printlogo


بررسی تفاوت‌های بین نسلی در ایران؛
زومرهای دردسرساز
زومرهای دردسرساز
کد خبر: 12408
آن سال‌ها که هنوز جوان نشده بودند، «گودزیلا» خطابشان می‌کردند. این لقبی است که دهه شصتی‌ها و دهه هفتادی‌ها به «نسل زد» دادند. حالا این نسل پرشور وارد فضای اجتماعی شده اما کنش‌ها و واکنش‌های این نسل به مذاق قدیمی‌ترها خوش نمی‌آید...
آن سال‌ها که هنوز جوان نشده بودند، «گودزیلا» خطابشان می‌کردند. این لقبی است که دهه شصتی‌ها و دهه هفتادی‌ها به «نسل زد» دادند. حالا این نسل پرشور وارد فضای اجتماعی شده اما کنش‌ها و واکنش‌های این نسل به مذاق قدیمی‌ترها خوش نمی‌آید.
اخیراً صادق زیباکلام در گفت‌وگو با «انصاف‌نیوز» با اشاره به اینکه نسل زد نسبت به دهه پنجاهی‌ها تفاوت کرده است، گفته: «ما نسل زی دهه 50 بودیم و فکر می‌کردیم اگر شاه نباشد، افراد وطن‌پرست، متدین و ملی‌گرا زمام امور را به دست می‌گیرند و ایران بهشت می‌شود. ما گمان می‌کردیم در ۲۸ مرداد خیانت شد، نسل زی هم حالا این‌طور فکر می‌کند که ۴۰ سال پیش خیانت شده است. ما به‌ عنوان نسل زی آن زمان بی‌سواد بودیم و نسل زی امروز هم بی‌سواد است
منظور آقای زیباکلام از بی‌سوادی، ناآگاهی و شاید ناآگاهی سیاسی نسل جوان است. نسل زِد یا نسل زی یا زومرها، نسلی هدفمند، اجتماعی ولی خودمختارند که نمی‌توانند نسبت به محیط اطراف خود بی‌تفاوت باشند. این نسل متعهد به ارزش‌های اخلاقی خود و بی‌تفاوت به کلیشه‌های فرهنگی، نگاهی واقع‌بینانه و عمل‌گرا به آینده دارند. آنها می‌دانند چه می‌خواهند و مصمم به دنبال آن می‌روند. ولی از نگاه خودشان آنها نسل بی‌پولی هستند که از یک‌سو تحت تاثیر هجوم افسردگی در جوامع مدرن قرار دارند و از سوی دیگر آینده‌ای مبهم در سایه تغییرات اقلیمی، هزینه‌های سرسام‌آور زندگی و کمبود مسکن در انتظارشان است. نسلی که جامعه او را عجول و کوته‌فکر تصور می‌کند ولی در واقع نسلی بسیار هوشیار، آگاه و متمرکز بر اهداف خود است. در این پرونده، قرار است به این پرسش پاسخ دهیم که آیا نسل زد بی‌سواد است؟
رقابت‌های بین‌نسلی
تفاوت‌های بین‌نسلی، تمام آن چیزی است که باعث کل‌کل‌های بین‌نسلی می‌شود. همین هفته پیش یکی از کاربران شبکه ایکس از رفتارهای ناشایست یک دهه هشتادی در محیط کار نوشته بود. این پست بسیار دیده شد و پاسخ کاربر دهه هشتادی نیز جالب بود. او نوشت: ما ثمره تربیت خود شما هستیم. اما ماجرا چیست؟ نسل زد که با اینترنت بزرگ شده، ترجیحات نسل‌های قبلی را ندارد. مثلاً در نسل‌های گذشته خیلی از افراد تجربه خرید فیزیکی را دوست داشتند. آنها تمایل داشتند همه چیز -از نان و غذا گرفته تا پوشاک- را لمس کرده و بعد خرید کنند؛ ولی نسل زد چندان اهل چنین خریدهایی نیست. آنها خیلی راحت از طریق موبایل یا لپ‌تاپ، هر خریدی داشته باشند، انجام می‌دهند. این تفاوت سبب می‌شود که از منظر نسل‌های پیشین، نسل زد و نسل‌های بعد از آن، بی‌مسئولیت یا راحت‌طلب به نظر برسند. این در حالی است که تکنولوژی باعث شده دو نسل، رفتارهای متفاوتی نشان دهند و ترجیحات گوناگونی داشته باشند. به هر حال حتی با درک این تفاوت محسوس نیز نمی‌توان متوجه شد که چرا یک نسل به نسل‌های پیشین خود صفت کُند را اطلاق می‌کند و نسل قبل هم نسل‌های بعدی را ناآگاه و بدون احساس مسئولیت می‌داند.
