هیاهویی که در مجامع دانشگاهی کشور به راه افتاده بیدلیل نیست؛ در بحبوحه نااطمینانی و ناامیدی مفرط نخبگان و فرهیختگان و کوچ گسترده متخصصان، ماشین تولید نارضایتی در دولت یکآن از کار نمیایستد و اینبار برای زدن تیر خلاص به پیکر نیمهجان جامعه جوان، قلب دانشگاه را نشانه رفته است...
هیاهویی که در مجامع دانشگاهی کشور به راه افتاده بیدلیل نیست؛ برای بسیاری تاریخ دارد به بدترین شکل ممکن تکرار میشود. در بحبوحه نااطمینانی و ناامیدی مفرط نخبگان و فرهیختگان و کوچ گسترده متخصصان، ماشین تولید نارضایتی در دولت یکآن از کار نمیایستد و اینبار برای زدن تیر خلاص به پیکر نیمهجان جامعه جوان، قلب دانشگاه را نشانه رفته است.
دانشگاهی که از آغاز انقلاب اسلامی تاکنون، خود قلب حوادث متعدد بوده است. از انقلاب فرهنگی گرفته تا سرکوب جنبشهای دانشجویی و اخراج جمعی از استادان منتقد در دولتهای نهم و دهم گرفته تا جریانی که امروز به بهانه «رکود علمی» بهترین مغزها را خانهنشین کرده، همه نشان میدهد در تفکر سیاستمدار اهمیت دانشگاه به عنوان کانون پرورش علم و اندیشه و پیشران رشد و توسعه جایی ندارد.
بانیان دور جدید «خالصسازی» ادعا میکنند که قرار است دانشگاه از عناصر ناکارآمد یا راکد پاکسازی شود. اما دانشگاهیانی که از این حد عناد با علم و اندیشه سرگیجه گرفتهاند، معتقدند قرار است جامعه دانشگاهی را به ماشین لباسشویی ایدئولوژیک دولت بریزند، تمام رنگها را بشویند و یک رنگ واحد تولید کنند! در نهایت «یک صدا»، «یک خط فکری» و «یک تفکر» وجود خواهد داشت بیآنکه کسی نگران باشد تکصدایی، نشانه مرگ دانشگاه است. به گمان تحلیلگران، دانشگاهی که بر اساس فلسفه وجودی باید نهادی فارغ از کنترل سیاست و فضایی برای آزادی در گفتوگو و مباحثه باشد و نیازها و مطالبات جامعه را با تکیه بر علم و اندیشه پاسخ دهد، میرود تا به تریبون یکسویه و تکصدای ایدئولوژی و اندیشه گروههای خاص تبدیل شود.
واکنشهای منتقدان و مدافعان البته خواندنی است. تشکلهای دانشگاهی با انتشار بیانیه و جمعآوری امضا نسبت به این تصفیهها اعتراض میکنند. در حالی که دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاه شریف در مخالفت با اخراج دکتر علی شریف زارچی کمپینی به راه میاندازند، روزنامه کیهان در یادداشتی مینویسد این استاد علاوه بر اخراج باید بازداشت و محاکمه شود! و مقامات آموزش عالی البته، همچنان معتقدند این پاکسازیها ربطی به سیاست ندارد!
وزیر علوم، اخراج استادان را به «رکود علمی» ربط داده و از «آزادی اندیشه، اظهارنظر و تضارب آرا در چارچوب قوانین و مقررات» دفاع کرده است. رئیس دانشگاه تهران هم میگوید «برخی استادان از نیروهای حقالتدریسی دانشگاه تهران بودند که کیفیت لازم را نداشتهاند و به تعهدات علمی خود عمل نکردهاند یا نیروی پیمانی بودهاند که قراردادشان تمدید نشده. ما برخورد سیاسی نکردهایم و از نقد عالمانه استقبال میکنیم...».
منتقدان معتقدند، این روند در همین نقطه متوقف نخواهد شد و سایر حوزهها از جمله دانشجویان را نیز بینصیب نخواهد گذاشت. تقی آزادارمکی میگوید: استاد که خالصسازی شود، دانشجو هم خالصسازی میشود. آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات، هم در اینباره مینویسد: اخراج استادان، تارومار کردن نیروهای نخبه دانشگاه و چنگ انداختن بر عظیمترین سرمایه ملی ایرانیان است. روندی که بیش و پیش از همه، نهال دانش را در کشور زخمی و بیجان میکند. عباس عبدی هم در یادداشتی برای اعتماد مینویسد: بدنامی اخراج این استادان به نام دولت اما به کام استادان بیبضاعت تمام میشود. ضمن آنکه این اخراجها وجه مهمتری هم دارد و آن هنگامی است که به یک رویه حکومتی تبدیل میشود.
