اصطلاح نخبه یا الیت (Elite) از کلمهی الیگر به معنای انتخاب کردن می آید. این واژه اولین بار در قرن هفدهم برای توصیف کالاهایی با کیفیت خاص به کار برده شد. در قرون نوزدهم، به گروههایی از افراد جامعه که جایگاه یا مقام و منزلت ویژهای داشتند، نخبه اطلاق میشد. اما در طی زمان به لحاظ معنایی تحولات بسیاری پیدا کرده است.
محمدرضا دهقانپور
دبیر شورای سیاست گذاری « اقتصاد کرمان »:
در ایران قبل از انقلاب، به افرادی نخبه اطلاق میشد که جزو خانواده اشراف، ثروتمندان و غیره باشند. پس از انقلاب تعریف نخبه بدین شرح بود: «نخبه، به فرد برجسته و کارآمدی گویند که اثرگذاری وی در تولید علم، هنر و فناوری کشور محسوس باشد و هوش، خلاقیت، کارآفرینی و نبوغ فکری وی در راستای تولید دانش و نوآوری موجب سرعت بخشیدن به رشد و توسعه علمی و متوازن کشور گردد» (ماده 4 از فصل اول: کلیات آییننامه بنیاد ملی نخبگان - مصوب سال 1384). شرایط احراز نخبگی در ایران براساس این ماده به طور کلی عبارت است از:
- برگزیدگان المپیادهای علمی، آزمونهای سراسری، حوزههای علمیه، مسابقات قرآنی و غیره.
- مخترعان و مکتشفان و شخصیتهای برجسته علمی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و هنری و غیره.
- اعضای هیات علمی دانشگاهها و موسسههای پژوهشی و فناوری و غیره.
به نظر میرسد در کشور ما تعریف درستی از نخبه ارائه نشده و دایره احراز نخبگی بسیار وسیع است. متاسفانه افرادی که در این طیف قرار میگیرند، انتظاراتی در آنها به وجود میآید که شاید نتوان تمام و کمال به آنها پاسخ داد. اما سوالی که باید به آن پاسخ داد این است آیا به صرف برنده شدن در مسابقهای علمی میتوان نخبه شناسی کرد؟ کسی که به دلیل دسترسی بیشتر به امکانات توانسته از روستازادهای که مستعد نخبگی است و فقط به دلیل نداشتن امکانات در مسابقهای نابرابر پیروز شود، نخبه نام میگیرد؟ موثر بودن این افراد با چه مقیاسی سنجیده میشود؟
به طور حتم دانشمند جوانی که ساعتها با جدیت در آزمایشگاهها وقت خود را صرف مطالعه هسته اتم میکند از نظر بهره هوشی در صدک بالای جامعه بوده و معمولاً از وی به عنوان نخبه یاد میشود، از طرفی کفاشی که با کسب مهارت و تجربه توانسته است برای حفظ سلامتی اندام انسان، کفش مناسب تولید کند از چه جایگاهی برخوردار است؟ شاید این فرد نیز از بهره هوشی بالایی در مقایسه با دانشمند پیش گفته برخوردار باشد. جامعهی امروز به کدام یک از آنها نیاز بیشتری دارد؟ در واقع اهمیت نخبگان با نقشی که این افراد در تصمیمگیری و الگوسازی در جامعه ایفا میکنند، سنجیده میشود. اما جوامع تا چه اندازه در شناسایی صحیح نخبگان موفق بوده و این افراد نیز تا چه اندازه در ایفای نقش خود موثر و موفق بودهاند؟
نقش نخبگان در توسعه
در کشورهای در حال توسعه دو رهیافت کلی برای دستیابی به توسعه وجود دارد. یکی رهیافت جامعه محور و دیگر رهیافت نخبگان محور است.
در رهیافت جامعه محور، عامل اصلی توسعه احزاب و تشکلهای مردمنهاد هستند. در واقع ایجاد یک فضای سیاسی باز که در آن وابستگی دولت به نفت و به تبع آن وابستگی گروهها و جناحهای سیاسی به دولت به حداقل خود برسد، ضمن آنکه با مشارکت مردم در تصمیمگیریهای سیاسی بتوان نظام قانونی پایداری را ایجاد نمود. قاعدتاً وقتی روح قانون و قانونگرایی در جامعه ترویج یابد، بدان معنی خواهد بود که رفتار مردم در جهت توسعه تغییر کرده است. به عبارت دیگر در جامعهای که درآمد دولت نه از طریق فروش منابع طبیعی به صورت خام بلکه از طریق دریافت مالیات از بخش خصوصی تامین گردد، دیگر نه حاکمیت به یک قدرت مطلقه تبدیل میشود و نه نزدیکی به منبع رانت زمینهی بروز و ظهور جناحهای سیاسی مختلفی را که بعضاً یکشبه به وجود میآید، مهیا میسازد. ضمن آنکه مردم نسبت به مسائل کشور آگاهتر خواهند بود و در تصمیمگیریها نه تنها حضور فیزیکی بلکه حضوری موثر خواهند داشت. کشور هند بعد از جنگ جهانی دوم یک نمونهی موفق در استفاده از رهیافت جامعه محور است.