منشأ تفاوت‌ها
عمده تفاوت نسل زد با نسل‌های قبلی از آنجا نشات می‌گیرد که نسل‌های پیشین با رسانه‌های مرکزی بزرگ مانند تلویزیون رشد کرده‌اند که یک تیم کامل برای آن تولید محتوا می‌کرد و کنترل آن را در دست داشت. یک نسل قبل از نسل زد یعنی نسل هزاره باید زمان زیادی را صرف یافتن محتوای مورد علاقه خود در دنیای اینترنت می‌کردند اما با ظهور شبکه‌های اجتماعی الگوریتمی، نسل زد این امکان را پیدا کرد که به آسانی به هر محتوایی که دوست داشته باشد، دسترسی پیدا کند. برخی معتقدند این نسل چون مطالعه نمی‌کند، نسل آگاهی نیست اما برخی معتقدند این نسل دنبال آگاهی است اما از ابزارهای متفاوتی استفاده می‌کند.
نسل زد این امکان را دارد که آزادانه به هر محتوایی که دوست دارد، دسترسی پیدا کند اما لزوماً محتوای مورد علاقه خود را از کتاب نمی‌گیرد. زومرها اگر مایل به تماشای محتوای سرگرم‌کننده باشند به تیک‌تاک می‌روند و چنانچه مایل باشند یک ویدئوی آموزشی تماشا کنند، به یوتیوب مراجعه می‌کنند. از سوی دیگر، الگوریتم‌ها به شکل مداوم محتوایی که این نسل دوست دارد را به او نشان می‌دهند. به همین دلیل است که اگر اکسپلور اینستاگرام فردی را که علاقه‌مند به فوتبال است بررسی کنید، متوجه می‌شوید بیشتر محتواهایی که اینستاگرام به او نشان می‌دهد، مربوط به فوتبال یا ورزش‌های دیگر است. این همان نقدی است که می‌توان به نسل زد و نسل‌های بعدی داشت. زی‌ها همواره با محتواهایی سروکار دارند که دوست دارند آن را ببینند و بشنوند. آنها به ندرت شانس این را دارند که با محتوایی متفاوت‌تر از آنچه فکر می‌کنند، به‌طور تصادفی آشنا شوند. حداقل در فضای الگوریتمی شبکه‌های اجتماعی، وضعیت به این شکل است. بنابراین، با وجود اینکه این‌طور به نظر نمی‌رسد اما معمولاً نسل زد در مواجهه با آنچه مغایر ایده‌اش است، رفتارهای محافظه‌کارانه زیادی از خود نشان می‌دهد. شاید به همین دلیل است که نسل‌های قبل، آنها را ناآگاه می‌دانند.
