یادنامهای برای رضا نیازمند بنیانگذار مس سرچشمه که سال 96 در 96سالگی درگذشت
آقای صنعت
بسیاری او را به تنهایی روایت تاریخ صنعتی شدن ایران میدانند. کسی که در راهاندازی و ایجاد سازمان مدیریت صنعتی، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، شرکت ملی مس و دهها و نهاد و بنیاد دیگر صنعتی با واسطه یا بیواسطه نقش داشت. او فعالان اقتصاد و تجار بسیاری را که واردکننده بودند به راهاندازی کارخانجات در کشور تشویق کرد و از فعالان بخش خصوصی بسیار حمایت کرد تا صنایع جدید را وارد کشور کنند. حاصل حمایتها و مدیریت این مرد راهاندازی کارخانههایی همچون خودروسازی، اتوبوسسازی، لوازم خانگی، لوازم الکتریکی و... شد. و موجب شد تحولات عمدهای به خصوص در حوزه صنعت در کشور روی دهد. و بیشک مرد اول این تحول کسی نیست جز رضا نیازمند. مردی که 18 آذرماه امسال پس از 96 سال زندگی، رخ در نقاب خاک کشید.
دو بار تحصیل ناتمام در آمریکا
نیازمند از پدر و مادری همدانی بود، اما در کرمانشاه متولد شد. خودش در کتاب خاطراتی که از زندگیاش تحت عنوان «تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران» به همت دکتر علیاصغر سعیدی منتشر شده است، میگوید به دلیل کوچ اجباری خانواده و فرار پدرش از دست ماموران رضاشاه در کرمانشاه به دنیا آمده است. پدرش از تجار مشهور همدان بوده ولی در کودکی او بر اثر بیماری سل جانش را از دست میدهد. نیازمند میگوید: «مادرم مجبور به تامین هزینه ما شد بدون اینکه سرمایهای داشته باشد. تنها داشتهاش یک چرخ خیاطی بود و یک اتو که پدر برایش خریده بود.» مادری که سه فرزندش را از 25سالگی به تنهایی زیر پر و بال خود گرفت، و بزرگ کرد. نیازمند از ششسالگی وارد مدرسه صفوی تهران شد و پس از پایان دوران ابتدایی برای ادامه تحصیل به مدرسه علمیه و سپس دارالفنون رفت که آن زمان مشهورترین دبیرستان ایران بود. با پایان تحصیل برای کمک به مادرش قصد داشت مشغول کار شود و حتی شغلی در یک مغازه تعمیر پمپ آب پیدا کرد اما وقتی با ناراحتی مادرش روبهرو شد به جای کار دنبال ثبتنام در دانشگاه رفت و در این بین متوجه تبلیغاتی شد که در روزنامهها برای تاسیس دانشکده صنعتی ایران و آلمان منتشر شده بود؛ پس با توجه به علاقهاش به صنعت و کار صنعتی در این دانشکده ثبتنام کرد و در رشته مهندسی معدن و ذوب فلزات فارغالتحصیل شد و پس از آن در کارخانه ونک که آلمانیها راهاندازی کرده بودن به عنوان مهندس کارخانه مشغول کار شد. کارخانهای که در زمان جنگ جهانی برای تولید ماسک ضد گاز ساخته شده بود و بعد از آن تبدیل به مرکز تعمیرات کارخانجات کشور شده بود. نیازمند در سال 1324 مدیرفنی و معاون کارخانجات ونک شد. او در این کارخانه کار ساختن قطعات یدکی برای کارخانجات نساجی را انجام میداد تا از تعطیلی آن ها جلوگیری کند. البته کار صنعتی و درآمد خوب تنها خواسته و رویاهای زندگیاش نبود، او علاقه بسیاری به ادامه تحصیل در آمریکا داشت. برای خواندن دروس مدیریت به امریکا رفت. و چنانکه خودش میگوید هزینههای زندگیاش در آمریکا را با کار در یک سالن سینما تامین میکرد. با 125 دلار حقوق هفتگی مسوول سالن نمایش و پاره کردن بلیت شد و به این شکل از پس هزینههای تحصیل و زندگی بر آمد. البته او در نیمههای تحصیل به دلیل بیماری مادرش سریع به ایران بازگشت و ترجیح داد پیش او بماند. خودش در کتاب خاطراتش میگوید: «از ادامه تحصیل صرفنظر کردم، به ایران برگشتم. گرچه نتوانستم دکترا بگیرم ولی حداقل اینکه جزو هموطنان فرنگ رفته شدم.»
