گروه تولید فولاد وطنی در مقایسه با بزرگ‌ترین سازنده فولاد در هند یعنی گروه آرسلور میتال تنها حدود 15‌درصد یا یک ششم مقیاس دارد که این موضوع به‌خوبی فاصله فنی، اقتصادی و مالی این دو بنگاه را به نمایش می‌گذارد. در این فهرست فاصله بنگاه‌های ایرانی از مهم‌ترین بنگاه‌های تولید فولاد جهان چشمگیر است. برای نمونه فولادسازی در ایران با شکافی چشمگیر نسبت به همین صنعت در کره‌جنوبی کار خود را پیش می‌برد. داده‌های تولید فولاد شرکت پوسکو در سال‌2023 نشان می‌دهد این بنگاه فولادی حدودا 4‌برابر بزرگ‌ترین واحد فولاد وطنی تولید دارد.
این عدد در مقایسه ژاپن و ایران حتی بالاتر است؛ به‌طوری که گروه ژاپنی نیپون حدود 4.5‌برابر بزرگ‌ترین بنگاه فولاد ایران تولید دارد. وضعیت 45بنگاه برتر جهان در سال‌2023 از منظر میزان تولید به عینه مشخص‌شده و به‌خوبی فاصله ما با جهان و عقل متعارف صنعتی را به نمایش می‌گذارد. به راستی چرا چنین است و این وضعیت چه تبعاتی برای فولادسازی در ایران در پی داشته‌است؟ این گزارش قصد دارد برخی از مهم‌ترین ابعاد  علمی این موضوع را از منظر اقتصادی و فنی باز‌کند.
 فولادسازان ایران و مقیاس تولید صنعتی
صنعت فولاد ایران که با مشکلات و چالش‌های بسیاری روبه‌روست، در سطح مقیاس با مشکلات جدی  دست و پنجه نرم می‌کند. بسیار شنیده شده که واحدهای جدیدالتاسیس این بخش نه در سطح‌میلیون که در حد چند صدهزار‌تن تاسیس و افتتاح می‌شوند. فاجعه وقتی به بار می‌آید که در نتیجه سیاست‌های مختلف که قصد دارند صنعتی‌شدن، توسعه زنجیره در بالادست و پایین‌‌‌‌دست یا چالش اکتشاف و استخراج معدنی را حل کنند، این مقیاس به مانعی بزرگ در مسیر توسعه کشور تبدیل می‌شود. واحدهای کوچک و ریزمقیاس که عمدتا از طریق فشارهای سیاسی تاسیس شده‌اند، با اختلال در فرآیند تامین مواد اولیه معدنی، فضای کار را برای واحدهای بزرگ‌تر که به سطح مقیاس نزدیک هستند، سخت کرده و عملا امکان بهبود بهره‌‌‌‌وری را در کل بخش از بین می‌برند. تجارب جهانی کشورها نشان می‌دهد تنها زمانی واحدهای صنعتی موفق شده‌اند به نمونه‌‌‌‌های بالنده و پویایی از فعالیت صنعتی بدل شوند که به نقش‌آفرینی در زنجیره جهانی پرداخته و به یک تامین‌‌‌‌کننده یا مصرف‌کننده پایدار در اقتصاد بین‌الملل بدل می‌شوند. صدور گسترده تعداد مجوزهای تولید فولاد که عمدتا بدون درنظرگرفتن مساله تامین مواد اولیه و نهاده‌‌‌‌های تولید و صرفا با فشار سیاسی (استانداران، نمایندگان مجلس و...)  صورت می‌گیرد، باعث‌شده تا نه‌تنها تولید فولاد در ایران به شکل صنعتی و مدرن شکل نگیرد که عملا واحدهای ریزمقیاس کل فضای این صنعت را به‌هم بریزند. روندی که در نقطه مقابل تلاش دولت برای حمایت و تنظیم صنعت در طول و عرض زنجیره است و عملا سیاست صنعتی دولت را با هر کیفیتی به قهقرا برده است. جالب‌تر اینکه چنین فضایی موجب می‌شود تا نه‌تنها در سطح سیاستی، فضای صنعت با اخلال روبه‌رو شود که عملا هرگونه تلاش بنگاه برای افزایش بهره‌‌‌‌وری به دلیل مقیاس‌کوچک نتیجه عکس داده یا بی‌‌‌‌اثر بماند. هم‌اکنون حدود 150 واحد فولاد در کشور وجود دارد که کار خود را روی تنها 30 میلیون تن فولاد متمرکز کرده‌اند.
