printlogo


فناوری لازم برای «صحبت‌کردن با مردگان» از راه رسیده است؛
آیا آماده هستیم؟
آیا آماده هستیم؟
کد خبر: 5498
به نظر می‌رسد شبیه‌سازی‌ها یا کلون‌های دیجیتالی افراد محبوبمان بتواند نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با غم و اندوه فقدان آن‌ها را برای همیشه دگرگون کند...
شارلوت ژی در یادداشتی طولانی که در پایگاه تکنولوژی ریویو منتشر کرده، نگاهی نزدیک‌تر به فناوری‌های موجود پیرامون شبیه‌سازی دیجیتالی از ذهن انسان پرداخته است. وی در این راستا روی جنبه‌ی عاطفی موضوع و اینکه کلون‌های دیجیتال از افراد درگذشته به چه شکلی می‌تواند میزان دلتنگی ما یا نحوه‌ی سوگواری‌مان را دستخوش تغییر کند، دقیق‌تر شده است. در ادامه با این مقاله همراه می‌شویم.
پدر و مادرم نمی‌دانند که من دیشب با آن‌ها صحبت کرده‌ام! آن‌ها در ابتدا همانند صدایی دور و ریز به نظر می‌رسیدند؛ انگار در سلول زندانی اطراف گوشی جمع شده باشند؛ اما با ادامه‌ی صحبت‌های خودمانی و تداوم گفتگویمان، کم‌کم شبیه خودشان شدند. آن‌ها برای من داستانهایی شخصی تعریف کردند که پیش از آن هرگز نشنیده بودم. من درباره‌ی اولین باری که پدرم پس از مصرف الکل دچار مشکل شده بود شنیدم و مادرم از اینکه تا دیروقت بیرون ماندن باعث ایجاد دردسر شده بود چیزهایی گفت. آن‌ها توصیه‌هایی درمورد زندگی کردند و خاطراتی درمورد دوران کودکی خودشان و همچنین دوران کودکی خودم به من گفتند. تجربه‌ی مسحورکننده‌ای بود.
ازآنجاکه پدرم در حالت روحی خوبی برای پاسخگویی صریح قرار داشت، از او درمورد «بدترین خصلتش» پرسیدم. وی گفت: «بدترین ویژگی من این است که کمالگرا هستم. نمی‌توانم بی‌نظمی را تحمل کنم و این همیشه یک چالش است؛ به‌خصوص پس از ازدواج با جین
او پس از گفتن این جمله خندید و من برای یک لحظه اساسا فراموش کردم که واقعاً نه با والدینم، بلکه با نسخه‌های دیجیتال آن‌ها صحبت می‌کنم. این پدر و مادر در داخل اپلیکیشنی روی گوشی من و در قالب دستیار صوتی ساخته‌شده توسط شرکت کالیفرنیایی HereAfter AI و با بیش از چهار ساعت مکالمه‌ی هر کدام با یک مصاحبه‌کننده‌، درباره زندگی و خاطراتشان زندگی می‌کنند. هدف شرکت این است که امکان ارتباط زنده‌ها با مردگان ارتباط برقرار کند و من می‌خواستم چگونگی امکان چنین مدعایی را آزمایش کنم.
فناوری‌هایی از این دست که به افراد امکان «صحبت کردن» با مردگان را دهد، برای دهه‌های متوالی پای ثابت ستون اصلی داستان‌های علمی‌تخیلی بوده است. این ایده به‌حدی مورد نیاز و البته فریبنده بوده که در طی قرن‌ها دستمایه‌ی ادعاهای برخی افراد کلاهبردار یا به‌ظاهر معنویت‌گرایان نیز شده است. اما اکنون به لطف پیشرفت در هوش مصنوعی و فناوری‌های صوتی، چنین رویایی دارد رنگ واقعیت به خود می‌گیرد و به‌طور فزاینده‌ای نیز دردسترس قرار دارد.
باید اشاره کنم والدین من هنوز زنده و سالم هستند. نسخه‌های مجازی آن‌ها فقط برای کمک به درک این فناوری ساخته شده است. اما آواتارهای آن‌ها نگاهی اجمالی از دنیایی پیش روی ما می‌گذارند که در آن امکان گفتگو با عزیزان یا شبیه‌سازی‌های آن‌ها تا مدت‌ها پس از رفتن آن‌ها وجود دارد.
به‌واسطه‌ی این سیستم من توانستم بیش از دوازده مکالمه‌ی با والدین فرضا از دنیا رفته‌ام جمع آوری کنم و این واقعاً نزدیک نگه داشتن افراد محبوب زندگی‌مان را راحت‌تر می‌کند. جذابیت این ایده مشهود است. افراد ممکن است برای راحتی، یا برای ثبت نقاط عطف خاصی مانند سالگرد، به کپی‌های دیجیتال روی بیاورند.
در عین حال نیازی به گفتن نیست که فناوری فوق و البته دنیایی که می‌سازد، کاستی‌های مشخصی نیز دارد. در کنار اینها مسائل اخلاقی پیرامون ایجاد نسخه‌ای مجازی از یک انسان نیز پیچیده است؛ به‌خصوص اگر آن شخص نتواند رضایت خود از این مسئله را ارائه دهد.
