کارخانه ریسندگی خورشید کرمان بیش از یکصد دستگاه حلّاجی، تصفیه پنبه، نخریسی و … داشت و ۴۳۰ نفر کارگر در سه شیفت کار میکردند. دستمزد کارگران کمتر از یکصد و حقوق کارکنان فنی، نزدیک به ۵۰۰ تومان بود و امکاناتی چون حمام، بهداری، غذاخوری و… داشتند. این کارخانه تا سال ۱۳۳۲ فعال بود...
سید محمدعلی گلابزاده
هنگامی که دوستی از وزارت راه و شهرسازی، مرا برای سخنرانی در همایش تخصصی عمران و بهسازی شهری ایران فراخواند تا تجربیات خود در راستای بازسازی کارخانه تعطیل شده خورشید کرمان و تبدیل آن به کتابخانه ملی را در اختیار شرکتکنندگان و دستاندرکاران بازسازی کارخانه ریسباف اصفهان قرار دهم، ناگهان دو سه رویداد با فاصله چهل و چند سال برایم تداعی شد. نخست به نزدیک سالهای ۱۳۳۵ برگشتم که دانشآموز دبستان پهلوی کرمان بودم و ساعت رفتن به مدرسه را با صدای بوق کارخانه خورشید کرمان هماهنگ میکردم. این کارخانه در آن روز با نزدیک به ۴۵۰ کارگر در سه شیفت به امر نخریسی و آمادهکردن کرک و پشم برای تولیدگران فرش مشغول بود و این بوق برای آگاهکردن آنها از آغاز و پایان کارشان به صدا در میآمد. از آن هنگام دوازده سال گذشت تا من در کنکور دانشگاه پذیرفته و راهی اصفهان شدم و به همراه دو تن از دوستان، خانهای در خیابان میر ـ روبروی مسجد کازرونی ـ اجاره کردیم که اتفاقاً نزدیک «کارخانه ریسباف» قرار داشت و زمانیکه هوا ساکن بود و نسیمی نمیوزید، بوی این کارخانه چنان آزارمان میداد که دل از خانه بر میکندیم و از آن دور میشدیم، و چنین بود که عنوان «بوق کارخانه خورشید و بوی کارخانه ریسباف» را برای این دلنوشته برگزیدم.
البته با توضیحاتی که در همایش یاد شده داده شد، اگر میدانستم این کارخانه در آن روزگار، آن همه نعمت و برکت دارد و آن اندازه به کارگرانش توجه میکند که نانوایی برایشان تدارک دیده و بالاخره در شکوفایی اقتصاد و اشتغال، نقشی آنچنان تأثیرگذار دارد، حتماً بوقش را هم به جان میخریدیم و دم برنمیآوردیم. کما اینکه امروز نیز آرزو داریم این کارخانه قدیمی و خاطرهآفرین برای نسلهای دهههای گذشته، به گونهای بایسته بازسازی و با کاربری جدید در اختیار دلبستگان فرهنگ و ادب قرار گیرد. البته ظاهراً قرار است چنین کاربری برایش منظور شود.