 چرا مقیاس تولید صنعتی مهم است؟
عبارت صرفه‌‌‌‌های ناشی از مقیاس، یکی از مفاهیم کلیدی در اقتصاد و مدیریت است که نقش بسیار مهمی در تصمیم‌گیری‌های کسب‌وکارها و سازمان‌ها ایفا می‌کند. این مفهوم در تعیین میزان تولید، هزینه‌‌‌‌ها، سودآوری و حتی رقابت‌پذیری یک واحد اقتصادی تاثیر قابل‌توجهی دارد. علاوه‌بر سطح خرد، صرفه‌‌‌‌های مقیاس، اثر عمیقی بر سیاست‌های کلان و توسعه‌‌‌‌ای دولت نیز دارد و بهره‌‌‌‌برداری از آن، خصوصا در اقتصادهای درحال‌توسعه، می‌تواند به افزایش سطح تولید، ثبات اقتصادی و بهبود برنامه‌های توسعه منجر شود. به‌طور کلی، صرفه‌‌‌‌های مقیاس به کسب‌وکارها کمک می‌کنند تا به بهره‌‌‌‌وری بالا، رقابت‌پذیری و رشد پایدار دست‌یابند و در مقابل چالش‌ها و تغییرات بازار مقاومت کنند.صرفه‌‌‌‌های ناشی از مقیاس یا مزایای مقیاس (Economies of Scale)، شرایطی است که در آن با دو برابر‌کردن تولید، هزینه‌ها کم‌‌‌‌تر از دو‌برابر افزایش یابد. به‌عبارت دقیق‌تر، شرایطی است که هزینه نهایی افزایش تولید یک واحد کالا با گسترش مقیاس تولید، کاهش یابد. در تعریف دیگر، صرفه‌‌‌‌های مقیاس، صرفه‌جویی در هزینه‌ها به واسطه تکنولوژی هستند، زمانی‌که همه منابع ورودی به‌طور همزمان افزایش‌یافته باشند. مزیت یا عدم‌مزیت مقیاس، ارتباط تنگاتنگی با توابع هزینه بنگاه‌ها دارد. با تحلیل هزینه‌های بنگاه و توابع مربوط به آن می‌توان شرایط بنگاه یا صنعت را از منظر صرفه‌‌‌‌های مقیاس بررسی کرد.
به‌طور کلی بنگاه‌ها دو نوع هزینه ثابت و متغیر دارند. هزینه متغیر در هر بنگاه به میزان تولید یا ستانده‌‌‌‌های آن واحد تولیدی بستگی دارد و هزینه ثابت، مستقل از سطح تولید است. برای مثال یک کارگاه کفاشی برای تولید کفش به نهاده‌‌‌‌های تولید مانند چرم، نخ، پارچه و نیروی کار نیاز دارد. با افزایش میزان تولید کفش در این بنگاه، هزینه‌های متغیر آن به سبب خرید نهاده‌‌‌‌ها و استخدام نیروی کار بیشتر افزایش می‌‌‌‌یابد. از سوی دیگر، فرض کنید صاحب کارگاه، مکان فیزیکی که تولید در آن انجام می‌گیرد را برای یک سال، اجاره کرده‌است. فارغ از زیاد یا کم‌بودن سطح تولید بنگاه، صاحب کارگاه موظف است هزینه اجاره را به موجر پرداخت کند. این مثالی از هزینه‌های ثابت بنگاه است، از همین‌رو واضح است با افزایش سطح تولید، مجموع هزینه‌های متغیر افزایش می‌یابد و ممکن است متوسط هزینه‌های متغیر کم یا زیاد شود اما مجموع هزینه‌های ثابت به ازای هر واحد نزولی شده و به‌عبارت دیگر، متوسط هزینه ثابت کاهش خواهدیافت. در متون