رهیافت نخبه محور در کشورهایی مورد استفاده قرار میگیرد که عمدتاً به لحاظ سیاسی ضعیف عمل میکنند و حزب ندارند. در این جوامع نیز مردم کمتر در جریان فعل و انفعالات قرار میگیرند و معمولاً مداخله آنها معطوف به هیجانات و تلاطمهای ایجادشده در کشور است. البته این رهیافت حتماً برای کشورهایی که حزب یا تشکل ندارند، نیست، بلکه شامل کشورهایی که در آنها احزاب و تشکلها به صورت سلیقهای و حول منفعت خاصی شکل میگیرند و مورد اقبال مردمی قرار نمیگیرند، نیز میشود.
نکته ای که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که رهیافت نخبهگرایانه به معنی نخبه سالاری نیست، بلکه عین شایستهسالاری است. شایستهسالاری نیز به معنای آدم خوب بودن نیست، بلکه به معنای توانمندبودن است. در این رهیافت بایستی دو گروه نخبگان فکری یعنی صاحبان اندیشه و قلم و نخبگان ابزاری یعنی صاحبان قدرت سیاسی و ثروت با تعاملی شایسته به دنبال حل مسائل به شکل واقعی نه فلسفی باشند. کشورهایی همچون مالزی، سنگاپور، کرهجنوبی، چین، برزیل و آرژانتین نمونههای موفقی در استفاده از این رهیافت میباشند (سریع القلم محمود).
نقش نخبگان در توسعه اقتصادی استان کرمان
به نظر نویسنده، نخبگان در استان کرمان به سه دسته تقسیم میشوند که عبارتنداز: نخبگان فکری اعم از صاحبان اندیشه و ایده، نخبگان ابزاری، یعنی صاحبان ثروت یا به تعبیری سرمایه داران، سرمایهگذاران و نخبگان سیاسی، یعنی صاحبان قدرت و تصمیمگیران جامعه که عمدتاً در دستگاه حاکمیتی و دولت مشغول به کار هستند. این تقسیمبندی از آن حیث انجام شده است که اقتصاد و جامعهی ما الگوهای اقتصادی نظامهای سوسیالیستی و کاپیتالیستی را دنبال نمیکند.
نخبگان فکری
همانطور که گفته شد نخبهگرایی با مدرکگرایی تفاوت دارد. کسانی که به مدارک و مدارج بالا دست مییابند، لزوماً نخبه نیستند. ممکن است کسی صاحب مدرک باشد، اما صاحب اندیشه و ایده نباشد. نتواند تحلیل مناسب و موثری از جریانات داشته باشد. همینطور کسی که در یک مسابقه علمی رتبه میآورد به معنی نخبگی نباید باشد. بلکه این افراد میتوانند مستعد نخبگی باشند. حال با فرض اینکه تعریف بنیاد نخبگان در ایران از نخبه درست است، نخبگان فکری در استان کرمان و بعضاً کشور به لحاظ فعالیت در دو گروه کلی نظامی و غیرنظامی قرار میگیرند.
گروه اول: نخبگانی که ایدههای آنها در حوزهی نظامی و دفاعی خلاصه شده است.
گروه دوم: نخبگانی که ایدههای آنها معطوف به حوزههای تولیدی- خدماتی اعم از صنعت، کشاورزی، معدن و غیره است.
گروه اول در استان کرمان پس از شناسایی و یا آموزشهای لازم، مورد حمایت اکید قرار میگیرند. این به نوعی نشان میدهد که دیدگاه نظامی و دفاعی در استان کرمان و بعضاً کشور هنوز سوار بر توسعه میباشد. فارغ از اینکه این نگرش درست یا نادرست است اما به نظر میرسد با وجود امکانات و مواهب طبیعی که در استان کرمان و کشور وجود دارد، اگر بتوان در مسیر توسعه گامهای استوارتر و سریعتری برداشت، این امکان وجود دارد که به عنوان قلب جهان به کشوری تبدیل شد که جهانیان برای حفظ بقای خود به آن وابسته و نیازمند باشند.