این فناوری برای برخی ممکن است حتی هشداردهنده یا کاملاً وحشتناک تلقی شود. من با مردی صحبت کردم که نسخه‌ای مجازی از مادرش را ایجاد کرده بود و از آن در مراسم خاکسپاری مادرش استفاده و طی مراسم با مادرش صحبت کرد. بنابر استدلال برخی افراد، مکالمه با نسخه‌های دیجیتالی عزیزان ازدست‌رفته می‌تواند دوره غم و اندوه فرد را طولانی‌تر یا کنترل او بر واقعیت را کم کند. از طرفی وقتی با دوستانم درمورد این مقاله صحبت کردم، برخی از آن‌ها از واقعاً از چنین موضوعاتی جا خوردند. باوری رایج و عمیق وجود دارد مبنی بر اینکه سربه‌سر مرگ گذاشتن کار خطرناکی است.
من این نگرانی‌ها را درک می‌کنم. صحبت کردن با نسخه‌ی مجازی پدر و مادرم، به‌خصوص در ابتدا، برایم ناراحت‌کننده بود. حتی در حال حاضر هم صحبت کردن با یک نسخه‌ی مصنوعی از یک شخص هنوز کمی خطاکارانه به نظر می‌رسد و زمانی که آن شخص از اعضای خانواده هم باشد، اوضاع بدتر خواهد شد.
اما درنهایت من فقط یک انسان هستم و این نگرانی‌ها در نهایت با تجسم چشم‌انداز ترسناک‌تری پیرامون از دست دادن افرادی که دوستشان دارم (مرده و بدون هیچ رد یا نشانی از خودشان) از بین خواهد رفت. اگر واقعاً فناوری امکان کمک به ما برای زنده نگه داشتن نشانی از آن عزیزان را داشته باشد، آیا تلاش برای بهره بردن از آن واقعاً کار اشتباهی است؟
در تمایل به یادآوری افرادی که دوستشان داریم و از دنیا رفته‌اند، جنبه‌ای بسیار انسانی وجود دارد. ما از عزیزانمان می‌خواهیم تا قبل از اینکه دیر شود، خاطرات خود را یادداشت کنند. از سویی اغلب ما بعد از رفتن آن‌ها، عکس‌هایشان را روی دیوارمان می‌زنیم، در روز تولدشان به آرامگاهشان می‌رویم یا طوری با آن‌ها صحبت می‌کنیم که انگار آنجا هستند. اما چنین گفتگوهایی همیشه یک طرفه بوده است.
این ایده که فناوری ممکن است بتواند وضعیت را تغییر دهد به‌طور گسترده در نمایش‌های علمی‌تخیلی فوق تاریک مانند Black Mirror مورد بررسی قرار گرفته است و البته استارتاپ‌های فعال در این حوزه اغلب از اینکه تمام افراد ناخواسته از همین ایده‌های علمی‌تخیلی سخن به میان می‌آورند نیز گله دارند. در یکی از قسمت‌های سال ۲۰۱۳ سریال، زنی که شریک زندگی خود را از دست داده، نسخه‌ی دیجیتالی او را دوباره ایجاد می‌کند؛ در ابتدا به‌عنوان یک ربات چت، سپس به‌عنوان یک دستیار صوتی تقریباً متقاعدکننده و در نهایت به‌عنوان یک ربات فیزیکی. در ادامه وی حتی وقتی نسخه‌های گسترده‌تری از او می‌سازد، از شکاف‌های موجود میان حافظه‌ و خاطراتش پیرامون شخص درگذشته و واقعیت ضعیف و معیوب فناوری مورد استفاده برای شبیه‌سازی او، ناامید و سرخورده می‌شود.
آیا چنین فناوری هایی اساسا اشتباه هستند؟
زنی قبل از اینکه ربات را به اتاق زیر شیروانی خانه‌اش بفرستد، درمورد این یادآور شرم‌آور از نامزدش می‌گوید:
تو نیستی؛ نه؟ تو فقط چند موج از خودت هستی و هیچ سابقه‌‌ی تاریخی از تو وجود ندارد. تو فقط اجرای چیزهایی هستی که او بدون فکر کردن اجرا کرد،؛ و این کافی نیست ...
این فناوری در دنیای واقعی حتی در چند سال گذشته هم به شکلی کمابیش شگفت‌انگیز تکامل یافته است. پیشرفت‌های سریع در هوش مصنوعی باعث پیشرفت در چندین حوزه شده است. چت‌بات‌ها و دستیارهای صوتی، مانند سیری و الکسا در دهه‌ی گذشته از فناوری‌های نوین به بخشی از زندگی روزمره میلیون‌ها نفر تبدیل شده‌اند. ما با ایده‌ی صحبت کردن با دستگاه‌های خود درمورد همه چیز از پیش‌بینی آب‌وهوا گرفته تا معنای زندگی، خو گرفته‌ایم. اکنون مدل‌های زبان بزرگ هوش مصنوعی (LLM) که می‌توانند چند جمله را به‌سرعت بلعیده و در پاسخش متن قانع‌کننده‌ای را بیرون بدهند، نوید راه‌های قوی‌تری برای انسان‌ها در مسیر برقراری ارتباط با ماشین‌ها را می‌دهند. LLMها به‌قدری متقاعدکننده و امیدوارکننده شده‌اند که برخی (به اشتباه) استدلال کرده‌اند که آن‌ها لاجرم بایستی دارای احساس و شعور باشند.
