پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات و برنامههای او برای افزایش تعرفهها، نگرانیها درباره بازگشت سرمایهداری رفاقتی به اقتصاد آمریکا را تشدید کرده است. پدیدهای که میتواند با ایجاد رانتجویی، رقابت اقتصادی را تضعیف کرده و در نهایت به ضرر رشد اقتصادی و دموکراسی تمام شود. آیا آمریکا در آستانه تجربه درسهای تلخ بحرانهای آسیایی دهه ۹۰ است؟...
وقتی اقتصاددانان تلاش میکنند بحران مالی که در سال ۱۹۹۷ «اقتصادهای ببر» نظیر اندونزی، مالزی و کره جنوبی را تحت تأثیر قرار داد توضیح دهند، اغلب از اصطلاح «سرمایهداری رفاقتی» استفاده میکنند. روابط نزدیک میان دولتها و شرکتها بازارها را دچار اختلال کرد. بحرانهای ارزی که به دنبال این موضوع پدید آمد، بیشتر ناشی از ارتباطات نزدیک میان کسبوکارها، بانکها و سیاستمداران بود تا رفتار سرمایهگذاران وحشتزده. شرکتها ریسکهای زیادی را به عهده میگرفتند، زیرا مطمئن بودند که نهادهای اقتصادی به نفع آنها طراحی شدهاند. این فساد نهادی بود که موجب فروپاشی سیستم شد. امروزه، نگرانیهایی وجود دارد که آمریکا نیز وارد دورانی از سرمایهداری رفاقتی شود. اکونومیست نوشته، پس از اولین دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ، «آن کروگر»، اقتصاددانی که ۵۰سال پیش اصطلاح «رانتخواهی» را ابداع کرد، نوشت که «سرمایهداری رفاقتی ریشه دوانده و باید... از میان برداشته شود.» اکنون که ترامپ آماده افزایش تعرفههاست، «کن گریفین»، بنیانگذار صندوق سرمایهگذاری «سیتادل»، هشدار داده که «راهروهای واشنگتن مملو از گروههای ذینفع و لابیگران خواهد شد.» به نظر میرسد بازارها نیز موافقاند که ارتباطات شخصی با ساکنان جدید کاخ سفید بسیار ارزشمند است. قیمت سهام شرکتهایی که با حامیان برجسته ترامپ، مانند «ایلان ماسک» و «پیتر تیل»، ارتباط دارند افزایش یافته است. در ۳دسامبر، بازار آنلاین «پابلیکاسکوئر» اعلام کرد که «دونالد ترامپ جونیور»، پسر رئیسجمهور منتخب، به هیئت مدیره این شرکت میپیوندد؛ این خبر باعث شد قیمت سهام این شرکت بیش از دو برابر شود. سرمایهداری رفاقتی یا توسعه صنعتی؟ جنگهای تجاری که ترامپ آنها را شعلهور خواهد کرد، قطعاً فرصتهایی برای سرمایهداری رفاقتی فراهم میکنند. «آن کروگر» در مقالهای در سال ۱۹۷۴با عنوان «اقتصاد سیاسی جامعه رانتخواهی» به بررسی تصمیمات دولتهای هند و ترکیه برای اعطای مجوز واردات به شرکتهای خاص پرداخت. این سیاستها نهتنها بازار را دچار اختلال کردند، بلکه شرکتها را وادار کردند منابع خود را برای رقابت در کسب این مجوزها هدر دهند. این موضوع به ایجاد یک چرخه معیوب منجر شد: مردم متوجه شدند که سودها بهطور ناعادلانهای به دست آمده و بنابراین خواستار مداخلات بیشتری برای رفع این بیعدالتی شدند که خود فرصتهای بیشتری برای رانتخواهی ایجاد کرد. اقتصاددانان دیگر بعدها اشاره کردند که رانتخواهی همچنین میتواند نوآوری را کاهش دهد، زیرا عبور از موانع متعدد مجوزها شرکتهای جدید را از ورود به بازار بازمیدارد. با این حال، به رغم تمام این نظریات، شواهد مربوط به آسیب کلی سرمایهداری رفاقتی سخت پیدا میشود. اقتصادهای سرمایهداری رفاقتی آسیا در دهههای ۱۹۷۰و ۱۹۸۰از سریعترین اقتصادهای در حال رشد جهان بودند. تحقیقات «ریموند فیسمن» از دانشگاه بوستون نشان داد که قیمت سهام شرکتهای اندونزیایی وقتی یکی از پسران رئیسجمهور «سوهارتو» – که دهها میلیارد دلار دزدیده بود – در هیئت مدیره آنها قرار میگرفت، به دلیل پتانسیل فساد، افزایش مییافت. همزمان، سوهارتو به دلیل میانگین رشد سالانه ۶.