اما گروه دوم از نخبگان فکری در استان کرمان با چند دسته از مشکلات دست به گریبانند. یک بخش از مشکلاتِ مربوط به مسوولان و سیستم حاکمیت است و بخش دیگر معطوف به خود نخبگان است. در بحث مسوولان، نخبگان، همیشه و در همه حال از بیتوجهی و یا کمتوجهی مسوولان است نسبت به ایدههای خود شکایت دارند که قسمتی از این شکواییه به حق است. چرا که برخی مسوولان معمولاً از نخبگان استفادههای تبلیغاتی و ابزاری میکنند. در سخنرانیهای متعدد خود، استفاده از افراد صاحب ایده را در دستور کار دارند، اما در عمل بدان پایبند نیستند. برخی مسوولان از بهکارگیری نخبگان حتی واهمه دارند، چرا که احتمال میدهند جایگاهشان به خطر بیفتد و برخی دیگر به دلیل نداشتن افکار توسعهای و کلان، چندان رغبتی به افکار و ایدههای نو ندارد چرا که درک درستی از آن ندارند.
همانطور که اشاره شد، بخشی از مشکلات نخبگان فکری مربوط به عملکرد خودشان است که در زیر به تشریح برخی از این موارد پرداخته میشود. برخی از این اشکالات عبارتند از:
1- در بسیاری موارد ایدههای نخبگان فکری، بومی نیستند و حتی ممکن است تا چند دهه آتی به کار نیایند و در مسیر توسعه استان راهگشا نباشند.
2- نگاه و توجه نخبگان فکری عمدتاً به کشورهای توسعهیافته است، این به معنای مذمت این نگاه نیست بلکه بدان معناست که الگوی ذهنی آنها با ساختار فرهنگی کشور همخوانی ندارد.
3- حلقه اتحاد میان نخبگان فکری چندان مستحکم نیست و به جای اجماع و وحدت بیشتر، به دنبال به تحقق رساندن ایدههای خود به شکل جزیرهای میباشند. بنابراین ایدههای خود را به بهایی ارزان در معرض انتخاب صاحبان ثروت میگذارند تا بلکه انتخاب شوند.
4- نخبگان فکری گرایش بیشتری به سمت وابستگی دارند تا اینکه بهطور مستقل عمل نمایند. وابسته شدن نخبگان بدان معناست که آزادی عمل کمتری خواهند داشت و برای حفظ وابستگی ناچارند تا با آهنگ نهاد مربوطه همگام شوند.
نخبگان ابزاری
منظور از نخبگان ابزاری، صاحبان ثروت اعم از سرمایهگذاران و سرمایهداران هستند. تعداد صاحبان ثروت و سرمایه-داران در استان کرمان زیاد است، اما به دلایل مختلف از سرمایهگذاری در این استان خودداری میکنند. دلیل این رفتار را بایستی در فرهنگ، فضای سیاسی و شرایط کسب و کار جستجو نمود. اما در کنار آن، قسمت اعظم نخبگان ابزاری استان، قدرت ریسکپذیری پایینی دارند و یا حداقل ریسک سرمایهگذاری در استان کرمان برای آنها بسیار بالا تداعی میشود.
نگاه محتاطانهی نخبگان ابزاری قاعدتاً نمیتواند راهگشا باشد و زمینه توسعه را فراهم سازد. البته نبایستی انتظار غیرمعقول از صاحبان ثروت داشت، چرا که ثروت به دنبال حداکثر سود با حداقل ریسک است، اما این مربوط به عقل خشک اقتصادی است و قاعدتاً نبایستی همه چیز را با منطق سود و زیان سنجید. بلکه مولفهای مثل پذیرش مسوولیت اجتماعی، هم میتواند نگاه مردم نسبت به سرمایهدار را تغییر دهد و هم نگاه شماتتبار را از دوش سرمایهگذار بردارد. در این مسیر نقش رسانههای ملی و محلی بسیار پررنگ است، چرا که رسانه، امروزه به بزرگترین و قدرتمندترین ابزار اطلاعرسانی و تاثیرگذاری تبدیل شده است.
با پذیرش مسوولیت اجتماعی توسط نخبگان ابزاری در استان کرمان و عملکرد مدبرانهی مسوولان در مواجهه با صاحبان ثروت، میتوان نخبگان ابزاری بالقوه را به بالفعل تبدیل کرد و از قبل آنها زمینه رشد سرمایهگذاری، اشتغالزایی و در نهایت دستیابی به توسعه را محقق ساخت.