اقتصادی عموما (و نه همیشه) توابع هزینه متوسط بنگاه‌ها، U شکل یا شبیه به آن درنظر گرفته می‌شوند. به این معنا که در ابتدای راه‌اندازی خط‌تولید با افزایش مقدار ستانده‌‌‌‌ها، هزینه متوسط تولید آنها تا سطح مشخصی که به آن حداقل هزینه متوسط بنگاه می‌گویند؛ کاهش می‌‌‌‌یابد، پس از سطح مذکور به دلایل مختلف، متوسط هزینه‌ها به ازای هر واحد افزایش تولید، افزایش می‌‌‌‌یابد. از آنجا که بخش بیشتری از تصمیم‌گیری‌های بنگاه در دوره کوتاه‌مدت ثابت و در بلندمدت متغیر هستند، توابع هزینه کوتاه‌مدت و بلندمدت بنگاه، با هم تفاوت دارند. درواقع به‌نوعی، تابع هزینه بلندمدت بنگاه (LAC)، از به هم پیوستن چندین تابع هزینه کوتاه‌مدت (SAC) به‌دست می‌آید. ساخت کارخانه‌‌‌‌های جدید یا تعطیلی آنها، تغییر مکان استقرار بنگاه، آموزش کارگران و کارمندان و تغییر تکنولوژی، از جمله تصمیماتی است که در دوره کوتاه‌مدت برای بنگاه، قابل اتخاذ نیست. یکی از مهم‌ترین دلایل ثابت‌بودن هزینه‌ها در کوتاه‌مدت، مسائل حقوقی و قراردادهاست. قراردادهای اجاره یا استخدام، عموما کم‌‌‌‌تر از یک سال‌اعتبار ندارند و همین امر امکان تغییر در مکان فیزیکی بنگاه یا تعدیل نیرو در کوتاه‌مدت را با مشکلات جدی مواجه می‌کند. در امور مالی نیز نرخ‌های بهره حقیقی وام‌‌‌‌ها در کوتاه‌مدت ثابت هستند یا قابلیت تغییر اندکی دارند، لذا به دلیل قدرت تغییر و انعطاف‌‌‌‌پذیری بنگاه در بلندمدت، شکل تابع هزینه متوسط بلندمدت بنگاه نسبت به دوره کوتاه‌مدت آن، خوابیده‌‌‌‌تر است و توابع متوسط هزینه کوتاه‌مدت، بالاتر از آن قرار دارند. به بیان ساده‌‌‌‌تر هزینه تغییرات در دوره کوتاه‌مدت نسبت به بلندمدت بالاتر و امکان تغییرات در این دوره بیشتر است.
در بخش اول تابع هزینه متوسط بلندمدت بنگاه‌ها و وقتی با افزایش سطح تولید، هزینه متوسط کل بلندمدت کاهش می‌‌‌‌یابد، صرفه‌‌‌‌های اقتصادی ناشی از مقیاس یا بازده فزاینده نسبت به مقیاس وجود دارد. در سوی دیگر، در بخش سوم تابع LAC و وقتی با افزایش ستانده‌‌‌‌ها، هزینه متوسط کل بلندمدت افزایش می‌‌‌‌یابد، عدم‌صرفه‌‌‌‌های ناشی از مقیاس یا بازده کاهنده نسبت به مقیاس خواهیم‌داشت. در آخر و در بخش دوم تابع LAC و هنگامی که با افزایش سطح تولید، هزینه‌های متوسط کل بلندمدت تغییری نمی‌کنند، با بازده ثابت نسبت به مقیاس مواجه هستیم. کاهشی یا افزایشی‌بودن هزینه متوسط بلندمدت تا سطوحی از تولید و به بیان دیگر، وجود یا نبود صرفه‌‌‌‌های مقیاس علل مختلفی دارد که بررسی آن به درک اهمیت موضوع کمک می‌کند.