ضعف سیستم آموزشی
یک گمانه برای به وجود آمدن مشکلاتی که نسل‌های قبل با نسل زی دارند این است که سیستم آموزشی دولتی، خطاهایی دارد. در حالی که قدیمی‌ترهای نسل زی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده و کار خود را آغاز کرده‌اند، جوان‌ترین اعضای این نسل به تازگی وارد سال‌های نوجوانی خود شده‌اند. به همین دلیل هم پرداختن به این موضوع هنوز از حیز انتفاع خارج نشده است. مدیران کسب‌وکارهایی که تجربه کار با زی‌ها را دارند، گزارش می‌دهند که در مواجهه با این نسل با چالشی متفاوت روبه‌رو هستند. بسیاری از زی‌ها، در فرآیند آماده‌سازی برای زندگی پس از کلاس درس تنبل به نظر می‌رسند. طبق گزارش جدیدی از جیمی ساراکاتسانیس، شریک ارشد مک‌کنزی و همکارانش، پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان در سرتاسر جهان متوقف شده یا در برخی موارد کاهش یافته است. این گزارش داده‌های 73 کشور را بررسی کرده و نشان می‌دهد که در دهه گذشته، تنها 23 کشور توانسته‌اند نتایج تحصیلی دانش‌آموزان را به‌طور مداوم بهبود بخشند. کشورهایی که سیستم‌های آموزشی آنها بهبودهای پایدار و قابل توجهی را تجربه کرده‌اند شامل سنگاپور، استونی و لهستان هستند. در 17 کشور، عملکرد دانش‌آموزان کاهش یافته و 33 کشور باقی‌مانده هیچ‌گونه بهبودی را تجربه نکرده‌اند. این در حالی است که هزینه‌های آموزشی در کشورهای با سطح درآمد مختلف افزایش یافته است. پس چه عواملی مانع از موفقیت سیستم‌های آموزشی می‌شود؟
گزارش مذکور، دلایل مختلفی از جمله اولویت‌های متضاد و هماهنگی ناکافی را از جمله این دلایل می‌داند. اهمیت بهبود آموزش در مدارس ابتدایی بسیار بالاست، نه‌تنها برای نسل Z و نسل آلفا و فراتر از آن، بلکه برای نسل‌های قدیمی‌تر نیز. دانش‌آموزانی که آموزش ضعیفی دریافت می‌کنند ممکن است در محل کار با چالش‌هایی روبه‌رو شوند. به‌ویژه که با توجه به اینکه مهارت‌های اجتماعی-احساسی و فناوری‌های جدید به عوامل تمایز در بازار کار تبدیل می‌شوند و این موضوع، کار مدیرانشان را دشوارتر می‌کند. سارا کاتسانیس و تیم او، 14 سیستم آموزشی را که با وجود چالش‌ها موفق هستند، مورد بررسی قرار داده‌اند تا عوامل موثر بر بهبود نتایج آموزشی را شناسایی کنند. سیستم‌های آموزشی موفق ابتدا بر روی معلمان و محتوایی که می‌خواهند تدریس کنند تمرکز می‌کنند، ائتلاف‌هایی برای تغییر ایجاد می‌کنند و ساختارهایی برای ارائه مهارت‌های لازم به معلمان برای بهبود یادگیری دانش‌آموزان به وجود می‌آورند. به عنوان مثال در سنگاپور، جذب، توسعه و نگهداری معلمان اولویت‌های اصلی سیستم آموزشی هستند. نامزدهای تدریس از 30 درصد برتر کلاس فارغ‌التحصیلان خود انتخاب می‌شوند و پس از پذیرش در برنامه تدریس باید هر سال، 100 ساعت آموزش حرفه‌ای دریافت کنند. البته این تنها بخشی از معماست؛ گزارش به هفت استراتژی برای تحول آموزش اشاره می‌کند و سیستم‌های آموزشی که همه آنها را به کار می‌برند، شش برابر بیشتر از آنهایی که چهار استراتژی یا کمتر را استفاده می‌کنند، احتمال موفقیت دارند.