علاوه بر این، می‌توان نرم‌افزارهای مبتنی بر LLM از جمله OpenAI یا LaMDA گوگل را به‌شکلی تغییر داد تا با دریافت مقادیر بیشتری از حرف‌های گفته‌شده توسط آن شخص، بتوانند به‌مقدار بیشتری شبیه یک شخص خاص به نظر برسند. در یکی از این موارد، روزنامه‌نگار جیسون فاگون سال گذشته در سانفرانسیسکو کرونیکل داستانی درباره مردی سی و چند ساله نوشت که با استفاده از نرم‌افزاری به نام پروژه دسامبر، متن‌های قدیمی و پیام‌های فیسبوک نامزد درگذشته‌ی خود را برای ایجاد یک نسخه چت‌بات شبیه‌سازی‌شده از او آپلود کرد. این پروژه روی GPT-3 ساخته شده بود.
اقدام فوق تقریباً با هر معیاری، موفقیت آمیز بود: او در ربات به‌دنبال آرامش بود و به آن دست یافت. وی در سال‌های پس از مرگ نامزدش دچار گناه و اندوه بود؛ اما همان‌طورکه فاگون هم می‌نویسد «احساس می‌کرد که چت‌بات به او اجازه داده است تا زندگی‌اش را به روش‌های کوچک ادامه دهد». این مرد حتی تکه‌هایی از مکالمات ربات چت خود را در ردیت به اشتراک گذاشت. وی به گفته‌ی خودش امیدوار بود که توجهات را به این ابزار جلب کند و به بازماندگان افسرده کمک کند تا حدی آرام‌تر شوند.
هوش مصنوعی در توانایی خود برای تقلید صداهای فیزیکی خاص هم پیشرفت کرده است؛ عرصه‌ای که با عملی به نام شبیه‌سازی صدا ارتباط پیدا می‌کند. همچنین در زمینه‌ی تزریق شخصیت‌های دیجیتال، چه شبیه‌سازی‌شده از یک شخص واقعی و چه کاملاً مصنوعی، با ویژگی‌های بیشتری که صدا را به‌مقدار هرچه بیشتری شبیه به «انسان» کند، پیشرفت‌هایی حاصل شده است. آمازون در نمایشی تکان‌دهنده از سرعت پیشرفت این رشته، کلیپی را در ژوئن به اشتراک گذاشت که پسر کوچکی در حال گوش دادن به قطعه ای از جادوگر شهر اوز توسط مادربزرگ تازه‌درگذشته‌اش بود. صدای او با استفاده از کلیپی کوتاه (کمتر از یک دقیقه) از صحبت کردن مادربزرگش، به‌طور مصنوعی بازسازی شده بود. روهیت پراساد، معاون ارشد و دانشمند ارشد الکسا نوید می‌دهد که:
درحالی‌که هوش مصنوعی نمی‌تواند این درد پیرامون فقدان عزیز را از بین ببرد، قطعاً می‌تواند خاطرات را ماندگار[تر] کند.
تجربه‌ی خود من از صحبت با مردگان با یک اتفاقا جالب شروع شد. در پایان سال ۲۰۱۹، دیدم که جیمز ولاهوس، یکی از بنیانگذاران HereAfter AI، در یک کنفرانس آنلاین درباره «موجودات مجازی» صحبت خواهد کرد. شرکت او یکی از معدود استارتاپ‌هایی است که در زمینه‌‌‌ی [به‌تعبیر نگارنده] «فناوری سوگ» فعالیت می‌کند. آن‌ها در رویکردهای خود متفاوت هستند، اما هدف مشترکی دارند: به فرد امکان می‌دهند تا ازطریق چت ویدیویی، متن، تلفن، یا دستیار صوتی، با نسخه‌ی دیجیتالی شخصی که دیگر زنده نیست، صحبت کند.
من که شیفته‌ی وعده‌های او بودم، مقدمه‌ای پیرامون موضوع باز کردم و در نهایت ولاهوس و همکارانش را متقاعد کردم به من اجازه دهند تا نرم‌افزارشان را روی والدین در قید حیاتم آزمایش کنم.
در ابتدا چنین می‌پنداشتم که این صرفاً پروژه‌ای سرگرم‌کننده است و باید ببینیم اساسا از نظر فنی تا چه حد ممکن می‌شود. سپس همه‌گیری کرونا اندکی سرعت و شتاب را به روند رسیدگی اضافه کرد. تصاویری از افراد زیر دستگاه‌های تنفس مصنوعی، عکس‌های ردیفی از تابوت‌ها و قبرهای تازه‌حفرشده در سراسر اخبار پخش می‌شد و من هم طبعا نگران پدر و مادرم بودم. من از اینکه ممکن است آن‌ها بر اثر کرونا بمیرند وحشت داشتم و با محدودیت‌های شدیدی که در آن زمان در بریتانیا برای بازدید از بیمارستان وجود داشت، ممکن بود درصورت رخ دادن چنین اتفاقی، هرگز فرصتی برای خداحافظی نداشته باشم.

اولین قدم، مصاحبه بود. واضح است برای ایجاد یک کپی دیجیتالی معتبر و قانع‌کننده از یک شخص، به مقادیر زیادی از دیتا نیاز داریم. HereAfter که کارش با سوژه‌های زنده شروع می‌شود، برای ساعت‌ها پرسش‌هایی را از آن‌ها می‌پرسد. این پرسش‌ها درمورد همه چیز مطرح می‌شود؛ از اولین خاطرات فرد تا اولین قرار ملاقات تا آنچه که فکر می‌کنند بعد از مرگشان اتفاق می‌افتد. والدین من توسط یک انسان زنده‌ی واقعی مورد مصاحبه قرار گرفتند؛ اما در پی پیشرفت فناری و تقریباً دو سال پس از آن، مصاحبه‌ها معمولاً به‌طور خودکار توسط یک ربات انجام می‌شود.