باری، باز هم روزگار گذشت و گذشت تا به سال ۱۳۶۶رسیدیم و مقدمات راهاندازی مرکز کرمانشناسی فراهم شد. در همان ابتدای کار، همه توجهم به کارخانه خورشید بود. پس از سالها دوری و بیخبری، هنگامی که به سالن بزرگ و استثنایی کارخانه سر زدم متوجه شدم که یکی دوتا از گنبدها یا به گفته کرمانیها، «کلّه کارهای گنبهای» در اثر زمینلرزه سالهای پیش فرو ریخته و تمامی سالن به تصرف واحدهای گوناگون ادارات درآمده است. برای نمونه قسمتی از آن را روابط عمومی شهرداری برای پارچهنویسی در اختیار گرفته، بخشی را اداره صنایع… و در نهایت، سازمان آب، بخشهای عمدهای را به انبار لوله خود اختصاص داده بود. پس از هماهنگی با مقامهای بلند پایه، کار تخلیه و بازسازی سالن آغاز شد، امّا مدیر وقت سازمان آب، سرسختی نشان میداد و کار را به جایی رساند که چارهای جز حضور حضرت حاکم و نهیب ایشان برای تخلیه این قسمت نبود. به این ترتیب انبار لوله نیز خالی و کار بازسازی آغاز شد. در همان هنگامی که میراث فرهنگی مشغول مرمّت بود، من نیز در به در دنبال بوق کارخانه میگشتم تا اگر بشود، دوباره آن را هم برای تجدید خاطرهها، فعال کنیم، امّا گفته شد که این بوق در همان روزگار به اصفهانیها فروخته شده است. خدا کند آن بوق در کارخانه ریسباف این شهر ـ که آن هم قرار است کاربری فرهنگی داشته باشد ـ فعّال و به صدا در آید تا پیوند بیشتر این دو واحد را ببینیم. به هر حال، کار بازسازی به پایان رسید و به انگیزه اولین دهه انقلاب اسلامی، نمایشگاهی به نام میلاد در آن برگزار کردیم که نهادها و ارگانهای دولتی و وابسته به دولت، عملکردهای خود را در آن عرضه کردند. در همین هنگام بود که با فروش بلیط پانصد تومانی و به دست آوردن مبلغی به عنوان سرمایه نخستین، تلاش فرهنگی خود را در مرکز کرمانشناسی سرعت بیشتری بخشیدیم، که صد البته این هم از برکات انقلاب اسلامی بود، کما اینکه در همایش وزارت راه و شهرسازی یکی از دستاندرکاران دیگر توضیح دادند که چگونه کارخانه آبجوسازی پیش از انقلاب را بازسازی و به یک مجموعه فرهنگی تبدیل کرده اند.
امّا از نکات جالب دیگری که روی داد، برگزاری نخستین سمینار کرمانشناسی در سال ۱۳۶۸ بود که در آن شخصیتهای برجستهای چون شادروان استاد باستانیپاریزی، دکتر محمود روحالامینی، دکتر حمید فرزام، خانم دکتر فاطمه طباطبایی (عروس امام)، دکتر سروش، حجتالاسلام دعایی و … نیز حضور داشتند. هنگامی که نوبت به آقای دعایی رسید تا سخنرانی خود را ایراد کند، گفت: وقتی آقای گلابزاده با من تماس گرفت و خواست تا در این همایش شرکت کنم، به دلیل اینکه کارها و جلسات مهمتری داشتم، نخست عذرخواهی کردم، امّا وقتی متوجه شدم این همایش در کارخانه خورشید سابق برگزار میشود، بیدرنگ پذیرفتم، دلیلش هم این بود که مادر من ۱۸ سال در کارخانه خورشید کار میکرد. به یاد دارم، هر وقت او شیفت شب بود، دست مرا- که چهار پنج سال بیشتر نداشتم ـ میگرفت، با خود به همین سالن میآورد و در حالیکه مشغول کرک پاککنی بود، سر مرا بر دامن میگذاشت و خوابم میکرد. این تجدید خاطره مادرم آن اندازه برایم عزیز بود که کارها را کنار گذاشتم و در این همایش شرکت کردم.
پس از این همایش بود که مسئله کاربری بنیادی این کارخانه هشتاد و چند ساله و چگونگی استفاده از آن مطرح شد و در میان نظرات گوناگون، این پیشنهاد که مجموعه یاد شده، به عنوان کتابخانه مرکزی شهر ساماندهی و در جریان کنگره جهانی خواجو بازگشایی شود، مورد موافقت قرار گرفت. زمان بسیار اندک و تنها چند ماه فرصت باقی بود ولی موضوع آن اندازه اهمیت داشت که سید حسین مرعشی، استاندار وقت، شخصاً پیگیر شد و روزی دو نوبت از کارهای انجام شده، بازدید میکرد و چنین بود که پس از دگرگونیهایی در ساختار سالن و انجام کارهای بنیادی همچون: مقاومسازی، تغییر درها و پنجرهها، تأمین سرمایشی و گرمایشی، ساخت مخزن کتاب، تأمین روشنایی از راه پیوند چهار گنبد به هم، بازسازی محوطه، بازسازی حصار و…. این اثر گرانبها، آماده گشایش شد و در پایان کنگره جهانی خواجو (۱۳۷۰ خورشیدی) در یک عصر تابستانی، به وسیله شادروان دکتر حسن حبیبی، معاون وقت رئیس جمهوری گشایش یافت و از آن زمان تاکنون میعادگاه پژوهشگران، دانشجویان و دانشآموزان و دلبستگان مطالعه و خواندن است.
