پس از آغاز جنگ میان اوکراین و روسیه، کشورهای غربی نظرات متفاوتی حول اعمال تحریم بر روسیه پیدا کردند. این رویداد موضوع تحریم و جنگ اقتصادی را به یکی از موضوعات محبوب رشتههای مختلفی آکادمیک در سالهای اخیر تبدیل کرد و اقتصاد نیز از آن بیبهره نمانده است. ..
پس از آغاز جنگ میان اوکراین و روسیه، کشورهای غربی نظرات متفاوتی حول اعمال تحریم بر روسیه پیدا کردند. این رویداد موضوع تحریم و جنگ اقتصادی را به یکی از موضوعات محبوب رشتههای مختلفی آکادمیک در سالهای اخیر تبدیل کرد و اقتصاد نیز از آن بیبهره نمانده است. پیشینه جنگ اقتصادی در عصر مدرن به قرن بیستم بازمیگردد و یکی از موضوعات جنجالبرانگیز آن دوره بود. این گزارش که بر اساس مقاله هریسون (۲۰۲۳) با عنوان «جنگ اقتصادی: درسهایی از دو جنگ جهانی» تهیه شده است، تجارب به دست آمده تحریم و جنگ اقتصادی در قرن بیستم را بررسی میکند و بهطور خلاصه، درسهای کلیدی بهدستآمده از آن تجربه پر هزینه را ارائه میدهد. این درسها میتوانند به درک بهتر از تحریمها و جنگهای اقتصادی کمک کند.
امروزه اثربخشی تحریمهای اقتصادی به موضوعی بحثبرانگیز تبدیل شده است. این مباحث از آن جهت اهمیت پیدا کرده است که هماکنون کشورهای غربی درگیر تحریمهای اقتصادی جدیدی هستند که به واسطه حمله روسیه به اوکراین، بر این عضو دائم شورای امنیت اعمال شده است و از سوی دیگر، بهرغم هزینههای پیدا و پنهان این تحریمها هیچ نشانهای مبنی بر نزدیک بودن پایان جنگ به چشم نمیخورد؛ موضوعی که کارآیی تحریمهای اقتصادی علیه روسیه را با اما و اگر مواجه میکند. مورد روسیه و اوکراین و جنگ اقتصادی غرب علیه مسکو موجب شده است بررسی سوابق تاریخی جنگهای اقتصادی از اهمیت ویژهای برخوردار شوند.
اثر تحریم بر روسیه؛ یک اختلافنظر
اکنون این تردید وجود دارد که آیا تحریمها میتوانستند از جنگ جلوگیری کنند؟ یا آیا اکنون میتوانند روسیه را بهخاطر تهاجمش مجازات معناداری کنند؟ یا آیا این اقدامات اقتصادی میتوانند به شکست روسیه بینجامند یا دست کم آن را تسریع کنند؟ درحالیکه برخی محققان به هزینههایی که اعمال تحریمها برای غرب دارد توجه بیشتری کردهاند (هینز و کروزت ۲۰۲۲، شروپ و همکاران ۲۰۲۲، مه و همکاران ۲۰۲۲) و یا به امکان کماثر یا حتی بیاثر ساختن پیامدهای تحریم از سوی روسیه پرداختهاند (اوئگ و الیوت ۲۰۰۸، نیگماتولنیا ۲۰۲۲، برنر و کچتی۲۰۲۲)، در مقابل گروهی دیگر از محققان استدلال کردهاند که تحریمهای غرب بهطور فزایندهای موثر واقع شدهاند (برگلیک۲۰۱۲) و اکنون میتوانند عواقب شدیدی برای روسیه داشته باشند. (اونگنا۲۰۲۲، سیمولا۲۰۲۲)
جنگ اقتصادی با تحریم یکی نیست
نکته حائز اهمیت این است که تحریمهای اقتصادی و جنگ اقتصادی در نگاه اول میتوانند یکسان به نظر برسند؛ اما تفاوتهایی دارند. اول از همه، تمام تحریمها مصداق جنگ اقتصادی نیستند. به گفته فرانچسکو جیوملی (۲۰۱۱: ۳۴)، اهدافی که تحریمها دنبال میکنند شامل «اجبار، محدود کردن و علامتدهی» میشود. اما جنگ اقتصادی محدود به تحریمهای محدودکننده است و سایر اهداف تحریمها را دربرنمیگیرد. در دو جنگ جهانی، هدف از جنگ اقتصادی محدود کردن انتخابهای دشمن از طریق محدود کردن دسترسی آنها به منابع بود.