پس از بازگشت به ایران در سال 1329 جذب سازمان برنامه شد که در آن سالها تازه تاسیس شده بود و در آن مستشاران فرنگی همچون «ترن برگ» آمریکایی، کار میکردند. نیازمند در این دوره چهارساله در سازمان برنامه در بخشها و حوزههای مختلف به عنوان عضو هیات مطالعات استان پنجم، عضو هیات مطالعات سازمان برنامه، مشاور مستشاران آمریکایی و ریاست قسمت طرحهای سازمان کار کرد. در این سالها نیازمند با ترن برگ «رفیق» شد؛ او علاقه بسیاری به رضا نیازمند پیدا کرده بود و به او توصیه کرد که برای ادامه تحصیل به آمریکا برود و خودش نیز برای او یک معرفینامه و تشویقنامه نوشت که به گفته نیازمند برایش سالها «آتیهساز» بود. همین توصیه و همین پشتوانه موجب شد نیازمند بار دیگر برای ادامه تحصیل به آمریکا بازگردد. او در سال 1333 در رقابت بورس فولبرات آمریکا قبول شد و دوباره راهی این کشور شود، البته این بار او به همراه همسرش که تازه زندگی مشترکشان را تشکیل داده بودند به آمریکا رفت. نیازمند آن زمان ماهانه 230 دلار برای هزینه مسکن و غذا کمک هزینه دریافت میکرد. او به دانشگاه سراکیوس نیویورک رفت تا در رشته مدیریت صنعتی که علاقه بسیاری به آن داشت تحصیل کند. در این دوره توانست به عضویت انجمن مدیریت آمریکا و انجمن بینالمللی مدیریت هم دربیاید ولی این بار نیز به دنبال شدت گرفتن بیماری مادرش باردیگر تحصیل را نیمهکاره گذاشت و دکترا نگرفته به ایران بازگشت و برای کار به سازمان برنامه رفت. نیازمند خود را به ابوالحسن ابتهاج که آن دوران رئیس سازمان برنامه بود (کسی که از او به عنوان پایهگذار برنامهریزی توسعه در ایران یاد میشود) معرفی کرد و مدارک تحصیلیاش را نشان داد و ابتهاج نیز از او خواست که در سازمان برنامه مشغول به کار شود. خود درباره آن سالها چنین میگوید: «ابتهاج گفت در به در دنبال آدمی مثل تو میگشتم. من رفتم افرادی را از موسسه «جرج فرای شیکاگو » آوردم ولی کسی نیست از اینها استفاده کند، تو از این ساعت رئیس ایرانی این اداره و رابط بین شخص من و این گروه هستی.» مشاوران موسسه فرای که 7 نفر بودند برای رسیدگی به نواقص مدیریت در کارخانجات و تهیه پیشنهادات اصلاح امور به ایران آمده بودند. نیازمند به کمک این مشاوران بیش از 50 نفر کارشناس را در این دوره تربیت کرد.
پس از این دوره که با اتمام ماموریت کارشناسان موسسه فرای و رفتن ابتهاج از سازمان برنامه همراه بود رضا نیازمند هم از سازمان برنامه به شرکت نساجی ایران رفت و ریاست هیات مدیره این شرکت و مدیرعاملی نساجی مازندران را بر عهده گرفت و این کارخانه را که 10 سال زیانده بود ظرف یک سال به سوددهی رساند و برای اولین بار در کشور گزارش عملکرد سالانه نوشت. پس از این عملکرد درخشان در سال 1340 مدیرعامل شرکت مصالح ساختمانی و سال 1341 رئیس مرکز راهنمای صنایع و با حفظ سمت ناظر دولت در بانک توسعه صنعتی و معدنی شد؛ او دیگر خود را به عنوان یک مدیر بسیار توانمند صنعتی در کشور نشان داده بود و همین هم شد که وقتی در سال 1342 علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد (مردی که نیازمند او را پدر تکنوکراسی ایران میداند) شد، برای معاونت صنایع و معادن کسی را بهتر از رضا نیازمند ندید.