به یاد دارم که در آن مراسم، مرحوم دکتر حبیبی گفت: برای من روز بسیار مبارکی است که چنین اثر گرانبهایی را بازگشایی میکنم، زیرا به جز ارزشی که در رهگذر استفاده از آن کتابخانه و چشم و چراغ فرهنگی شهر وجود دارد، بازسازی و احیاء یک بنای فراموش شده و از یادرفته تاریخی، اهمیت ویژهای دارد. دکتر حبیبی گفت، شاید شما میتوانستید با هزینههای کلان چند میلیاردی، چنین مجموعهای که سالن آن ۴۰۰۰ متر مربع وسعت داشته باشد، بسازید، امّا باید بیش از هشت دهه پای آن مینشستید تا این بنا بشود و چنین اعتباری بهدست آورد.
درباره تاریخچه کارخانه خورشید کرمان گفتنی است که در سال ۱۳۰۹ ـ زمان استانداری سید محمد تدین در توقفی که رضاشاه هنگام گذر از کرمان به بلوچستان داشت ـ ساخت این کارخانه بهوسیله ثروتمندهای کرمان و رفسنجان و یزد که میداندار اقتصاد آن روز بودند، مطرح شد و یکسال بعد «رضاافشار» جانشین «تدین» استاندار کرمان، مژده خرید ماشین آلات ـ به قول خودش ـ «کارخانه ریستابی» را داد و یادآور شد که به زودی این واحد تولیدی بزرگ راهاندازی خواهد شد. در این رابطه به جز سرمایهگذاری و فروش سهام، بانک ملی نیز یکصد و پنجاه هزار تومان، مشارکت خواهد کرد. سرانجام پس از کشمکشهای سرمایهگذاران یزدی و کرمانی و رفسنجانی ـ که هر یک برای استقرار این کارخانه در شهر خودشان دلایلی داشتند ـ عملیات ساختمانی در سال ۱۳۱۲ توسط «علی محمد راوری» جدّ مادری «پروفسور رحمت» جراح مغز و اعصاب در کرمان آغاز شد و ساخت آن دو سال به درازا کشید. معمار این بنا، به ویژه در ساخت سر در بیرونی و درونی کارخانه، هنرنماییهایی کرده که امروز یکی از دیدنیهای کرمان به شمار میرود. «راوری» به جز این، سهم عمدهای در ساخت سر در پرورشگاه صنعتی نیز داشت و سر در بنای تاریخی ارگ تهران نیز از شاهکارهای این هنرمند کرمانی بهشمار میرود.
کارخانه خورشید کرمان بیش از یکصد دستگاه حلّاجی، تصفیه پنبه، نخریسی و … داشت و ۴۳۰ نفر کارگر در سه شیفت کار میکردند. دستمزد کارگران کمتر از یکصد و حقوق کارکنان فنی، نزدیک به ۵۰۰ تومان بود و امکاناتی چون حمام، بهداری، غذاخوری و… داشتند. این کارخانه تا سال ۱۳۳۲ فعال بود و به دلیل پیشیگرفتن کارهای سیاسی بر فعالیتهای تولیدی و اقتصادی، تعطیل شد و آنگونه که پیش از این ذکر شد به صورت کتابخانه ملی و یکی از جاذبههای گردشگری کرمان درآمد.