نکته درستی است که سایر استفادههای مدرن از تحریمهای اقتصادی (برای نشان دادن رفتارهای قانونشکن و وادار کردن کشورهای «خارج از کنترل» به تغییر رفتارشان) از تجربه محاصرههای جنگی نشأت گرفتهاند. (دهنه۲۰۱۸، مولدر ۲۰۲۲) با این حال، انواع تحریمهای قهری و سیگنالدهی به جنگ اقتصادی تعلق ندارند. بنابراین، جنگ اقتصادی (یا تحریمهای «محدودکننده») به عنوان یک زیرمجموعه در موضوع گستردهتر تحریمهای اقتصادی شناخته میشود.
تحریم و جنگ بزرگ
نوشتههای تاریخی اخیر اشاره کردهاند که خاستگاه تحریمهای امروزی به جنگهای اقتصادی در طول دو جنگ جهانی بازمیگردد و در تشکیل اردوگاههای بینالمللی میان دو جنگ و تشکیل سازمان ملل پس از جنگ دوم انعکاس یافته است (دهنه ۲۰۱۹، مولدر ۲۰۲۲). هریسون در یکی از مقالات جدید خود به بررسی تجربه جنگهای اقتصادی طی دو جنگ جهانی میپردازد و سعی میکند به پاسخ دو سوال کلیدی برسد: اول از همه هدف از جنگ اقتصادی تحقق چه اهدافی بود و دوم آیا این نتایج با اهداف مطابقت داشتند یا خیر؟ با گذشت بیش از یک قرن از آن تجربه، چه چیزی درباره جنگ اقتصادی میدانیم؟ در اینجا، خواننده باید به یک سوگیری در ادبیات توجه کند.
حداقل ۸۰درصد از آنچه فکر میکنیم درباره جنگ اقتصادی در تاریخ میدانیم، بر اساس تجربه یک کشور واحد، یعنی آلمان، بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ است. طی دو جنگ جهانی، رهبران آلمان جنگ اقتصادی را پیشبینی کردند، تحت تاثیر آن قرار گرفتند، به آن پاسخ دادند و آن را بر دیگران اعمال کردند. سوال مورد بررسی در مطالعه هریسون و گزارش فعلی این است که تجربه قرن بیستمی تحریم و جنگ اقتصادی در آلمان، چه درسهایی را برای ما در قرن بیستویکم دارد؟
تابآوری، فراتر از انتظار
هر دو جنگ تلفات وحشتناکی در میدان نبرد برجای گذاشت. رهبران هر دو طرف به دنبال راههایی برای کسب یک پیروزی سریع و پایان دادن به کشتار و تلفات وسیع بودند. در آغاز قرن بیستم، با جهانی شدن و افزایش وابستگی کشورها به یکدیگر، سیاستمداران واندیشمندان (آنجل ۱۹۱۲، بلوخ ۱۸۹۹) استدلال کردند که اقتصادهای صنعتی مدرن در برابر محاصره دریایی آسیبپذیر هستند. آنها تصور میکردند که یک محاصره دریایی میتواند واردات ضروری مانند غذا و فلزات را مختل کند و باعث بیکاری، قحطی و فروپاشی شود. در باور آنها، اگر تهدید به محاصره به اندازه کافی قوی باشد، میتواند مانع از وقوع جنگ شود.
این نوع نگاه محبوبیت یافت و هرگز بهطور کامل از بین نرفت. با این حال، هر دو جنگ جهانی نشان دادند که این دیدگاه یک خیال باطل بود. تجارت جهانی بهطور کامل مختل شد و رفاه غیرنظامیان کاهش یافت. با این حال، طی هر دو جنگ هر دو طرف از تحرک اقتصادی پایدار و مداوم برخوردار بودند.
بر خلاف انتظار بلوخ، این اقتصادهای کمتر صنعتی و بیشتر کشاورزی بودند که بدترین کمبودهای غذایی را تجربه کردند. کشورهایی که زودتر کنار کشیدند، این کار را به خاطر شکست در میدان نبرد انجام دادند، نه اینکه اقتصادشان فروپاشید.
کسانی که انتظار داشتند تامین عقبه مادی جنگ در برابر یک شوک تجاری ناگهانی فرو بپاشد، مدل نادرستی از وابستگی اقتصادی را در نظر داشتند. آنها اقتصاد را بهعنوان زنجیرهای از پیوندهای شکننده تصور میکردند که اختلال در هر نقطهای به از کار افتادن کل زنجیره منتهی میشد. در واقع، اقتصاد مدرن یک شبکه مقاوم بود. بنگاهها و خانوارها میتوانستند با صرفهجویی و جایگزینی با کمبودهای ناگهانی سازگار شوند. در نتیجه، هیچ شوک سمت عرضه تاثیر فاجعهباری را که در نگاه اول محتمل به نظر میرسید، در پی نداشت.