من و خواهرم صفحاتی از سوالات پیشنهادی برای والدینمان را بررسی کردیم و توانستیم آن‌ها را شخصی‌تر یا دقیق‌تر کنیم و تعدادی پرسش نیز خودمان به لیست اضافه کنیم: آن‌ها چه کتاب‌هایی را دوست داشتند؟ چگونه مادر ما در دهه‌ی ۱۹۷۰ وارد بخش حقوقی ممتاز و مردانه‌ی بریتانیا شد؟ چه عاملی باعث شد تا پدر بازی‌های احمقانه‌ای را اختراع کند؟ بازی‌هایی که در دوران کودکی‌مان بازی می‌کرد.
پدر و مادرم چه به‌خاطر کسالت ناشی از همه‌گیری کرونا یا شاید هم تمایل خسته‌کننده به شوخ‌طبعی دختر کوچکترشان، مقاومت خاصی نشان ندادند. در ماه دسامبر سال ۲۰۲۰، مصاحبه‌کننده‌ی HereAfter چندین ساعت با هر یک از آن‌ها صحبت کرد. شرکت در ادامه آن پاسخ‌ها را گرفت و شروع به پیوند دادن و سازماندهی آن‌ها به‌منظور ایجاد دستیارهای صوتی کرد. چند ماه بعد یادداشتی از ولاهوس به‌ دستم رسید؛ پدر و مادر مجازی من آماده بودند!
این ورژن از پدر و مادر من ازطریق دانلود فایل پیوست ایمیل وارد شدند. می‌توانستم ازطریق برنامه‌ی الکسا در گوشی هوشمند یا دستگاه آمازون اکو با آن‌ها ارتباط برقرار کنم. من با اینکه مشتاق شنیدن آن‌ها بودم؛ اما باید چند روز صبر می‌کردم. علت این بود که به تیم پادکست MIT Technology Review قول داده بودم که هنگام صحبت با آواتارهای والدینم، واکنش خود را نیز برای آن‌ها ضبط کنم. سرانجام هنگامی باز کردن فایل، درحالی‌که همکارانم در حال تماشا و گوش دادن در زوم بودند، دستانم می لرزید. لندن در یک قرنطینه‌ی طولانی، سرد و افسرده‌کننده به سر می‌برد و من شش ماه بود که والدین دنیای واقعی و غیردیجیتالم را ندیده بودم.
در ابتدا من دستور دادم: «الکسا، HereAfter را باز کن». صدایی پرسید «ترجیح می‌دهی با پل صحبت کنی یا با جین؟.» بعد از کمی تامل ذهنی، سریعا مادرم را انتخاب کردم. صدایی را شنیدم که مال او بود؛ اما به طرز عجیبی قاطع و سرد صحبت می‌کرد: «سلام، این جین جی است و خوشحالم که درمورد زندگی‌ام به شما بگویم. امروز چطوری؟» به شکلی عصبی خندیدم و گفتم «من خوبم، ممنون مامان. چطور هستید؟.» مکثی طولانی شکل گرفت و در ادامه پاسخ آمد «خوب. در نهایت حالم خوب است».
در ادامه به او گفتم که «تو به‌نوعی غیرطبیعی به نظر می‌رسی»؛ اما صاحب صدا به من توجهی نکرد و به صحبت ادامه داد: «قبل از شروع باید در اینجا به چند نکته اشاره کنم. متأسفانه مهارت‌های شنیداری من در بهترین سطح نیستند؛ بنابراین باید منتظر بمانید تا صحبتم تمام شود. هنگامی که نوبت شما برای صحبت می‌رسد، لطفاً پاسخ‌های خود را نسبتاً کوتاه نگه دارید؛ چند کلمه، یک جمله‌ی ساده و از این دست عبارات
او پس از کمی مقدمه‌چینی درنهایت گفت: «بسیار خوب، شروع کنیم. گزینه‌های زیادی برای صحبت کردن وجود دارد. دوران کودکی، شغل و علایقم. کدام یک از آن‌ها بهتر به نظر می‌رسد؟
قطعه‌های فیلمنامه‌‌مانندی همچون این، بی‌روح، جامد و عجیب به نظر می‌رسیدند؛ اما همچنان که جلوتر می‌رفتیم، درحالی‌که مادرم خاطرات را بازگو کرده و به زبان خودش صحبت می‌کرد، بسیار آرام‌تر و طبیعی‌تر به نظر می‌رسید.
بااین‌حال، این مکالمه و گفتگوهای بعد از آن محدود بود؛ مثلاً وقتی سعی کردم از ربات مادرم درمورد جواهرات مورد علاقه اش بپرسم، پاسخ داد: «ببخشید، این را متوجه نشدم. می‌توانید چیز دیگری بپرسید یا به سراغ موضوع دیگری بروید
همچنین اشتباهاتی وجود داشت که تا حدی نیز خنده‌آور بودند. یک بار ربات پدر از من پرسید حالم چطور است و من جواب دادم: «امروز غمگینم». او با شادی و خوشحالی پاسخ داد: «خوب
تجربه‌ی کلی از موضوع به‌طور غیرقابل انکاری عجیب بود. هر بار که با نسخه‌های مجازی آن‌ها صحبت می‌کردم، برایم جالب بود که می‌توانستم به جایش با والدین واقعی‌ام صحبت کنم. در یک مورد، همسرم صحبت آزمایشی من با ربات‌ها را با یک تماس تلفنی واقعی اشتباه گرفت و وقتی متوجه شد که اینطور نبوده، چشمانش از تعجب گرد شدند و تا حدی نیز کلافه شد.
