کرانه مرزهای جنوبی ایران این روزها جنجالی شده و حرف پایتخت شدنش سر زبانها افتاده. عجیب اینجاست که کمتر کسی دقیق و روشن میداند، مکران کجاست؟ چگونه جغرافیایی دارد؟ فرهنگش چگونه است؟ فقط همه میدانند که خیلی دور است؛ دورترین کرانه مرزی ایران. فاصله بین تهران تا چابهار ۱۸۰۰ کیلومتر است...
کرانه مرزهای جنوبی ایران این روزها جنجالی شده و حرف پایتخت شدنش سر زبانها افتاده. عجیب اینجاست که کمتر کسی دقیق و روشن میداند، مکران کجاست؟ چگونه جغرافیایی دارد؟ فرهنگش چگونه است؟ فقط همه میدانند که خیلی دور است؛ دورترین کرانه مرزی ایران. فاصله بین تهران تا چابهار ۱۸۰۰ کیلومتر است.
معلوم نیست که جغرافیا این همه فاصله را ایجاد کرده یا بیعدالتیها. اینجا فقر و زیبایی چنان در هم تنیده شده که در تمام این سالها هیچکس توان به تصویر کشیدن آن را ندارد. از یک طرف اینجا مردم آب آشامیدنی ندارند، از طرف دیگر کنارشان یک اقیانوس آب است. از یک طرف اینجا مردمی دارد که به نان شب محتاجاند، از طرف دیگر مردمی دارد با سرمایههای آنچنانی که آن را با خود به کشورهای عربی میبرند. اینجا سرزمین راز و رمزهاست. پیچیده و متناقض. با قهرمانانی فراموش شده و این سوال همچنان مطرح است؛ «وقتی از مکران حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم؟»
برویم مکران ویلای ساحلی بخریم؟
«به نظرم ویلای شمال را بفروشیم و اینجا زمین بخریم.» این را یکی از گردشگران که تازه پا به چابهار گذاشته، میگوید. هنوز پروژهها کلید نخورده که اینجا قیمتهای زمین دارد بالا و بالاتر میرود. دیگری ادامه حرفش را میگیرد: «آره بابا خسته شدیم از بس رفتیم شمال جنگل دیدیم بیایم اینجا طبیعت متفاوتی دارد.» و باز قیمت زمینها بالاتر میرود. یکی دیگر میگوید: «دلارهایش را فروخته که بیاید برای سرمایهگذاری اما شنیده که سخنگوی دولت گفته «من نگفتم پایتخت میشود گفتم که در حال بررسی و پژوهش است. حالا نمیداند باید چهکار کند!» اینجا چابهار است، یکی از شهرهای سیستان و بلوچستان که با تغییر هر دولت دچار فراز و نشیب میشود. بحثها درباره مکران همچنان در شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخد. اگرچه به جرات میتوان گفت که چابهار پررونقترین شهر کرانه دریای مکران است، اما اینجا بزرگترین حاشیهنشینی ایران را دارد. بیش از ۷۰ هزار نفر ساحل را تصرف کردهاند. حاشیهنشینی که اول با کپرنشینی شروع شد و بعد همینطور ادامه پیدا کرد. آخرین بار که وارد برخی از کپرها شدم، یکی از دختربچهها به من گفت که شناسنامه ندارد. فقط هم مشکل او نبود. خیلیها شناسنامه نداشتند. راننده میگوید: «اینجا خطرناک است. یک بار یکی از مسافران گفت بریم اینجا را ببینیم. وقتی رفتیم ترسیده بود.» حاشیهنشینی کنار ساحل ادامه دارد و دیگر پر شده است از انواع آدمها که دارند در ۱۶ سکونتگاه غیررسمی با نیازهای گسترده زندگی میکنند. مردم چابهار به آنجا میگویند؛ «مچوک یا مچوکآباد.»