نخبگان سیاسی
منظور از نخبگان سیاسی، افرادی هستند که در عرصهی تصمیمگیری کشور نقش مهم و حیاتی را بازی میکنند. به کسانی بایستی عنوان نخبگان سیاسی را داد که توانایی پدیده شناسی مسائل را داشته باشند و کلان نگر باشند. مدیریت زمان سرلوحهی کارشان باشد، نظم فکری و رفتاری داشته و با عملکرد خود ایجاد اعتبار نمایند. در حالی که افرادی در منصبهای مختلف به کار گرفته میشوند و لقب نخبهی سیاسی میگیرند که حتی تعریفی از مصادیق بالا را نمیتوانند ارائه دهند. متاسفانه افرادی بر مسند اجرایی مینشینند و به قدرت دست مییابند که علاوه بر این که افکار بزرگی ندارند، بلکه به ندرت، افراد توانا و حتی تواناتر از خود را به کار میگیرند. عموماً به دنبال افراد ضعیف هستند تا شرایط آنها با مخاطره مواجه نشود. در حالی که مدیران زبده به دنبال همسو کردن افراد توانا در جهت بالا بردن راندمان کاری هستند تا استفاده از نیروهای کمتوان.
به طور کلی میتوان چنین استنباط کرد، بسته به اینکه نظامهای سیاسی، مشروعیت خود را از چه کانالی میگیرند، روی گزینش مسوولانی که قرار است نقش نخبگان سیاسی را بازی کنند تاثیرگذار است. به طور مثال در نظامهای سنتی، انتخاب مسوولان و مجریان براساس سنت فامیلی، قومی، قبیلهای، منطقهای و آشنایی قبلی استوار است. در نظامهای کاریزماتیک، انتخاب مدیران براساس مرید و مرادی است. هرچه مدیران مادون به مسوولان مافوق ارادت بیشتری بورزند و در تملق و چاپلوسی زبدهتر باشند، جایگاه و موقعیت بالاتری تصاحب میکنند. در نظامهای عقلی- قانونی (بوروکراتیک)، شایستهگزینی معنا و مفهوم مییابد و نخبگان و فرهیختگان در یک فرآیند رقابتی، امکان حضور در عرصههای مختلف را پیدا میکنند (ماکس وبر).
لئونارد بایندر در کتاب توسعه سیاسی خود آورده است: «در نظامهای در حال گذار از سنت به مدرنیسم، مشروعیت از منشأ واحدی سرچشمه نمیگیرد». براساس این نظریه میتوان دریافت سیاست و حکومت در ایران سدهی جاری بر ترکیبی از مشروعیت سنتی، کاریزماتیک و بوروکراتیک استوار بوده است. یعنی برخی از مدیران و مسوولان کشور به وسیله وابستگیهای خویشاوندی نسبی و سببی، برخی به واسطه ارادت و سرسپردگی و پاره ای نیز بر مبنای لیاقت جایگاه یافتهاند و عموم نخبگان و صاحبنظران در عرصههای مختلف از این گردونه تقریباً خارج هستند. با این وضعیت نمیتوان چندان انتظار تسریع روند توسعه را داشت که قاعدتاً خود این موضوع باعث ناکارآمدی نخبگان در عرصه توسعه خواهد شد.
فضای سیاستزده استان کرمان که در نتیجه ناکارآمدی چند گروه سیاسی مصلحت اندیش ایجاد شده است، انتخاب نخبگان سیاسی، براساس تامین منافع گروهی خاص انجام میگیرد که اگر این مهم میسر نشود، مسوول مربوطه جایگاهی در دستگاه حکومتی نخواهد داشت. تنها افرادی در این رده قرار میگیرند که متعهد به گروه یا تفکر خاصی باشند. انتخاب این دست مسوولان نه تنها باری از مشکلات توسعه استان بر نخواهد داشت بلکه بر طبل ناکارآمدی آن محکمتر میکوبد. تا زمانی که گروههای مصلحت اندیش در استان که قدرت خود را از مردم گرفتهاند و در برابر مردم شمشیر کشیده و بالای سر بردهاند، حضور دارند، زمینه رشد و توسعه استان کرمان مهیا نخواهد شد و این استان با انبوهی از منابع و امکانات در میدان نبرد منفعتطلبی برخی افراد و گروهها رو به اضمحلال خواهد رفت و مردمش در فقر و فلاکت دست و پا میزنند.
این مستلزم حضور چهرههای توانا و مورد اعتماد مردم در امور سیاسی و بیرون راندن منفعتطلبانی است که پوستین نخبگی سیاسی را به تن کردهاند. تنها درمان این وضعیت هم انتخاب مسوولان بر اساس لیاقت، شایستگی و توانایی میباشد.