جنگ اقتصادی، کندتر از تصورات
طی دو جنگ جهانی، پیشبینی میشد که پیامد و نتایج اقدام اقتصادی علیه طرف مقابل خود را سریع نشان خواهد داد. یعنی به اندازهای سریع خواهد بود که بتواند آلمان را از اقدام نظامی بازدارد یا جلوی ماشین جنگی به حرکت درآمده آن را بگیرد.
اما برخلاف انتظار سرعت به ثمرنشستن اقدامات اقتصادی به طرز ناامیدکنندهای کند بود. نخستین عامل این سرعت کم این بود که اقدام علیه اقتصاد دشمن، اموال و زندگی غیرنظامیان را به هدف تبدیل کرد. این امر با اصول بینالمللی که از منافع غیرنظامیان و حقوق کشورهای بیطرف برای تجارت با هر دو طرف محافظت میکرد، در تضاد بود. از بین رفتن ترس رهبران از عواقب این اقدام زمان میبرد.
این تنها مانع نبود. قید دیگری که وجود داشت، محدودیت منابع موجود بود. در جنگ جهانی اول، برای آلمان نزدیک به سهسال زمان برد تا ناوگان زیردریاییهای عملیاتی خود را بسازد. تقریبا نیمی از تمام خسارات کشتیرانی متفقین و بیطرفان جنگ در اواخر سال۱۹۱۷ وارد شد. بهطور گسترده انتظار میرفت که جنگ جهانی دوم با حملات هوایی ویرانگر به شهرها آغاز شود؛ اما ضربات واردشده در سه سال اول جنگ در مقایسه با آنچه که در پیش بود بسیار ضعیف بود. سهچهارم بمبهای متفقین روی اهداف اقتصادی آلمان در سال آخر جنگ فرود آمدند. بنابراین، جنگ اقتصادی آغاز کندی داشت.
سرانجام، تاثیر جنگ اقتصادی با سازگاری دشمن به تاخیر افتاد. تحریم تجارت میتواند از طریق همسایگان بیطرف بیاثرشود. تلاشهای جنگی میتوانند با کاهش استفاده غیرضروری از سوخت، منسوجات و کالاهای فلزی توسط غیرنظامیان بیاثر شوند. جایگزینهایی برای بسیاری از غذاها و موادی که قبلا غیرقابل جایگزینی تصور میشدند، پیدا شد. در مواجهه با کمبودهای ناگهانی، هم تولیدکنندگان و هم مصرفکنندگان تلاشهای فوقالعادهای کردند تا با کمتر کنار بیایند. هیچ کالایی در نهایت واقعا ضروری نبود (اولسون ۱۹۶۳، هریسون ۲۰۲۲) در نتیجه، تاثیر فوری هر حمله به تامین ملزومات اولیه ماشین جنگی دشمن همیشه کمتر از حد انتظار عمل میکرد و اغلب صفر بود.
جنگ اقتصادی بیاثر نیست
زمانی که حمله به اقتصاد تاثیر فوری بر میدان نبرد نداشت، ناظران و تحلیلگران بی حوصله، تمایل داشتند توجه خود را کنار بگذارند و نتیجه بگیرند که چیزی برای دیدن وجود ندارد. پس از سال۱۹۴۰، هیتلر تصمیم گرفت به دلایل زیر حملات هوایی آلمان به شهرهای بریتانیا را کاهش دهد. (اووری۱۹۴۷) او مانند دیگران، نکتهای کلیدی را فراموش کرد: جنگ اقتصادی زمان میبرد و نیاز به صبر داشت.
تاثیرات آن کند اما تجمعی بودند. سرانجام، سازگاری با کمبود، با محدودیتهایی مواجه شد. به محض اینکه کمبودها جدی شد، جنگ اقتصادی و آثار آن اوج گرفت و سرعت پیدا کرد. کمبودها به حوزه غیرنظامی راه یافتند.
هدف از جنگ اقتصادی جلوگیری از دسترسی دشمن به منابع لازم برای به حرکت درآوردن ماشین جنگیاش بود. حرکت متقابل دشمن این بود که با انتقال هزینههای سازگاری به دوش غیرنظامیان، ماشین جنگی خود را حفظ کند. در نتیجه در کوتاهمدت، این منابع و ذخایر غیرنظامی بودند که به تدریج توسط جنگ اقتصادی کاهش یافتند. طبیعتا توانایی محدودی در غیرنظامیان وجود داشت. زمانی که بهرهبرداری از این تواناییها به نقطه اوج خود رسید، خسارات ناشی از جنگ اقتصادی مستقیما متوجه ماشین جنگی میشد.