در حالی که همچنان استادانی از دانشگاههای مختلف، از اخراج، قطع همکاری، تمدید نشدن قرارداد، قطع حقوق ماهانه و ممنوعیت تدریس خود خبر میدهند، به نظر میرسد با وجود پایان دوره «احمدینژادیها»، سناریوی جذب خودیها و حذف غیرخودیها هنوز ادامه دارد و روند ورود «نورچشمیها» به دایره محدود هیات علمی دانشگاه، به قیمت کنار گذاشتن استادانی که در تمام این سالها مایه اعتبار جامعه دانشگاهی بودهاند، تمام خواهد شد.
داستان اما به این جرح و تعدیلها خاتمه پیدا نمیکند. آنها که نگران تداوم این روند هستند به خوبی میدانند که حذف نخبگان و سرمایه علمی از دانشگاهها نهفقط با تبعات آنی مانند افت کیفیت آموزش یا زوال رقابت دروندانشگاهی، که با جراحات بلندمدتی بر جامعه، اقتصاد، و حتی سیاست همراه است. جهان در نقطه مقابل ما، ارزش دارایی بیبدیل خود را به خوبی میداند؛ استادان، پژوهشگران، دانشجویان، متخصصان و اندیشمندان از هر حوزه و عرصهای در جهان قدر و قربتی ویژه دارند و نظامها میکوشند با چنگ و دندان از این گنجینه ارزشمند محافظت کنند. تجربه معدود کشورهایی مانند ترکیه اما، کمابیش شبیه به ماست. هنگامی که سیاستمدار صدای مخالف را برنمیتابد، آسانترین راه حذف است؛ حذفی که بهای سنگینی دارد. نگاهی به تجربه ترکیه در سال 2016 با درسهایی همراه است که به ما یادآور میشود بر باد دادن سرمایه انسانی در کانون علم، چه بر سرمان خواهد آورد.
خانه پوشالی
19از یک درس ساده آغاز میکنیم: موسسات دانشگاهی قوی نمیتوانند در فضای ترس شکل بگیرند و بدون آزادی آکادمیک و امنیت شغلی، نمیتوانند رشد کنند. پاکسازیها به ظاهر عرصه را تغییر میدهد و خانه جدیدی میسازد اما خانهای که پوشالی است! اما چرا؟
در سال 2016، هنگامی که از 1577 فرد آکادمیک خواسته شد فوراً استعفا کنند، کسانی که نگران سیستم آموزش عالی در ترکیه بودند شگفتزده شدند. تکاندهندهتر این بود که حتی یک نفر هم در مقابل این تقاضا مقاومت نکرد. دولت وقت عمدتاً منتقدان بانفوذ از جمله دانشگاهیان برجسته مانند استادان نورولوژی، علوم سیاسی، اقتصاد و... را هدف قرار داده بود. دانشگاهیان مذکور، از سوی شورای آموزش و پرورش به آنکارا احضار شدند و به آنها گفته شد که به خاطر «دموکراسی» باید استعفا کنند. و آنها هم به خاطر «دموکراسی» برگه استعفایشان را امضا کردند! پیام اردوغان بلند و واضح بود: رژیم کنترل کامل دانشگاهها را در دست دارد و پاکسازی در راه است. این حرکت به عنوان شروع یک پاکسازی گسترده به مردم نمایش داده شد و همانطور که رئیسجمهور در مناسبتهای مختلف اشاره میکرد، هیچ ترحمی در کار نبود.
شورای عالی آموزش و پرورش که خود را ناجی دموکراسی معرفی میکرد، در واقع محصول کودتای نظامی سال 1980 بود. حکومت نظامی مصمم بود دانشگاهها و تمام جنبشهای سیاسی درون آن را تحت سلطه خود درآورد و به سرعت یک آژانس قدرتمند برای ایجاد مانع در دانشگاه ایجاد کرد! برکناری دانشگاهیان هم در واقع حرکتی برای ایجاد ترس بود. وقتی استادان از سمت خود برکنار میشدند همه کادر دانشگاه در معرض آسیب بودند. پس از لغو تمام مرخصیهای تابستانی و ممنوعیت سفر دانشپژوهان به خارج از کشور، فضای هرجومرجی در دانشگاه حاکم شده بود.