خود نیازمند تعریف می کند که عالیخانی، گمرک را زیر دست خود آورد، تا واردات را زیربنای توسعه صنعتی در ایران کند. نیازمند میگوید: «مثلاً به تاجری که فاستونی از انگلیس میآورد میگفتیم بیا و این نوع پارچه را در ایران تولید کن. آقای فلان که رادیو و تلویزیون میآوری، این کالا را در مملکت خودت بساز. وام هم به تو میدهیم و از کمکهای فنی بهرهمندت میکنیم. تاجری که عادت کرده بود با روشی ساده محصول وارد ایران کند را نمیتوانستیم به دردسر بیندازیم و او را به تولیدکننده و صنعتگر تبدیل کنیم. تاجر با یک کارگر تمام کارهایش را انجام میداد اما وقتی میخواستی او را به یک تولیدکننده تبدیل کنی باید جور دهها و شاید صدها کارگر را میکشید و مسوولیت تامین معاش آنان را میپذیرفت. ما میگفتیم حاج آقا برخوردار، تو که تلویزیون وارد میکنی لطفاً بیا تولید کن. اگر نیایی ما تعرفه تلویزیون را بالا میبریم. یعنی تو که میروی پول میدهی میخری و میآوری، دم گمرک هم تازه ۲۰ درصد از تو میگیرم. دیگر سودی برایت نمیماند. ولی وقتی بسازی که دیگر عوارض گمرک نمیدهی برای اینکه در داخل ساختهای. این ابزار کارمان بود که تاجر را تبدیل به صنعتگر کنیم.» او همچنین در خاطراتش از آن دوران این چنین نقل میکند که: «پنجشنبهها مینشستیم تصمیماتی میگرفتیم که جلوی پای صنعتگران باز باشد و در این دوران شرایط برای راهاندازی صنایع بزرگی چون خودرو، لوازم خانگی و... فراهم شد.» او تکتک واردکنندگان را دعوت میکرد و از آنها میخواست به جای تجارت به تولید مشغول شوند. نیازمند و همکارانش معتقد بودند صنعتگران باید پولدار شوند! و معتقد بودند تا آدمها میلیونر نشوند، مملکت جلو نخواهد رفت.
تاسیس سازمانی که هنوز پابرجاست
در این بین و همزمان با معاونت وزارت اقتصاد دو سال (سالهای 1342 و 1343) نماینده دولت ایران در هیات مدیره سازمان بهرهوری آسیایی در توکیو و یک دوره ریاست این سازمان را هم برعهده داشت و در پایان حضورش در این سازمان به دلیل ایدهها و کارهایش برای توسعه صنعتی درآسیا «نشان درجه یک طلا» از این سازمان دریافت کرد. علاوه بر این رضا نیازمند همزمان با حضور در وزارت اقتصاد به عضویت در هیات امنای دانشگاه شریف درآمد که این عضویت تا زمان انقلاب هم ادامه داشت. او در این سالها با حفظ سمت در وزارت اقتصاد مدتی هم سرپرست گروه برنامهریزی صنایع و عضو هیات مطالعه قرار داد ذوبآهن با روسها شد.