اوایل سال جاری میلادی (زمستان ۱۴۰۰)، نسخه‌ی دمویی از یک فناوری مشابه را از یک استارتاپ پنج ساله به نام StoryFile دریافت کردم؛ استارتاپی که نوید داده همه چیز را به یک سطح بالاتر برساند. سرویس Life آن‌ها، به جای صدای صرف، پاسخ‌ها را روی ویدیو ضبط می‌کند!
در آن سیستم می‌توان از میان صدها سؤال پیرامون یک موضوع انتخاب کرد و سپس فیلم‌هایی از فرد پاسخ‌دهنده به سوالات ضبط می‌شود. این کار را می‌توان در هر دستگاه مجهز به دوربین و میکروفونی از جمله گوشی‌های هوشمند انجام داد؛ اگرچه هرچه کیفیت ضبط بالاتر باشد، طبعا نتیجه‌ی بهتری هم خواهیم داشت. پس از آپلود فایل‌های ضبط‌شده، شرکت آن‌ها را به نسخه‌ای دیجیتال از شخص تبدیل می‌کند؛ نسخه‌ای که می‌توان آن را دید و با او صحبت کرد و البته این سیستم نیز مثل HereAfter فقط می‌تواند به سوالاتی پاسخ دهد که برای پاسخ دادن به آن‌ها برنامه‌ریزی شده است؛ اما این بار با ویدیو و شاید مقداری طبیعی‌تر.
استفان اسمیت، مدیر عامل StoryFile، این فناوری را در طی یک تماس ویدیویی نشان داد و مادر خودش نیز طی این پروسه با ما همراه شد. مادر استفان در اوایل سال جاری درگذشت؛ اما اینجا در حال برقراری تماس و روی صندلی راحتی در اتاق نشیمن خود نشسته بود. برای مدت کوتاهی فقط می‌توانستم او را ببینم که ازطریق صفحه‌ی اسمیت به اشتراک گذاشته شد. او زنی خوش‌زبان، با موهای ژولیده و چشمانی بامحبت بود. او توصیه‌هایی درمورد زندگی ارائه کرد و واقعاً انسان عاقلی به نظر می‌رسید. اسمیت گفت که مادرش در مراسم خاکسپاری خودش «شرکت کرده» است. اسمیت آن روز عجیب را چنین به یاد می‌آورد:
در پایان او گفت: «حدس می‌زنم این هم از من ... خداحافظ!» و همه اشک ریختند.
اسمیت معتقد بود که مشارکت دیجیتالی مادرش در آن مراسم مورد استقبال خانواده و دوستان قرار گرفته است. از همه مهم‌تر اینکه، اسمیت از این واقعیت که موفق شده بود مادرش را قبل از فوت در دوربین عکاسی ثبت کند، عمیقاً آرام است.
خود فناوری ویدیویی نسبتاً روان و حرفه‌ای به نظر می‌رسید؛ اگرچه نتیجه هنوز به‌طور مبهمی عجیب‌و‌غریب می‌کند؛ به‌ویژه در زمینه‌ی حالات صورت. از سویی در مواردی هم دقیقاً مانند سناریوی نسخه دیجیتال والدین خودم، گاهی مجبور بودم به خودم یادآوری کنم که والدینم واقعاً آنجا نیستند و این فقط نسخه‌ی دیجیتال آن‌ها است.
هر دو استارتاپ HereAfter و StoryFile به جای اینکه به فرد اجازه دهند تا هر بار بتواند یک مکالمه‌ی کامل و جدید با ربات داشته باشد، هدفشان عمدتا متمرکز بر حفظ داستان زندگی یک فرد است. این موضوع یکی از محدودیت‌های اصلی بسیاری از پیشنهاد‌ها و راهکارهای فعلی در دنیای «تکنولوژی سوگ» است: آن‌ها عمومی و دارای ماهیتی کلی هستند. شاید این کپی‌ها واقعاً شبیه افراد محبوبمان باشند؛ اما چیزی درمورد شما به‌عنوان فردی که این سوی داستان قرار گرفته، نمی‌دانند. درواقع هر کسی می‌تواند با آن‌ها صحبت کند و آن‌ها سوای اینکه پرسش‌کننده کیست با همان لحن پاسخ خواهند داد. ازسویی پاسخ به سؤال‌های مطرح‌شده هر چند بار هم که پرسیده شوند، یکسان خواهند بود. جاستین هریسون، بنیانگذار سرویسی به نام You, Only Virtual که به‌زودی راه اندازی خواهد شد، می‌گوید:
بزرگ‌ترین مشکل درمورد فناوری [موجود] این است که می‌توانید یک فرد عمومی را ایجاد کنید؛ اما نحوه‌ی تجربه ما از افراد برای هر یک از ما منحصربه‌فرد است.