درباره آلمان، هر دو جنگ جهانی به تدریج منابع غیرنظامی را با محدود کردن مصرف و تغذیه کاهش داد. طی جنگ جهانی اول شاهد مرگومیر بسیاری ناشی از گرسنگی بودیم. در جنگ جهانی دوم، آلمان خود را با استفاده از سرزمینهای اشغالی تغذیه کرد، اما هنوز کمبود غذا وجود داشت و از سال۱۹۴۴ به بعد، نشانههایی از افزایش مرگومیر دیده میشد.
برای جنگ جهانی دوم، برآوردهای زیادی از تاثیرات بمباران بر تولید جنگی و قدرت نظامی آلمان وجود دارد. بیشترین برآوردهای مبتنی بر شواهد توسط واحد بررسی بمباران بریتانیا (۱۹۹۸) انجام شد. آنها به ترکیبی از روشهای محاسباتی مستقیم و تفاضل در تفاضل تکیه کردند؛ درحالیکه اندازههای نمونه کوچک بودند، آنها پیشنهاد کردند که دورهای که در آن تولید جنگی آلمان بطور کامل از بمباران نسبتا سبک محافظت میشد تا سهماه دوم سال۱۹۴۳ ادامه داشت. از اواسط سال۱۹۴۳، حفاظت جزئی شد (بمباران سنگینتر آغاز شد.کاهش تولید کل رخ داد، در حالی که تولید جنگی کمتر کاهش یافت). فروپاشی نهایی تولید جنگ توسط یک لشکرکشی عظیم هوایی علیه حمل و نقل آلمانی از سه ماه سوم سال۱۹۴۴ بهوجود آمد.
سیگنال خطرناک
اگر جنگ اقتصادی پس از وقوع خود را قدرتمند نشان داد، پس باید پیش از وقوع نیز جدی گرفته شده باشد. در جامعه ملل این باور وجود داشت که یک تهدید معتبر محاصره میتواند از تهاجم جلوگیری کند (دهنه۲۰۱۹، مولدر۲۰۲۲). به یاد داشته باشید که تحریمها میتوانند محدود کنند (مانند جنگ اقتصادی)، مجبور کنند یا علامت دهند. تهدید محدود نمیکند، بلکه وادار میکند یا سیگنال میدهد.
چطور پیش رفت؟ در دوره بیندو جنگ، تهدید محاصره اقتصادی باعث شد که قدرتهای کوچکتر از جنگ با همسایگان خود خودداری کنند. داستان قدرتهای بزرگ متفاوت است. (مولدر ۲۰۲۲). انتظار محاصره مانع از آغاز جنگ جهانی اول توسط آلمان نشد و همچنین از آغاز جنگ جهانی دوم توسط آلمان، ایتالیا یا ژاپن ممانعت به عمل نیاورد.
متحدان احتمال محاصره را نادیده نگرفتند، بلکه آنها خشونت خود را هدایت و زمانبندی کردند تا از وقوع آن جلوگیری کنند. آنها برنامهریزی کردند تا سرزمینهایی را فتح کنند که تامینکننده ملزومات جنگی مورد نیازشان باشد و آنها را خودکفا کند. بنابراین، تهدید جنگ اقتصادی به یک تسریعکننده تهاجم تبدیل شد، نه یک عامل بازدارنده.
اگر تهدید تحریمها یک سیگنال قوی محسوب میشد، مشکل این بود که سیگنالی که دریافت شد با سیگنالی که ارسال شده بود یکی نبود.پیامی که ارسال شد این بود: «از نظر اقتصادی ما قوی هستیم و شما ضعیف هستید. مطیع باش، وگرنه گرسنگی خواهی کشید.» پیام دریافتی این بود: «دشمنان ما از نظر اقتصادی قوی هستند؛ اما از نظر نظامی ضعیف. الان به آنها حمله کن.»
تحریم یا جنگ؟
در هر دو جنگ جهانی، جنگ اقتصادی در کانون توجه بود، نه در حاشیه. این موضوع به تعیین اینکه چه نبردهایی انجام شوند و چه کسی آنها را ببرد، کمک کرد. در هر دو جنگ، جنگ اقتصادی اجتنابناپذیر بود. در زمان جنگ، اقدامات اقتصادی و نظامی مکمل یکدیگر بودند، نه جایگزین.
به گزارش دنیای اقتصاد،در زمان صلح، بدون آمادگی جنگی، تلاشها برای محدود کردن دشمن با تحریمهای اقتصادی منجر به تشدید خشونت میشد. این یک استدلال علیه تحریمها نیست. در زمان صلح، تحریمهای محدودکننده نمیتوانند به تنهایی عمل کنند؛ آنها باید با بازدارندگی ترکیب شوند. در زمان جنگ، جنگ اقتصادی برنده نبردها نیست، اما به اینکه چه کسی در جنگ پیروز شود، یاری میکند.