 اگر بنگاه در مقیاس بزرگ‌‌‌‌تری تولید کند، کارگران می‌توانند به‌طور موثرتری عمل کرده و تخصصی‌‌‌‌تر تولید کنند. درواقع با افزایش سطح تولید، تعداد کارگران افزایش‌یافته و این امکان وجود دارد که هر کارگر به‌جای انجام‌دادن چند فعالیت مختلف، بر یک فعالیت خاص متمرکز شود و مهارت خود را در همان حوزه فعالیت خود، افزایش دهد. این موضوع همان تخصص‌‌‌‌گرایی در تولید است که آدام اسمیت، پدر علم اقتصاد کلاسیک، در قرن 18 میلادی به آن اشاره کرده‌است. وی در کتاب «ثروت ملل»، به نقش و اهمیت تخصص‌گرایی کارگران در تولید توجه داشت و از این نظر که تخصص‌‌‌‌گرایی به افزایش بهره‌‌‌‌وری کارگران و بهبود عملکرد تولید کمک می‌کند،  از آن حمایت می‌کرد. اسمیت معتقد بود که تخصص‌‌‌‌بخشی به‌کارگران منجر به تشویق افراد به‌کارآفرینی و توسعه مهارت‌های خاص می‌شود. او معتقد بود که کارگران با تمرکز بر یک مهارت خاص، توانایی‌‌‌‌های خود را بهبود می‌‌‌‌بخشند و در نتیجه بهره‌‌‌‌وری بالاتری را به‌همراه دارند. وی همچنین به اهمیت تقسیم کار در افزایش مهارت و بهره‌‌‌‌وری نیروی کار توجه داشت. او ایده تقسیم کار را از تجربه یک‌سوزن‌‌‌‌دوز می‌آورد که با تخصص در یک مرحله از تولید، توانست بهره‌‌‌‌وری و کیفیت را بهبود بخشد. اسمیت تخصص‌‌‌‌گرایی کارگران را به‌عنوان یک عامل اصلی در افزایش بهره‌‌‌‌وری و تولید می‌‌‌‌شناخت و تاکید می‌کرد که کارگران با اختصاص زمان و تلاش به یک مهارت خاص، می‌توانند بهره‌‌‌‌وری تولید را بهبود بخشند.
مقیاس می‌تواند انعطاف‌‌‌‌پذیری را فراهم کند. با تغییر ترکیب ورودی‌‌‌‌های استفاده‌شده برای تولید خروجی شرکت، مدیران می‌توانند فرآیند تولید را به‌طور موثرتری سازماندهی کنند. با افزایش حجم تولید یا تغییر در میزان ورودی‌‌‌‌های مورد‌استفاده در تولید، شرکت قادر است به‌طور موثر‌‌‌‌تر فرآیند تولید را سازماندهی و مدیریت کند. به‌عبارت دیگر، تغییر در مقیاس تولید می‌تواند امکان تنظیم بهتر فرآیندهای تولید را فراهم کند. تغییر ترکیب ورودی‌‌‌‌های استفاده‌شده برای تولید می‌تواند به مدیران امکان دهد تا به بهترین شکل فرآیند تولید را هماهنگ کنند. به‌عبارت دیگر، با تغییر در نسبت استفاده از مواد مختلف، می‌توان بهبود‌‌‌‌هایی در زمینه بهره‌‌‌‌وری و مصرف منابع داشت. این امکان به مدیران اجازه می‌دهد تا به شکل استراتژیک‌‌‌‌تری مواردی مانند موجودی‌‌‌‌ها، توزیع منابع و زمان‌بندی را مدیریت کنند. به‌طور کلی، انعطاف‌‌‌‌پذیری در مقیاس تولید باعث می‌شود که بنگاه، بهبود‌‌‌‌های عمده‌ای در کارآیی، کیفیت و مدیریت فرآیندهای تولید داشته‌باشد. این صرفه‌‌‌‌ها می‌توانند به بنگاه کمک کنند تا به بهترین شکل ممکن در مواجهه با تغییرات بازار و نیازهای مشتریان عمل کند.
بنگاه ممکن است بتواند برخی از ورودی‌‌‌‌های تولید را با هزینه کمتر تهیه کند زیرا به دلیل خرید آنها به مقدار بزرگ، امکان مذاکره برای قیمت‌های پایین‌تر و بهره‌‌‌‌برداری از تخفیف‌‌‌‌ها برای کارگاه یا کارخانه تولیدی وجود خواهد داشت. علاوه‌بر این، انتقال هزینه‌‌‌‌ نهاده‌‌‌‌ها به دوره‌‌‌‌های بعد نیز برای بنگاه ساده‌‌‌‌تر خواهد بود. همچنین اگر مدیران از ورودی‌‌‌‌های با هزینه کمتر استفاده کنند، ترکیب ورودی‌‌‌‌ها ممکن است با مقیاس عملکرد شرکت تغییر کند و امکان انعطاف‌‌‌‌پذیری بیشتر در تلفیق عوامل تولید به‌وجود می‌آید.