نسل زد و مخاطب فعال
پس تا اینجا دانستیم که عمده دلیل تفاوت بین‌نسلی و دعواهایی که بر سر ناآگاه بودن نسل جدید وجود دارد، رشد و نمو در دنیای تکنولوژی‌محور است. همچنین، ضعف سیستم آموزشی دولت‌محور نیز باعث ایجاد مشکلاتی در این میان شده است. اگر همه این داده‌ها درست باشند، دلیل تعمیم دادن ویژگی‌های بد به یک نسل چیست؟ چرا نسل قبل نسل جدید را ناآگاه می‌داند؟
این درست است که حضور پررنگ گوشی‌های هوشمند و اینترنت، باعث شده نسل جوان کمتر از نسل قبل کتاب بخواند و مطالعه کند. زومرها ترجیح می‌دهند اطلاعات مورد نیاز خود را در شبکه‌های اجتماعی دریافت کنند و این امر باعث ایجاد گره‌های اطلاعاتی می‌شود. در دنیای نت و سوشال‌مدیای الگوریتمی، اطلاعات به صورت پراکنده و بسیار زیاد به مغز مخاطب تزریق می‌شود. با این حال، نظریه‌های جدید ارتباطی نشان می‌دهند که مخاطب هم غیرفعال نیست؛ یعنی در مواجهه با داده‌ها، کندوکاو می‌کند و فعالانه آن بخش از اطلاعاتی را که نیاز دارد برگزیده و استفاده می‌کند. از نظر دنیس مک‌کوایل که بنیان‌گذار نظریه مخاطب فعال است، همزمان که در جهانی سرتاسر داده‌های یک‌جانبه مواجه هستیم، داده‌ها مانند یک گلوله برفی به مغز ما تراوش نمی‌کند بلکه این ما هستیم که بر اساس بستر فرهنگی و نیازهای خود، این داده‌ها را گلچین کرده و به بخش خودآگاه مغز خود می‌رسانیم. بنابراین تنها تفاوت نسل زد با نسل‌های قبل خود این است که بیشتر از آنها با داده‌های یک‌سویه مواجه است اما همچنان، می‌تواند محتوای فاخر را گلچین کند.
خلقیات‌نویس‌ها و زی‌ها
در ادامه این گزارش از راهنمایی‌های مهدی نوریان، استاد درس مسائل فرهنگی جهان معاصر، گروه مدیریت فرهنگی و هنری دانشگاه علم و فرهنگ دانشگاه علم و فرهنگ بهره گرفته شده است. روان‌شناسان اجتماعی معتقدند که تعمیم دادن یک صفت بد مانند کند بودن نسل‌های قبلی یا تن‌پرور بودن نسل‌های جدید، ناشی از ژانری با نام خلقیات‌نویسی است. ژانر خلقیات محصول یک وضعیت روان‌اجتماعی یا psychosocial است که سربرآوردنش را نیز باید به‌شکلی تاریخی مطالعه کرد. دال محوری ژانر خلقیات، یک «ما»ی توهمی مبتنی بر فانتزی است که دنبال ارضای میلی خود است. این ما، میل دارد توضیح دهد که چون ما ایرانی‌ها یا چون آن نسل زدی‌ها، انسان‌های تنبلی هستند، کشور توسعه‌یافته نشده است. این در حالی است که میل به زندگی آسوده در همه مردم وجود دارد و این سیاست‌گذار است که باید به نحوی سیاست‌گذاری کند که میل به آسودگی در افراد چیره نشود. اگر همه مردم یقین داشته باشند چنانچه از خود شایستگی نشان دهند، می‌توانند پیشرفت کنند و خبری از ارتقا با روابط پیچیده نیست، همگان تلاش می‌کنند مهارت‌های خود را بیشتر از بقیه ارتقا دهند تا در بازار کار، خدمات بیشتری ارائه کنند.‌
دو نکته درباره تعمیم دادن ویژگی‌های بد به همه مردم وجود دارد؛ اول اینکه اگر بخواهیم مسئولیت آموزش نادرست را از دوش دولت برداریم، دیگر نمی‌توانیم بگوییم این دولت است که به دلیل کم‌کاری، نتوانسته نیازهای آموزش نسل جدید را تامین کند و چون نمی‌خواهد دامنه اختیار‌اتش کوچک‌تر شود، پس آموزش را به بخش خصوصی نمی‌سپارد. دوم اینکه خلقیات‌نویسی و به اشتباه دراز کردن انگشت اتهام به سمت خود مردم آن هم در حالتی که دولت تک‌تک ابعاد بازار را در دست گرفته است، صحیح نیست. چراکه مبتنی بر فانتزی است. فانتزی صحنه‌ای می‌سازد که بازیگر اصلی آن میل است و این توهم را ایجاد می‌کند که با حرکت از این ابژه میل به ابژه میلی دیگر، فقدان پر خواهد شد، اما این اتفاق هرگز رخ نمی‌دهد. فانتزی توهمی را ایجاد می‌کند که با دنبال کردن ابژه میل می‌توان بر رنج فقدان چیره شد. اما این نیز توهمی بیش نیست. فانتزی خود را مدام درمانِ دردها و آلام جا می‌زند و وعده ارضای همیشگی را می‌دهد و بر سازوکار فرافکنی تکیه دارد. این سازوکار بدون اینکه نقش دولت را در ایجاد وضعیت بد فعلی ببیند، سعی می‌کند توضیح دهد که کشور با فقدان نیروی کار متخصص و مسئولیت‌پذیر مواجه شده است. این در حالی است که موج مهاجرت نخبگان و نقش دولت در سیستم آموزشی غیرکاربردی را به فراموشی سپرده است.