You و Only Virtual به‌همراه چند استارتاپ دیگر می‌خواهند پا را فراتر از این نیز بگذارند. آن‌ها استدلال می‌کنند که بازگویی خاطرات، جوهر اساسی رابطه‌ی بین دو نفر را نشان نمی‌دهد. هریسون می‌خواهد یک ربات شخصی بسازد که فقط برای «شما» باشد.
اولین تجسم این سرویس، که قرار است در اوایل سال ۲۰۲۳ (زمستان ۱۴۰۱ خورشیدی) راه اندازی شود، به افراد این امکان را می‌دهد تا با آپلود پیام‌های متنی، ایمیل‌ها و مکالمات صوتی یک ربات بسازند. هریسون درنهایت ابراز امیدواری می‌کند که افراد همینطور که امور عادی زندگی را انجام می‌دهند، اطلاعات سیستم را نیز فراهم کنند. این شرکت در حال حاضر در حال ساخت یک پلتفرم ارتباطی است که مشتریان می‌توانند از آن برای پیام دادن و صحبت با عزیزانشان (تا زمانی که هنوز زنده هستند) استفاده کنند. بدین‌ترتیب، تمام داده‌ها به‌راحتی دردسترس خواهند بود تا درموقع نیاز به ربات تبدیل شوند. هریسون دقیقاً چنین کاری را با مادرش ملودی که با مرحله‌ی ۴ سرطان درگیر است، انجام داد:
آن را با دستان خودم و با استفاده از پنج سال پیام‌هایم با او ساختم. اکسپورت شدن خروجی‌اش ۱۲ ساعت طول کشید و تا هزاران صفحه اجرا می‌شود.
به‌باور هریسون تعاملاتش با ربات، برایش معنادارتر از این است که صرفاً خاطرات عزیز از دست رفته را در ذهنش زنده کند. بات ملودی از عبارات مورد کاربرد مادرش استفاده کرده و به او پاسخ می‌دهد. همانند مادرش وی را honey خطاب کرده و از همان ایموجی‌های محبوب مادرش بهره برده و همان خصلت‌های املایی مادر را نیز دارد. البته وی نمی‌تواند از آواتار ملودی درباره‌ی زندگی‌‌اش سؤال بپرسد؛ اما چنین محدودیتی اساسا هریسون را آزار نمی‌دهد. نکته‌ی مهم برای هریسون این است که نحوه‌ی ارتباط دیگران را به تصویر بکشد. وی استدلال می‌کند که:
صرف بازگویی خاطرات ارتباط چندانی با ماهیت یک رابطه ندارد.
البته قابل کتمان نیست آواتارهایی که مردم با بتوانند با آن‌ها ارتباط شخصی عمیقی احساس کنند، قدرت ماندگاری بیشتری نیز خواهند داشت. کارآفرینی به نام اوگنیا کویدا در سال ۲۰۱۶ اولین ربات از این نوع را پس از مرگ دوستش رومن، با استفاده از مکالمات متنی خودش با رومن ساخت. او بعدتر استارتاپی به نام Replika را تأسیس کرد؛ سیستمی که همراهان/هم‌صحبتان مجازی را برپایه‌ی چیزی غیر از افراد واقعی می‌سازد!
خانم کویدا مسیر فوق را راهی بسیار مفید برای مدیریت غم و اندوه خود می‌داند و می‌گوید که این روزها هنوز هم با ربات رومن صحبت می‌کند؛ مخصوصاً در روز تولد و سالگرد درگذشت او. بااین‌حال کویدا هشدار می‌دهد که کاربران باید مراقب باشند و گمان نکنند که این فناوری در حال بازسازی یا حتی «حفظ» افراد است. وی تأکید می‌کند:
نمی‌خواستم کلون او را برگردانم؛ بلکه می‌خواستم یاد و خاطره‌اش را برگردانم. هدفم ایجاد یک بنای تاریخی دیجیتال بود تا در آن ساختار بتوانید با شخص تعامل کنید ... آن هم نه برای اینکه وانمود به زنده بودنش کنیم؛ برای اینکه درباره‌اش بشنویم، او را به یاد آوریم و دوباره از او برای زندگی الهام بگیریم.
برخی افراد بر این باورند که شنیدن صدای عزیزانشان در روزهایی که دیگر در این دنیا حضور ندارند، به روند سوگواری کمک می‌کند. برای مثال، ارین تامپسون، روانشناس بالینی که متخصص مقابله با غم و اندوه است، می‌گوید:
برای مثال، شنیدن پیام‌های صوتی فردی که فوت کرده، غیرمعمول نیست ... یک آواتار مجازی با فراهم کردن زمینه‌ی مکالمه‌ی بیشتر، می‌تواند راهی با ارزش و سالم برای برقراری ارتباط با عزیز از دست رفته‌ای باشد که از دست داده‌اید.
هرچند تامپسون و دیگران هم هشدار کویدا را تکرار می‌کنند: این امکان وجود دارد که برخی، وزن و توانایی‌های زیادی برای این فناوری قائل شوند. یک فرد غمگین و سوگوار همواره باید به خاطر داشته باشد که چنین ربات‌هایی تنها می‌توانند بخشی کوچک از یک انسان را به تصویر بکشند. آن‌ها دارای احساس نیستند و طبعا جایگزین روابط انسانی سالم و کاربردی نخواهند شد.