شورا البته هرگونه تخلف را تکذیب و اعلام کرد، استعفای روسای دانشگاهها باید یک اقدام پیشگیرانه برای تسهیل و تسریع اقدامات لازم برای برقراری مجدد خودمختاری دانشگاهها و قطع ارتباط احتمالی دانشگاهها با سازمانهای مخفی و غیرقانونی تلقی شود! این بیانیه نشان میداد چرا هیچ یک از دانشگاهیان در برابر استعفای اجباری مقاومت نکردند؛ مقاومت نشانهای از پیوندهای احتمالی بود.
پس از کودتای 1980، بسیاری از دانشگاهیان اخراج شدند، مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و سالها به حاشیه رانده شدند. شورا، موسسات دانشگاهی را تضعیف کرد. سیاست پوپولیستی دولت هم به تقاضای آموزش عالی پاسخ داد و دانشگاههای جدید زیادی اعم از دولتی و انتفاعی تاسیس شدند. به زودی کمبود استادان دانشگاهی به وجود آمد و با رشد قارچگونه دانشگاهها، تعداد متقاضیان تحصیل کاهش یافت. جذب در دانشگاه برای برخی راحتتر شده بود. روابط نزدیک با حزب حاکم کافی بود. آکادمیک بودن آسانتر شد اما، کیفیت تحصیل و تدریس هر دو آسیب دید. در سال 2016، بهمحض اعلام وضعیت فوقالعاده 15 دانشگاه تعطیل شدند. دانشجویانی که در این دانشگاهها ثبتنام کرده بودند عملاً سرگردان ماندند. بسیاری از این دانشگاهها تنها به دلیل اتهام ارتباط با جنبش گولن تعطیل شدند. شورا از دانشگاهها خواست تا در مورد هر یک از اعضای هیات علمی گزارش دهند. بسیاری، هشدار دادند که امواج بعدی، تمام دانشگاهیانی را که مخالف تلقی میشوند از اعضای اتحادیه کارگری گرفته تا تشکل «دانشگاهیان برای صلح» هدف قرار خواهد داد. و اینچنین هم شد. تحلیلگران همان زمان نوشتند که آموزش عالی در ترکیه «خانه پوشالی» است؛ هیچ نهاد دانشگاهی قدرتمندی در این شرایط نامطمئن و ناپایدار نمیتواند شکل بگیرد و به حیات خود ادامه دهد. این نخستین پیامد «پاکسازی» خیالی دانشگاه در سایه توهمات اردوغان بود!
افت مطالعات علمی؛ فرار مغزها
داستان پاکسازی دانشگاه در ترکیه البته به همینجا ختم نشد. گزارشها حاکی از آن بود که دولتی که پس از کودتای نافرجام گولن، بیش از هشت هزار دانشجو و استاد منتقد را اخراج کرد، به کاهش 28درصدی تولیدات دانشگاهی منجر شد. این یافته یک گروه مطالعاتی مستقر در لندن بود که اثرات کوتاهمدت پاکسازیهای گسترده رژیم اردوغان را -که دانشگاهیان را هدف گرفته بود-، مورد بررسی قرار داد. بر اساس این مطالعه، پاکسازی بیش از هشت هزار دانشگاهی در این کشور، به تعطیلی بسیاری از دانشگاهها و بخشهای دانشگاهی منجر شد، بسیاری از دانشجویان بدون مدرس ماندند، بسیاری از بیمارستانها با کمبود پرسنل کلیدی مواجه شدند و بسیاری از پروژههای علمی که از سوی دولت تامین مالی میشد بدون نتیجه، متوقف شد. پژوهشگران نوشتند این تغییرات اثرات منفی روانی، عاطفی و اجتماعی بر جمعیت داشته، اما بر خروجی پژوهشی دانشگاهیان مقیم ترکیه تاثیر مستقیم گذاشته است.
این مطالعه همچنین هشدار داد که «اثرات درازمدت ممکن است برای تحقیقات و علوم ترکیه فاجعهبارتر باشد، زیرا بسیاری از دانشگاهیانی که اخراج نشدهاند، همچنان از شغل خود (و زندانی شدن) میترسند چون بسیاری از آنها تحت نظر روسا و مدیران دانشگاه هستند. بنابراین، انجام پژوهشها برای اغلب دانشگاهیان در «درجه دوم اهمیت» قرار گرفته است و بسیاری از افرادی که دارای ظرفیت هستند، در خارج از کشور به دنبال فرصت شغلی میگردند. روندی که مسلماً موجب «فرار مغزها» میشود که برای نظام آموزش عالی و علم کشور مضر است.