این حاشیهنشینی یکی از مهمترین معضلات در راه توسعه ساحلی منطقه آزاد چابهار است. با اینکه فرماندار چابهار میگوید: «پروژه هزار واحدی در حال آمادهسازی و خدمات برق و آب همچنین مسجد، فروشگاه و مدرسه در حال تکمیل است و تا یک ماه دیگر به بهرهبرداری میرسد.» اما هیچکس نمیداند که این پروژه به نتیجه میرسد یا نه؟ راننده بلوچ میپرسد: «شما نمیخواهید زمین بخرید؟ ۲۵۰متری، متری ۳۰ میلیون.» میخندم. او هم میخندد: «والله ما همین چند وقت پیش زمینمان را فروختیم چون بچهام مریض شده بود، اینجا بیمارستان درست و حسابی ندارد. یک بیمارستان است با یک دکتر عمومی. باید بچهام را میبردیم شیراز برای درمان. خانمم گفت ما که مدام باید برای درمان برویم شیراز. حداقل یک ماشین بخریم. زمین را فروختیم، ماشین خریدیم. حالا قیمت زمینها رفته بالا.» سر تکان میدهم. میگوید: «قبل از اینکه اینجا منطقه آزاد شود قیمت زمین متری هزار تومان بود. واقعیت میدانی چیه خانم؟ آن موقع هم پول نداشتیم ما زمین بخریم. هنوز در خانه پدرم زندگی میکنیم که پیش از انقلاب سندش را گرفته بود. با همان دلمان خوش است.»
حالا این مکران کجا هست؟
هتل شلوغ است. یک خانواده میخواهند برای فردا برنامهریزی کنند. یکیشان میگوید: «برویم مکران؟» آن یکی میپرسد: «حالا کجا هست؟» یاد کتاب حکایت بلوچ زندمقدم میافتم: «حکایت بلوچ، داستان زندگی است. در باب نام مردم است و نان آنها. درباره آب است و باد و خاک و آتش. واگویی افسانهها و واقعیتها، اسطورهها و تاریخها، شادیها و غمها. اجاقهای گرم زیر آسمان پرستاره.» شاید این سوال خیلیها باشد، مکران کجاست؟ مکران نام بلوچی دریای عمان است تنها دریای ایران که به اقیانوس پیوند میخورد. حالا که بحث پایتخت شدن کرانههای مکران به میان آمده، خیلیها برای نخستینبار نگاهشان به این منطقه جذب شده، اما دقیقا نمیدانند؛ وقتی از مکران حرف میزنیم از کجا حرف میزنیم؟ شاید برای اینکه در تقسیمات کشوری عنوانی به نام مکران وجود ندارد. مکران نامی بوده که بیش از هزار سال پیش به ایالتی که از کرمان آغاز میشد و تا دریا ادامه داشت، میگفتند. حافظ ابرو در جلد سوم کتاب جغرافیایاش مینویسد: «حد شرقی کرمان، زمین مکران است. بیابانی که بین کرمان و بحر است. این بیابان میان کرمان و سجستان(سیستان امروزی) و خراسان واقع شده و جنوبی کرمان بحر مکران است.» امروزه این مفهوم تاریخی را اینگونه میتوان شناخت: مکران (Makoran) به شهرهای سواحل جنوبی بلوچستان میگویند که به طول حدودا هزار کیلومتر ادامه دارد. از جاسک و میناب شروع میشود تا کنارک و چابهار ادامه پیدا میکند و نزدیکی بندر کراچی در پاکستان تمام میشود. ما دو مکران داریم، مکران ایران و مکران پاکستان.
مکران ایران شهرهای ایرانشهر، سراوان، سرباز، فنوج، نیکشهر، کنارک، زرآباد و چابهار را در بر میگیرد و بعد از مرز در پاکستان هم ادامه پیدا میکند که بندر کراچی را شامل میشود. اما محدودهای که طرح توسعه دریامحور در دولت چهاردهم مورد بحث قرار میگیرد؛ از جاسک و میناب شروع میشود که در تقسیمات کشوری جزو هرمزگان است و تا کنارک و چابهار که جزو سیستانوبلوچستان است. تورلیدر به آنها میگوید: «اینجا مرکز چابهار است و ما میتوانیم به سمت گواتر یا درک برویم.» سمت گواتر جنگل حرا داریم و سمت درک دریا و کویر به هم میرسند. اینجا دریای کوچک و بزرگ دارد. روستای تیس آثار تاریخی دارد و بالای تپهای مشرف به دریا خرابه قلعه پرتغالیهاست. زرآباد باغهای میوههای استوایی دارد و...
