• پنج شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ -
  • 15 May 2025

  • پنج شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ -
  • 15 May 2025
درباره همایون صنعتی‌زاده؛

تکِ روزگار

درباره همایون صنعتی‌زاده که اگر بود، امسال ۱۰۰ ساله می‌شد. «همایون صنعتی‌زاده» از آن اعجوبه‌های روزگار بود. در تمام عمرش، تا توانست کار آفرید و کارآفرینی کرد. مؤسسه انتشارات فرانکلین، تنها یکی‌شان بود. بر آن باید کتاب‌های جیبی، چاپ کتاب‌های درسی، چاپخانه افست، کاغذ پارس، کشت خرما و مروارید و دست آخر گلاب زهرا را افزود...

حمیدرضا محمدی   |   روزنامه‌نگار

شاید بتوان گفت ویرایش‌ حرفه‌ای در ایران، به دست همایون صنعتی‌زاده ایجاد شد.
منوچهر انور
 
«همایون صنعتی‌زاده» از آن اعجوبه‌های روزگار بود. در تمام عمرش، تا توانست کار آفرید و کارآفرینی کرد. مؤسسه انتشارات فرانکلین -همان که اکنون با نام شرکت انتشارات علمی و فرهنگی فعالیت می‌کند- که هفت ‌دهه پیش آغاز ‌به ‌کار کرد، تنها یکی‌شان بود. بر آن باید کتاب‌های جیبی، چاپ کتاب‌های درسی، چاپخانه افست، کاغذ پارس، کشت خرما و مروارید و دست آخر گلاب زهرا را افزود.
او در همه سال‌های فرانکلین‌نشینی‌اش، تا پیش از رخداد‌هایی که منجر به رفتن ناگزیر و ناچارش شود، آدم‌های بسیاری را کشف کرد و دست‌شان را گرفت و به آنجا آورد. منوچهر انور، نجف دریابندری و کریم امامی تنها شماری از آن خِیل بوده‌اند که در آن مجموعه شکل گرفتند و نمو یافتند، چون او، استاد شناسایی افراد مستعد بود.
خودش در گفت‌وگو با سیروس علی‌نژاد درباره اولین روزهای فرانکلین در سال ۱۳۳۳ چنین گفته است:«دیتوس اسمیت، مدیرعامل فرانکلین که قبلاً رئیس انتشارات دانشگاه پرینستون بود، به تهران آمد. [به ‌دنبال مذاکرات قبلی] به او گفتم این کار را مى‏کنم، اما شرطش این است که کتاب‏ها را من انتخاب کنم. گفت باشد اما به‌ نظرم حرفم را خیلى جدی نگرفتند. توى خیابان نادرى، پدرم [عبدالحسین صنعتی‌زاده، از اولین رمان‌نویسان تاریخی ایران] یک جایى داشت، کنار هتل نادرى، ازش کرایه کردم، شد دفتر فرانکلین. یک منشى نصفه‏روزه هم گرفتم و شروع کردم به کتاب ترجمه کردن. قرار بود کتاب بگیرم و چاپ کنم. هرچه فکر کردم دیدم کار درستى نیست. برخلاف همه فرانکلین‏ها، گفتم آقا من کتاب چاپ نمى‏کنم، من فقط متن را ترجمه و آماده چاپ مى‏کنم. کتاب را آماده مى‏کردم مى‏بردم پهلوى ناشر، ۱۵ درصد مى‏گرفتم، آنها چاپ مى‏کردند. ناشر هم از خدا مى‏خواست. کتاب آماده بود. خودم هم مى‏رفتم دنبال کار که سریع چاپ شود، جلدش خوب باشد، روى جلد را هم خودم درست مى‏کردم. یک‌ سال که گذشت، نوشتم دیگر براى من پول نفرستید. تا آن موقع براى من حقوق و اجاره محل مى‏فرستادند. [در یک سال اول] حدود ۱۵ کتاب درآورده بودم. تعدادى مترجم خوب گیر آورده بودم و پول خوبى هم به مترجمان مى‏دادم. «تاریخ علم» را دادم احمد آرام ترجمه کرد، پنج‌ هزار تومان حق ترجمه بهش دادم. اصلاً باورش نمى‏شد. خیلى پول بود. خودش هم در جایى این را نوشته است. کتاب وقتى چاپ شد، آن‌قدر گرفت که نگو. «داستان بشر» را دادم [سیدمحمدعلی] جمال‏زاده ترجمه کرد. دفتر تلفن شهر رشت دست من افتاده بود. هزار نامه نوشتم به شهر رشت، ۸۰۰ جلد از این کتاب را فقط در شهر رشت فروختم. ناشر مى‏دید که کتاب مرا مى‏گیرد چاپ مى‏کند، یک ماه بعدش کمیاب مى‏شود. این بود که همه، کتاب فرانکلین را مى‏خواستند. اوایل کار آقاى [جلال] آل‏احمد خیلى به من کمک
مى‏کرد
او چاپ و انتشار کتاب را به‌مثابه یک تولید فرهنگی می‌دانست و برای همین به پرداخت دقیق و بموقع حق‌التألیف اعتقاد داشت. او با چنین نگاه و نگره‌ای، برای اولین‌بار در صنعت نشر ایران، بخش ویراستاری -یا چنان‌که آن‌ زمان می‌گفتند، ادیتوریال- و نمایه‌سازی حرفه‌ای و آتلیه گرافیک آنجا را سامان و سازمان داد، چنان‌که هنوز هم ویرایش‌های بی‌نقص و صفحه‌آرایی‌های بدیع و طرح جلدهای چشم‌نوازِ توأم با نوآوری فرانکلین و «جیبی» زبانزد است. اصلاً همین کتاب‌های جیبی با این فلسفه پدید آمد که کتاب تا جای امکان، ارزان‌قیمت به دست مخاطبان برسد یا در سازمان کتاب‌های درسی تا جایی پیش رفت که به تولید کتب درسی افغانستان هم رسید. کار دیگرش حضور در جنبش پیکار برای مبارزه با بی‌سوادی در همکاری با یونسکو بود و چون خودش در  پرورشگاه‌ زاده شده بود، درد بی‌سوادی را می‌دانست و می‌فهمید. او حتی با دائرة‌المعارف فارسی به دانشنامه‌نگاری نیز روی آورد چون اهمیت کتاب مرجع را نیک می‌دانست.
در نهایت ‌این که او با آن ۱۵۰۰ عنوان کتابی که به طبع رساند، چنان درخشید و تابید که شعبه فرانکلینِ تهران را بر صدر نشاند و چنان سودآورش کرد که حتی قابل قیاس با دفتر مرکزی در نیویورک نبود و همان آمریکایی‌هایی که به این کار دعوتش کرده بودند، متحیر و متحسر مانده بودند.
مردی آدم‌شناس، مبتکر، تیزهوش، با پشتکار و جسور که سال‌های آخر را در خدمت به مردم لاله‌زار کرمان گذراند و مزارع خشخاش را به گل‌محمدی بدل کرد و درست مثل عهد شباب، برای جماعتی کار آفرید و اهالی آن سامان را تا همیشه مرهون و مدیون ساخت، چنان‌که حتی هنوز هم وقتی نامش را می‌شنوند، اشک در چشمان‌شان حلقه می‌زند.
 
*تعبیر ابراهیم گلستان
درباره همایون صنعتی‌زاده
لینک کوتاه خبر: https://eghtesadkerman.ir/14152
اخبار مرتبط
نظرات شما