صرفه‌‌‌‌های مقیاس در زمینه‌‌‌‌های آموزش نیروی کار و تحقیق و توسعه می‌توانند به شرکت‌ها کمک کنند تا منابع خود را بهینه‌‌‌‌تر مدیریت کنند، بازدهی بیشتری از فعالیت‌های خود به‌دست آورند و در نتیجه، بهبود‌‌‌‌های قابل‌ملاحظه‌ای در کیفیت، فناوری و نوآوری خود داشته باشند. افزایش حجم فعالیت‌های آموزش، تحقیق و توسعه می‌تواند به کاهش هزینه‌ها منجر شود. به‌عنوان مثال، وقتی که یک سازمان در زمینه تحقیقات پیشرفته و توسعه فعالیت می‌کند، می‌تواند منابع و تجهیزات پیشرفته‌‌‌‌تر را بیشتر تهیه کند که به کاهش هزینه‌ها منجر می‌شود. همچنین با افزایش مقیاس فعالیت‌های آموزش و تحقیق و توسعه، امکان بهره‌‌‌‌برداری مشترک از منابع، دانش و دستاوردها افزایش می‌‌‌‌یابد. این امر می‌تواند به اشتراک‌گذاری اطلاعات و راه‌‌‌‌حل‌‌‌‌ها، افزایش تعاملات و همکاری‌های بین دانشگاه‌‌‌‌ها، سازمان‌ها و صنایع منجر شود. علاوه‌بر این، فعالیت‌های آموزشی و تحقیق و توسعه، امکان تعیین اولویت‌های بهتر در پروژه‌ها و فعالیت‌ها را فراهم می‌کند. سازمان‌ها و بنگاه‌ها می‌توانند بهترین پروژه‌ها را با توجه به منابع موجود خود انتخاب کنند.
در سطح تامین مالی نیز این موضوع اهمیت بسیار زیادی دارد. صرفه‌‌‌‌های مقیاس در حوزه تامین مالی نیز نقش مهمی دارند و می‌توانند تاثیرات مثبتی بر روی سازمان‌ها و شرکت‌ها داشته باشند. به‌طور کلی، صرفه‌‌‌‌های مقیاس در حوزه هزینه‌های تامین مالی به شرکت‌ها امکان افزایش جذب سرمایه، کاهش هزینه‌های استقراض، بهره‌‌‌‌گیری از منابع مالی مناسب، جذب سرمایه‌گذاری جدید و تحقق اهداف رشد و توسعه را می‌دهند. با افزایش مقیاس فعالیت‌ها و افزایش حجم تولید، شرکت‌ها معمولا به مرور نیاز به سرمایه‌گذاری بیشتری دارند. این افزایش حجم تولید و فعالیت می‌تواند جذب سرمایه از منابع مالی مختلف را تسهیل کند. شرکت‌های بزرگ‌مقیاس می‌توانند شرایط بهتری را برای استقراض فراهم کنند. شرکت‌ها با حجم بزرگ‌‌‌‌تر تولید، بازار بیشتری نیز دارند و این امر می‌تواند در مذاکره شرایط استقراض با بانک‌ها و نهادهای مالی موثرتر شود. به بیان دیگر، مقیاس بزرگ‌‌‌‌تر تولید معمولا موجب برآورد کم‌‌‌‌تر ریسک بنگاه توسط نهادهای مالی می‌شود.