۵درصدی که طی سه دهه ریاستجمهوریاش ایجاد کرد، به عنوان «پدر توسعه» شناخته میشد. اگرچه کشورهای فاسد معمولاً فقیرتر از کشورهای کمفساد هستند، مشخص نیست که آیا فساد باعث فقر میشود یا اینکه هر دو نشانه یک بیماری عمیقتر هستند. برخی اقتصاددانان حتی اینگونه استدلال میکنند که فساد «چرخها را روان میکند»: شاید بدون رشوه، این مجوزها هرگز صادر نمیشدند. «یون یون انگ»، دانشمند علوم سیاسی از دانشگاه جانز هاپکینز، اشاره کرده که همه کشورهای ثروتمند با نهادهای معیوب توسعه یافتند. سرمایهداری رفاقتی و صنعتیسازی سریع در دوران طلایی آمریکا که از اواخر دهه ۱۸۷۰تا اواخر دهه ۱۸۹۰ادامه داشت، همانند چین امروز، همزیستی داشتند. در هر دو مکان، «فساد از دزدی و چپاول تکامل یافت» و به آنچه «انگ» آن را «پول دسترسی» مینامد تبدیل شد، یعنی پرداختهایی برای ایجاد روابط سیاسی. این روابط اغلب رسمی و قانونی میشوند، مثلاً از طریق تأمین مالی کمپینهای انتخاباتی. به جای کند کردن رشد اقتصادی و دریافت پول برای تسریع آن، نخبگان تشویق میشوند که رشد را برای دیگر اعضای باشگاه خود امکانپذیر کنند. تحقیقات اخیر شواهد محدودی پیدا کردهاند که سرمایهداری رفاقتی به رشد اقتصاد یک کشور کمک میکند. اما اگرچه این سیستم چرخها را روان نمیکند، به نظر نمیرسد که یک فاجعه هم باشد. در واقع، بخشی از دلیل دشواری یافتن ارتباط میان سرمایهداری رفاقتی و رشد اقتصادی این است که دولتها فقط برای دوستان خود بازارها را محدود نمیکنند. آنها همچنین اغلب به نام سلامت عمومی، محیط زیست و اهداف ارزشمند دیگر مداخله میکنند. همانطور که «بروس یندل» از دانشگاه کلمسون اشاره کرده، هم باپتیستها و هم قاچاقچیان مشروبات الکلی از منع مصرف الکل حمایت کردند. آنچه مخالفان در آسیا «سرمایهداری رفاقتی» مینامیدند، اغلب توسط حامیان به عنوان «سیاست صنعتی» توصیف میشد. رانتخواهی با نامی دیگر نیات ممکن است در دادگاه قانون اهمیت داشته باشند، اما اقتصاد بیشتر به نتایج اهمیت میدهد. پس از پیروزی اخیر ترامپ در انتخابات، قیمت سهام شرکتهای انرژی خورشیدی آمریکا کاهش یافت زیرا سرمایهگذاران بر روی پایان یارانههای محیط زیستی دولت بایدن شرطبندی کردند. اگرچه هدف از این پرداختها ساخت ظرفیت تولید داخلی بود و نه کسب منافع شخصی، اما تاثیر مشابهی داشت: شرکتهای مورد حمایت، مزیتی بر رقبا به دست آوردند و سود بالقوه ناشی از لابیگری تهاجمی افزایش یافت. از این منظر، سرمایهداری رفاقتی ممکن است بد باشد، اما از سیاست صنعتی ضعیف طراحیشده بدتر نیست. به گزارش اکوایران،آیا آمریکاییها باید در مورد آینده آسودهخاطر باشند؟ نه کاملاً. موفقیت شرق آسیا شامل سیاستهای صنعتی فراوان و فساد آشکار بود، اما شرکتهایی که در داخل محافظت میشدند حداقل در خارج با رقابت شدید مواجه بودند. سیاست صنعتی آمریکا که به طور فزایندهای به دنبال محافظت از شرکتهای داخلی در برابر رقابت چینی است، با چنین انضباط بازاری مواجه نیست. ترکیب یارانههای سخاوتمندانه یا تعرفههای سنگین با ترجیحات برای وابستگان سیاسی ممکن است تأثیرات مخربتری بر اقتصاد آمریکا داشته باشد تا صرفاً هزینههای غیرکارآمد دولتی. و البته هزینه نهایی برای دموکراسی آمریکا ممکن است بیشتر از اینها باشد.