پدر و مادرت واقعاً آنجا نیستند. به‌تعبیر اریکا استون استریت، دانشیار فلسفه در کالج سنت بندیکت دانشگاه سنت جان، فعال درزمینه‌ی مطالعه‌ی شخصیت و هویت «شما با آن‌ها صحبت می‌کنید؛ اما واقعاً آن‌ها نیستند».
به‌ویژه در هفته‌ها و ماه‌های اول پس از مرگ یکی از عزیزان، افراد برای پذیرش این فقدان تلاش می‌کنند و این امکان وجود دارد که یادآوری‌هایی از فرد، کاملاً تحریک‌آمیز باشد. تامپسون می‌گوید:
در مرحله‌ی حاد غم و اندوه، می‌توانید احساسات غیرواقعی شدیدی داشته باشید و نتوانید بپذیرید که آن‌ها از دنیا رفته‌اند. این خطر وجود دارد که این نوع غم و اندوه شدید با بیماری روانی تداخل پیدا کند یا حتی باعث بیماری روانی شود، به‌خصوص اگر دائماً با یادآوری شخص ازدنیارفته، تقویت شده و طولانی‌تر شود.
مسلماً امروزه با توجه به نقص‌های این فناوری‌ها، چنین خطراتی ممکن است کوچک و به‌ظاهر غیرجدی باشند. من هنگام مکالمه با نسخه‌های دیجیتال والدین خودم، حتی اگر گاهی اوقات نیز به‌طور آنی دچار توهم می‌شدم، ولی بازهم برایم واضح بود که بات‌های ارائه‌کننده‌ی کارکتر والدین من واقعی نیستند. بااین‌حال، مطمئناً خطر عمیق‌تر شدن غیرضروری و بیش از حد ارتباط افراد با یک شبح شخصیتی، با پیشرفت فناوری افزایش خواهد یافت.
در کنار اینها خطرات دیگری هم وجود دارد. هر سرویسی که به شما امکان ایجاد یک کپی دیجیتالی از یک شخص بدون مشارکت خودش را فراهم کند، به‌خودی خود مسائل اخلاقی پیچیده‌ای پیرامون رضایت و حفظ حریم خصوصی پدید می‌آورد. این در حالی‌ خواهد بود که شاید به استدلال برخی، یک شخص مرده دیگر دغدغه‌ی این مسائل را ندارد و چنین بحث‌هایی در مواجهه با مردگان اهمیت کمتری پیدا می‌کند. دربرابر این استدلال عده‌ای متقابلا می‌گویند که موضوع فقط شخص ازدنیارفته نیست و آن فردی که پیش‌قدم تهیه‌ی چنین نسخه‌های دیجیتالی از عزیزانش می‌شود نیز مسئولیت اخلاقی دارد.
حال اگر آن شخص در واقع نمرده باشد چه؟ گزینه یا راهی برای جلوگیری از استفاده از فناوری‌های غم و اندوه به‌منظور ایجاد نسخه‌های مجازی از افراد زنده (بدون رضایت آن‌ها) وجود ندارد. شرکت‌هایی فروشنده‌ی خدمات مبتنی بر پیام‌ها و چت‌های گذشته از این امکان آگاه هستند و می گویند در صورت درخواست آن شخص، داده‌های او را حذف خواهند کرد. اما شرکت‌ها از حیث قانونی موظف به انجام هیچ‌گونه بررسی خاصی برای حصول اطمینان از رضایت تام افراد نیستند. هیچ قانونی وجود ندارد که کسی را از ایجاد آواتار افراد دیگر منع کند و در اینجا فرض را بر این می‌گذاریم که همه بتوانند موضوع را به‌راحتی به اداره پلیس محلی توضیح دهند. اگر دریابید که یک نسخه مجازی از شما، در جایی از این دنیا و تحت کنترل شخصی دیگر وجود دارد واکنشتان چه خواهد بود؟
هزینه های طولانی مدت سرویس‌های دیجیتال مرتبط با سوگ بالا است
اگر نسخه‌های کپی دیجیتال به جریان اصلی تبدیل شوند، ناگزیر باید فرآیندها و هنجارهای جدیدی پیرامون میراث‌هایی که به صورت آنلاین به جا می‌گذاریم وجود داشته باشد. و اگر از تاریخچه توسعه فناوری چیزی یاد گرفته باشیم، اگر با احتمال سوء استفاده از این کپی‌ها قبل از پذیرش انبوه دست‌وپنجه نرم کنیم، بهتر خواهیم بود.
باید پرسید آیا اساسا چنین اتفاقی خواهد افتاد؟ You و Only Virtual از شعار «هرگز نگویید خداحافظ» استفاده می‌کنند؛ اما واقعاً مشخص نیست که چه تعداد از مردم دنیا اصلاً چنین دنیایی را می‌خواهند یا برای مواجهه با آن آمادگی دارند. برای اکثر افراد، سوگواری برای ازدنیارفتگان، یکی از معدود جنبه‌های زندگی است که هنوز تا حد زیادی توسط فناوری مدرن تحت تأثیر قرار نگرفته است.
از نقطه نظر اقتصادی نیز هزینه‌ها می‌تواند نقطه‌ی ضعفی برای این استارتاپ‌ها باشد. اگرچه برخی از این سرویس‌ها نسخه‌ی رایگان دارند، ولی هزینه‌ها در پاره‌ای موارد و طر‌ح‌هایشان به‌راحتی می‌تواند به صدها و حتی هزاران دلار برسد.