در واقع، فرار دستهجمعی دانشگاهیان آزاداندیش یکی دیگر از پیامدهای مخرب پاکسازی اردوغان بود زیرا مستعدترین و خلاقترین شهروندان کشور را فراری داد. برای استادان -اگر ممنوعیت سفر به خارج از کشور نداشتند و از ارتباطات خوب بهرهمند بودند- بهترین گزینه مهاجرت بود. دانشگاهیان اخراجشده عموماً به اروپا یا ایالاتمتحده کوچیدند، جایی که میتوانستند پناهندگی سیاسی بگیرند، و تحصیلات یا شغل خود را ادامه دهند. پس از کودتای گولن، تنها در آلمان، بیش از هشت هزار شهروند ترکیه درخواست پناهندگی سیاسی کردند که بیشتر آنها دانشگاهیان و سایر متفکران آزاد بودند. این سرنوشت آینه عبرت برای هر سیستمی است که به جای فرصتسازی برای نخبگانش بر عوامل دافعه دامن میزند؛ اگر پاکسازی آکادمیک ایران هم با همین سرعت ادامه یابد، بسیاری از استادان و دانشمندان برجسته گزینهای جز ترک کشور نخواهند داشت.
سونامی سکوت
پس از موج سهمگین اخراجهای اجباری، دیدهبان حقوق بشر اعلام کرد که اخراج هزاران نفر از دانشگاهیان از سوی دولت ترکیه و پیگرد قانونی صدها نفر دیگر، همراه با مداخله در کار دانشگاهیان و اعتراضات دانشجویی، به خودسانسوری و از بین بردن آزادی آکادمیک در این کشور منجر میشود. در این گزارش آمده بود، اقداماتی از این دست، سببساز ایجاد فضای ترس و خودسانسوری در فضای دانشگاه و ناقض تعهدات ترکیه نسبت به قانون حقوق بشر برای احترام و حمایت از آزادی دانشگاهی و آزادی بیان است.
برخی از دانشگاهیان به دیدهبان حقوق بشر اعلام کرده بودند که دولت و مدیریت دانشگاه مداخله کردهاند تا مانع از انجام تحقیقات دانشگاهی یا شرکت در کنفرانسهای مهم شوند. شواهدی وجود داشت که نشان میداد مدیریت دانشگاه از استادان و دانشجویان خواسته تا در انتخاب موضوعات سمینار و پژوهش «احتیاط» کنند. بسیاری از استادان نیز میگفتند که سرکوب همه جنبههای زیست دانشگاهی به خودسانسوری گسترده و رکود در فضای آکادمیک منجر شده است. آنها معتقد بودند که دانشگاههای ترکیه دیگر جایی نیستند که در آن بحثهای انتقادی، تفکر خلاق و گفتوگو درباره ایدههای بحثبرانگیز امکانپذیر باشد. ترس و خودسانسوری مانند دودی است که همهجا نفوذ میکند و هر روز غلیظتر میشود؛ در این فضای دودآلود، اندیشه قدرت تنفس ندارد. وقتی راه نفس را بر دانشگاه میبندیم انتظار دیدن علائم حیاتی از نهادی که پیشران علم و اندیشه و توسعه است، بیجاست.
بیتردید، حذف بخش بزرگی از دانشجویان، استادان، و کارکنان بااستعداد، سرکوب مطالبات گروهی دیگر از دانشگاهیان، ایجاد ساختارهای کنترلگری برای پذیرش و نگهداشت دانشجو و استاد، مهاجرت جوانان ناامید از تحصیل در دانشگاههای داخلی و استادان بیکارشده، افول کنشگری جمعیت دانشجویی، انسداد راههای پیشین گفتوگو در محیط دانشگاه و دهها آسیب دیگر پیشروی دانشگاهی است که به نخبگان خود روی خوش نشان نمیدهد و در پی حذف دگراندیشی است. «علم تعطیل است، فاتحه علم در ایران را بخوانید. دانشگاه مضمحل شده و دیگر جان ندارد که تکان بخورد. دانشگاه باید دانشمند داشته باشد نه کارمند. دانشمند فردی است منتقد و نوآور که راهحل جدید کشف میکند ولی این سیستم گوشی برای شنیدن حرفهای جدید و متفاوت از خودش ندارد.» این بخشی از سخنان تقی آزادارمکی است. امیدوار باشیم که سیاستمدار از تجربه ترکیه درسی بگیرد و دستهایش را از روی گوش بردارد!
منبع: تجارت فردا