مکران؛ از بهشت تا جهنم
در جوار هتل، صدای موسیقی به گوش میرسد. توریستها دست میزنند. برخی از مردم بومی هم آمدهاند. هوای چابهار بهشتی است. قرار است که اینجا یکی از شهرهای طلایی تجارت اقیانوسی ایران شود. ناگهان اینترنت قطع میشود. مدیر هتل میگوید: «حالا شما خوش موقعی آمدهاید، گاهی دو ساعت در روز برق میرود. بعد مسوولان سه ماه زمستان میآیند اینجا میگویند بهشت است. بقیه فصلها اینجا جهنم میشود. گاهی گرما به ۵۰ درجه میرسد. همه کاسبیها کساد میشود. پاساژها بسته میشود. مردم از خانهها بیرون نمیآیند. توریست نمیآید.» کارشناسان اقتصادی اما میگویند: «چابهار پتانسیل بسیار گستردهای برای پیشرفت دارد و بقیه بنادر ایران میتواند پررونقتر شود فقط باید زیرساختها آماده شود. چطور امارات در این هوای گرم توانسته بهترین امکانات را برای مردم آماده کند که در گرمترین زمانها زندگی و تجارت در جریان باشد. ما نمیتوانیم؟»
مسعود پزشکیان، رئیسجمهور هم همین مساله را در دیدار با مردم چابهار مطرح کرد: «اگر ما به سند چشمانداز ایران عمل کرده بودیم، اکنون از بسیاری از کشورهای عربی جلوتر بودیم.» حدود هفت سال پیش که سفری به چابهار داشتم مسیری که رفتیم جور دیگری یافتم. پاساژها و بازارهای چابهار از صدف بگیر تا تیس، هفت، هشت سال پیش بسیار پررونق بود، اما حالا پاساژ «تیس» لاستیکفروشی شده و بقیه پاساژها هم کم رونق. گردشگران هم کمتر شدهاند. چون حساب و کتابها نشان میدهد که سفر خارجی به ترکیه و ارمنستان ارزانتر از سفر به چابهار تمام میشود.
چابهاری که از سال ۱۳۷۰ تبدیل به منطقه آزاد شد و با گسترش این منطقه، بحث گردشگری آن هم مورد توجه قرار گرفت، اما جلب اعتماد توریستها خیلی سخت بود. بسیاری از ایرانیها که با خاطره سریالهای تلویزیونی و عملیات تروریستی گروههای افراطی این منطقه را میشناختند، از طریق شبکههای اجتماعی بیشتر با جاذبههای منحصربهفرد این سرزمین دورافتاده آشنا شدند و به امنیت آن اعتماد کردند، اما این مسیر نتوانست ادامه پیدا کند. چرایی این مساله پیچیده است.
به گزارش دنیای اقتصاد، شاید باید یک بازگشت به تاریخ داشت و از اول همهچیز را مرور کرد. شاید باید نگاهی به آینده داشت و توسعه دریامحور را گرفت و رها کرد. شاید باید دل به جوانان و بخش خصوصی سپرد که آمدهاند و تلگرافخانه قدیمی که محل اقامت معتادان بود و زبالهدانی گرفتهاند و آن را مرمت کرده و تبدیل به کافه کردهاند و میخواهند به زودی فستیوال موسیقی راه بیندازند. آنها اگر رها باشند و به دور از بگیر و ببندها بیشک میتوانند نه فقط چابهار همه مکران ایران را بهشت کنند. این مردم «حمل»ها داشتهاند؛ آن قهرمان بلوچ که با استعمارگران پرتغالی تا آخرین قطره خونش جنگید. قهرمانی که تبرزینش از مینوهای نقرهاش جدا شد و به دریا افتاد. قهرمانی که یک خط هم دربارهاش به بچهها در مدرسه گفته نشده، اما هر بار بادهای اقیانوسی دیوانهوار به ساحل صخرهای دریای مکران میخورند و موجها هزار قطره میشوند و به سمت آسمان پرواز میکنند، نامش را تکرار میکنند و مرد بلوچی با جامهای سپید بر تن و پاجامک زمزمه میکند: «هزار ماشاءالله به مکران.»