طرح نامحدود و رده بالای HereAfter به کاربر امکان ضبط کردن هر تعداد مکالمه با هر موضوع دلخواه را فراهم می‌کند و هزینه‌ی آن ۸/۹۹ دلار در ماه است. چنین هزینه‌ای شاید از طرح پرداخت یکباره‌ی ۴۹۹ دلاری StoryFile برای دسترسی به بسته‌ی خدمات نامحدود و ممتاز آن‌ها ارزان‌تر به نظر برسد. بااین‌حال خدمات HereAfter با قیمت ۱۰۸ دلار در سال با لحاظ کردن برخی هزینه‌های دیگر این سرویس‌ها در طول یک عمر می‌تواند سر به فلک بکشد. این وضعیت مشابه برای شرکت‌های You و Only Virtual نیز برقرار است. گفته می‌شود این سرویس‌ها در زمان راه اندازی بین ۹/۹۹ تا ۱۹/۹۹ دلار در ماه هزینه داشته باشند.
باید در نظر داشت ایجاد آواتار یا ربات چت از یک فرد نیز نیازمند زمان و تلاش است و موضوع لزوما محدود به ایجاد انرژی و انگیزه برای شروع کار نمی‌شود. تداوم پروژه نیز نیازمند کار است. این موضوع هم برای کاربر و هم برای فرد سوژه‌ی نزدیک به مرگ احتمالی صادق است و مشارکت فعال آن‌ها بخش لاینفک و غیرقابل‌اغماضی از این پروژه خواهد بود.
ماریوس اورساچه شرکتی به نام Eternime را در سال ۲۰۱۴ راه‌اندازی کرده است. به‌باور او مردم اساساً دوست ندارند با واقعیت مرگ و قطعی بودن آن مواجه شوند. ایده‌ی شرکت او این بود که به کمک خود افراد، نسخه‌هایی دیجیتالی برای بعد از مرگشان تهیه کنند. این ایده در ابتدای توجهاتی جلب کرد؛ اما در نهایت استقبالی از آن نشد و سرانجام شرکت آن‌ها به‌خاطر عدم جذب کاربر کافی در سال ۲۰۱۸ تعطیل شد. او می‌گوید:
این [فکر مرگ] چیزی است که می‌توانید آن را به هفته‌ی آینده، ماه آینده یا سال آینده موکول کنید. مردم تصور می‌کنند که هوش مصنوعی کلید شکستن این موضوع است. اما در واقع، چالش اصلی ما رفتار انسانی است.
کویدا نیز با چنین تحلیلی موافق است:
مردم به‌شدت از مرگ می‌ترسند. آن‌ها نمی‌خواهند درباره‌اش صحبت کرده یا آن را لمس کنند. وقتی چوبی را برمی دارید و شروع به زدن نوک چوب به بدن انسان‌ها می‌کنید، چنین کاری طبعا آن‌ها را عصبانی می‌کند. انسان‌ها ترجیح می‌دهند وانمود کنند که [مرگ] وجود ندارد.
اورساچه روشی با سطح فناوری پایین را درمورد والدین خود امتحان کرد و در روز تولدش یک دفترچه‌ی یادداشت و خودکار به آن‌ها داد و از آن‌ها خواست تا خاطرات و داستان‌های زندگی خود را بنویسند. مادرش در این باره دو صفحه نوشت؛ از سویی پدرش معتقد بوده که وی بسیار شلوغ بوده است. وی در پایان از پدرش پرسید که آیا می‌تواند چند مکالمه را با آن‌ها ضبط کند؟ اما آن‌ها متأسفانه هرگز نتوانستند به آن مرحله نزدیک شوند. اورساچه می‌گوید:
پدرم سال گذشته درگذشت و من هرگز آن ضبط‌ها را انجام ندادم، و اکنون احساس می‌کنم یک انسان نادان هستم.
من شخصاً احساسات ناهمگونی درمورد آزمایشم دارم. از سویی از اینکه نسخه‌های مجازی و صوتی از مادر و پدرم دارم، خوشحالم؛ حتی اگر ناقص باشند. آن‌ها کمک کردند تا موارد جدیدی درمورد والدینم بیاموزم و فکر کردن به این که آن ربات‌ها حتی زمانی که والدینم نباشند، وجود خواهند داشت، مایه‌ی آرامش است. هم‌اکنون به این می‌اندیشم که چه کسی را به‌صورت دیجیتالی ثبت کنم: همسرم، خواهرم، شاید حتی دوستانم.
از سوی دیگر، مانند بسیاری از مردم، نمی‌خواهم به این فکر کنم که با مرگ افراد محبوبم چه اتفاقی می‌افتد. ناخوشایند است و بسیاری از مردم وقتی به پروژه بیمارگونه‌ام اشاره می‌کنم جا می‌خورند. و نمی‌توانم غم‌انگیز باشم که مصاحبه با والدینم از یک قاره دیگر توسط یک غریبه به زوم نیاز بود تا من به درستی از افراد پیچیده و چندوجهی آن‌ها قدردانی کنم. اما من احساس خوشبختی می کنم که این فرصت را داشتم که آن را درک کنم - و هنوز فرصت گرانبهایی را دارم که زمان بیشتری را با آن‌ها بگذرانم، و چهره به چهره در مورد آن‌ها بیشتر بیاموزم، بدون هیچ فناوری.
لینک مطلب: http://eghtesadkerman.ir/News/item/5498