ژانر خلقیات، یک وضعیت مرض‌وار است چراکه سادومازوخیستیک می‌شود؛ یعنی لحظه‌ای سادیستیک یا دیگرآزارانه و لحظه‌ای مازوخیستیک یا خودآزارانه دارد. البته استفاده از اصطلاح روان‌کاوانه سادومازوخیسم اینجا به شکل استعاری و برای درک پویایی‌های اجتماعی و روان‌شناختی درگیر در ماجراست. اما وجه سادیستیک یا دیگرآزارانه ماجرا به چسباندنِ صفات و رفتار و خلقیاتی منفی به یک جماعت مربوط می‌شود. این برچسب‌زنی، در ابتدا سازوکاری شرق‌شناسانه از سوی غربی‌ها در مواجهه با شرق بود و سپس از سوی روشنفکران شرقی به‌خصوص در دهه‌های 40 و 50 تکرار شد و حالا هم ادامه یافته است. نباید فراموش کرد که این سازوکاری به‌شکلی ناخودآگاهانه انجام می‌شود و محصول ساختار یا بنیانی پهن‌دامنه و ژرف در زیربنای مادی است. وجه دیگر ماجرا وجه مازوخیستیک یا خودآزارانه آن است که از خلال فرآیند درونی کردن این صفات و خلقیات و ویژگی‌ها ممکن می‌شود؛ جایی که سوژه ایرانی یا نسل جدید ایرانی باورش می‌شود که دروغگو، ریاکار، مزوّر و تن‌پرور است.
او ابتدا احساس استیصال، بیچارگی، درماندگی و عذاب وجدان می‌کند. اینجاست که با برکشیدن سوژه‌ای گناهکار مواجه می‌شویم: ایرانی پیشاپیش گناهکار است و به این موضوع معترف. اما آنچه در ادامه رخ می‌دهد جالب است: سوژه ایرانی در نتیجه این سازوکار سادومازوخیستیک و با ساختن یک «ما»ی توهمی، ایدئولوژیک  و مبتنی بر فانتزی، به شکلی ناخودآگاه سعی می‌کند از نشانگان یا سمپتم خود لذت ببرد. او ابتدا سرش را پایین می‌انداخت و برای نمونه، از اینکه «در کار گروهی ضعیف است» وجدان معذب می‌شد، اما حالا سرش را بالا می‌گیرد و باافتخار درباره «ضعف در کار گروهی» جوک نیز می‌سازد و قاه‌قاه به آن می‌خندد.
به گزارش تجارت فردا،ژانر خلقیات محصول این لذت‌جویی توهمیِ از جنس فانتزی است. در این فرآیند، نه‌تنها صفات و خلقیاتی توهمی در سازوکاری روان‌اجتماعی و بستری زبان‌شناختی، فرهنگی و تاریخی به این سوژه تحمیل شده، نه‌تنها این سوژه این خلقیات را درونی کرده و آن را به یک ژانر تبدیل کرده است، نه‌تنها از وجود آن لذت می‌برد، بلکه از منظر جامعه‌شناختی آن را واجد کارکردی نیز می‌بیند؛ یعنی قرار است این «ما»ی توهمی خلأهایی را پر کند و موجب تشفّی و التیام دردها و آلامی شود که محصول ناکامی‌های این جماعت است؛ ناکامی‌هایی که به‌صورت تروماهایی جمعی خود را بر این جماعت نشان داده و روان جمعی ایشان را جریحه‌دار کرده و به‌شکلی تاریخی، نسل‌به‌نسل از طریق فرآیند جامعه‌پذیری انتقال یافته است.
لینک مطلب: http://eghtesadkerman.ir/News/item/12408