الکسی دوتوکویل در کتاب «دموکراسی در آمریکا» که در سال ۱۸۳۵ منتشر شد، نوشت که «آمریکاییها همیشه عجله دارند.» طی دهههای اخیر، تا پیش از پاندمی کووید-۱۹، هیچ جا به اندازه متروها، آن هم در ساعات اوج سفرها، نشاندهنده این وضعیت نبود: واگنهای مملو از جمعیتی که به سوی محلهای کارشان در حرکت بودند.
حدود ۷۵ درصد از نیروهای متخصص آمریکا میگویند این سفر همان چیزی است که در بازگشت به محل کار بیش از هر چیز دیگری از آن میترسند. البته دورکاری برای چند روز در هفته هنوز به قوت خود باقی است. ترافیک در ساعت پیک، قطارهای مملو از جمعیت و اعتصابهای بخش حملونقل، (مانند آنچه طی هفته گذشته در متروی لندن شکل گرفت)، همه کار کردن از خانه را توجیح میکنند. در آمریکا و اروپا، افزایش هزینههای رفتوآمد، همچون خوره به جان دستمزدهای مردم افتاده و درخواستها برای کاهش تولید گازهای گلخانهای به نفع میلیونها کارمندی که مخالف سفرهای غیرضروری درونشهری هستند، تمام میشود. در برخی از شهرهای اقتصادهای نوظهور، رسیدن به محل کار به معنای سروصدای بوق و قفلشدن خیابانها و تصادف است.
نشریه اکونومیست اما بر این باور است که با رفتار درست، دلیلی ندارد که این سفرهای درونشهری کاری به عامل همیشگی سوهان روح تبدیل شوند. بارتلبای، میهمان نشریه اکونومیست که هفتهای سه بار با قطار زیرزمینی به دفتر این نشریه در لندن میآید، چنین سفر درون شهری را مفید و به طرز عجیبی راضیکننده میداند. البته اینکه چقدر مفید و راضیکننده باشد، بستگی به این دارد که سفرهای درونشهری شما دقیقا چطور است؟ حتی اگر سوار خودرویتان شوید و با طی کردن مسیر، به پارکینگ محل کارتان برسید و آنجا پیاده شوید هم دست کم، کمی فعالیت فیزیکی دارید. اگر دوچرخهسواری میکنید یا برای رسیدن به ایستگاه اتوبوس یا مترو مسیری را پیاده میروید، بیرون رفتن را با عنصر تحرک تلفیق میکنید، عنصری که میتواند انرژیزا باشد نه کاهنده انرژی. اگر به اتوبوس و قطارتان هم نرسیدید، جای نگرانی نیست. ساعتهای کاری شما بیشک نسبت به گذشته که از ساعت ۹ تا ۵ کار میکردید، انعطافپذیرتر شدهاند و نکته مهمتر این که متروی بعدی شما کمتر شباهتی به خودروی حمل گله احشام دارد.
سفرهای روزانه کاری به مانند همه جابجاییهای دیگر، حتی جابجاییهای معمولی غیرکاری و قابلپیشبینی، به معنای حضور در زمان و مکانی است که در آن نسبت به خانه بیشتر در معرض عناصر فیزیکی و روانشناختی قرار میگیرید.
حملونقل عمومی که در آن جابجاییهای زیادی رخ میدهد، همچنان دموکراتترین شکل رفتن به سر کار است. پاول واکر، رییس فدرال رزرو از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۷ با قطار پرسرعت نیویورک به واشنگتندیسی به کلاس مربیگری خود میرفت و در هر یک از این شهرها هم از اتوبوس استفاده میکرد.
شاید مهمترین نکته در این رابطه آن هم در عصر دورکاری این باشد که جابجایی و حرکت از خانه به محل کار کمک میکند که به لحاظ ذهنی فاصلهای بین خانه و دفتر کار قائل شویم، فاصلهای که وقتی میز آشپزخانه به ایستگاه کارمان تبدیل میشود، از بین میرود. در واقع این فاصله خانه تا محل کار ضربهگیر خوبی ایجاد می کند: یک فضای ذهنی برای جداسازی زندگی شخصی از زندگی حرفهای.
آماده شدن برای ترک خانه و رفتن به سمت محل کار در هنگام صبح، عنصر برنامهریزی و حتی گاهی پیشبینی را در خود دارد. خروج از خانه و خروج از منطقه امن شما، به خودی خود باعث میشود که احساس زنده بودن به شما دست دهد. وقتی به سمت ایستگاه قطار راه میروید، هدفتان برونسازی میشود. در حالی که غروب به خانه بر میگردید، احساس می کنید با جهان در ارتباط هستید.
منبع: اکونومیست