تولید در سطح مقیاس نتایج مشخصی دارد. برای نمونه ‌‌‌‌سطح بهینه تولید اثرات عمیقی روی بنگاه دارد.کلیه این عوامل و برخورداری از صرفه‌‌‌‌های مقیاس موجب می‌شود بنگاه با بهره‌‌‌‌وری بالاتری به تولید پرداخته و توان رقابتی خود در بازار را افزایش دهد. البته معمولا در یک نقطه (بخش سوم تابع LAC) احتمالا هزینه متوسط رو به افزایش می‌گذارد زیرا مدیریت یک سازمان بزرگ ممکن است با افزایش تعداد وظایف پیچیده‌‌‌‌تر و ناکارآمدتر شود، لذا به‌منظور کنترل عملکرد بنگاه، نیاز به استخدام نیروهای مدیریتی بیشتر خواهد بود و این هزینه‌های نظارت موجب عدم‌صرفه‌‌‌‌های مقیاس خواهد شد. از سوی دیگر، صرفه‌‌‌‌های خرید گسترده نهاده‌‌‌‌ها نیز پس از رسیدن به مقادیر مشخصی از بین می‌رود و با وجود محدودیت نهاده‌‌‌‌ها، تقاضای بیشتر بنگاه برای آن موجب افزایش قیمت ورودی‌‌‌‌ها و در نتیجه افزایش هزینه‌های واحد تولیدی می‌شود. همچنین حداقل در کوتاه‌مدت، فضای کارخانه و تعداد ماشین‌آلات، می‌تواند صرفه‌‌‌‌های ناشی از تخصص‌‌‌‌گرایی را از بین ببرد، زیرا افزایش تعداد نیروی کار موجب تداخل وظایف آنها با یکدیگر شده و عوامل تولید در کار یکدیگر اخلال ایجاد خواهند کرد.
با توجه به اهمیت مزایای مقیاس، بنگاه‌ها در تلاش‌‌‌‌اند تا بیشتر در بخش دوم تابع هزینه خود بمانند. شواهد دنیای واقعی موید آن است که منحنی هزینه متوسط، L شـکل است، لذا سطح تولید بهینه منحصر نمی‌‌‌‌باشد. به‌عبارت دیگر، واحدهای تولیدی تلاش می‌کنند تا نقطه حداقل هزینه متوسط را گسترش داده و آن را به محدوده حداقل هزینه متوسط تبدیل کنند تا بیشتر از مزایای مقیاس بهره‌مند شوند. برای این منظور، بنگاه به‌دنبال مقدار بهینه تولید خود خواهد بود که در شرکت‌های بزرگ با تحلیل‌های بهینه‌‌‌‌یابی و با درنظرگرفتن متغیرهای مختلف انجام می‌شود. برای اندازه‌‌‌‌گیری صرفه‌‌‌‌های مقیاس، سطح تولیدی که برای اولین‌بار هزینه متوسط حداقل می‌شود به‌عنوان سطح تولید بهینه درنظر گرفته می‌‌‌‌شود و از آن با عنوان (MES(Minimum Efficient Scale‌ یاد می‌شود. در صنایعی که صرفه‌‌‌‌های مقیاس وسیع است، انتظار بر این است که سطح تولید بهینه بسیار بزرگ باشد. معمولا در صنایع انحصاری به ویژه انحصار طبیعی، اندازه MES بسیار نزدیک به اندازه بازار است. در صنایع رقابتی اندازه MES در مقایسه با اندازه بازار بسیار کوچک است. از روش‌های مختلف محاسبه MES، می‌توان به روش سودآوری، تحلیل آماری هزینه سطوح مختلف مقیاس، روش مهندسی و روش باقی‌مانده اشاره کرد.
 نتیجه
باید دانست استفاده از مدل علمی در سیاستگذاری اقتصادی پیروی صرف از روندهای دیگران نیست. الگویی است علمی که کمک می‌کند تا با کمترین منابع بهترین خروجی و دستاورد حاصل شود. در عین‌حال قرار‌دادن متر علم اقتصاد در مرکز سیاستگذاری گرچه مانع پراکندگی تولید می‌شود اما این موضوع ابدا به‌معنای کاهش اشتغال‌زایی، افت سرمایه‌گذاری یا کاهش تولید نیست بلکه این شیوه درست و معقول تولید است که در آن نه‌تنها سود حسابداری و اقتصادی حاصل می‌شود که امکان تداوم فعالیت صنعتی حاصل می‌شود. به گزارش دنیای اقتصاد،صنعت فولاد ایران نیز با استفاده از آموزه‌‌‌‌های علم اقتصاد به‌ویژه در شاخه مقیاس صنعتی نیازمند بازآرایی و طراحی مجدد است تا بتواند ضمن تداوم فعالیت، بالندگی و پویایی مناسبی را از خود بروز داده و استعدادهای واقعی کشور را به منصه‌ظهور بگذارد.
لینک مطلب: http://eghtesadkerman.ir/News/item/11388