او به دستور محمدرضا پهلوی مشابه سازمانی ایتالیایی را در ایران بنیان نهاد که دولتی بود ولی از قوانین دولتی تبعیت نمیکرد. این سازمان، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران نام گرفت و نسخه ایرانی آن تنها ایجاد صنایع سنگین را در برنامه خود قرار داد. نیازمند لباس ایدرو را دوخت که ماحصل فعالیتهای آن تاسیس چهار کارخانه ماشینسازی اراک، ماشینسازی تبریز، تراکتورسازی تبریز و آلومینیوم اراک با دانش فنی کشورهای رومانی، روسیه، چکسلواکی و لهستان بودعلاوه بر این یکی از تحولات مهم در دهه 40 تاسیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران از سوی رضا نیازمند بود که همچنان نیز بعد از حدود 50 سال پابرجاست. سازمانی با 21 کارمند در ساختمانی در خیابان طالقانی. نیازمند مدیرانی نخبه و کارآزموده از جمله محمدتقی توکلی (کسی که از او به عنوان مرد صنعت آذربایجان یاد میشود و پدرش کارخانه کبریت توکلی را تاسیس کرد) را برای آنها انتخاب کرد. علاوه براین در همین مدت به دستور او شهرک صنعتی تبریز و اراک نیز ساخته شد. نیازمند به دلیل خدمات ارزشمندی که در این سالها انجام داد و نقش اساسی که در صنعتی شدن کشور داشت نشان درجه اول «آبادانی و پیشرفت» دریافت کرد.
راهاندازی بزرگترین معدن کشور در استان کرمان
اما یکی از مهمترین اثرات رضا نیازمند به خصوص برای صنایع استان کرمان به فعالیتش در اوایل دهه 50 برمیگردد. زمانی که به خواست شاه و وزیر وقت اقتصاد، برای راهاندازی صنایع ملی مس ایران به سرچشمه آمد. هر چند فعالیت نیازمند در این معدن بیشتر از چند سال طول نکشید اما همین حضور کوتاه آن قدر اثربخش بود که از او به عنوان بنیانگذار صنایع مس ایران نام ببرند. او پیش از آمدن به مس سرچشمه از کار دولتی استعفا داده بود. در اواخر دهه 40 بود که از سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران استعفا داد، او دیگر تمایل چندانی به کارهای دولتی نداشت اما استعفا و رفتنش همزمان با تاسیس شرکت معدن مس سرچشمه شده بود، شاه و وزیر اقتصاد با توجه به تجربه صنعتی و مدیریتی نیازمند اصرار بسیاری داشتند که او راهاندازی مهمترین و بزرگترین معدن کشور را در دست بگیرد، اما نیازمند مخالفت میکرد تا اینکه در نهایت پذیرفت و از سال 1351 رئیس هیات مدیره و مدیرعامل شرکت مس سرچشمه شد. راهاندازی معدن مس سرچشمه با توجه به عظمت کار سه سال به طول انجامید و در نهایت در سال 1354 این معدن افتتاح شد. او برای راهاندازی مس سرچشمه که همزمان با ملی شدن معادن مس شیلی بود با شرکت آمریکایی آناکاندا که تجربه و دانش فنی بسیاری داشت و سالها در کشور شیلی کار کرده بود قراردادی مهم بست که در بهرهبرداری مس سرچشمه نقش اساسی داشت. البته نیازمند مدت زیادی بعد از راهاندازی معدن مس سرچشمه در این مجموعه نماند، فشار کار زیاد او را بیمار کرده بود و حتی مدتی برای مداوا به آمریکا رفت و در نهایت پس از افتتاح مس سرچشمه از این کار استعفا داد و دیگر کار دولتی انجام نداد.
نیازمند و سازمان انرژی اتمی
در این سالها و بعد از حدود 30 سال کار و فعالیت مستمر صنعتی و مدیریتی و رضا نیازمند دیگر علاقه چندانی به شغلها و موقعیتهای دولتی نداشت و بیشتر ترجیح میداد که جذب بخش خصوصی شود و یا کاری شخصی راه بیندازد. او به دنبال کار میگشت تا این که از طریق دوستش دکتر اعتماد در سازمان انرژی اتمی پیشنهادی به او داده شد. خود در این باره میگوید: «دکتر اعتماد گفت ما تا حالا سه میلیارد دلار برای نیروگاه بوشهر خرج کردهایم ولی یک کیلو اورانیوم هم نداریم. پیشنهاد کرد من شرکتی برای تامین سوخت نیروگاه چه از طریق خرید اورانیوم و چه از طریق اکتشافات در ایران و خارج تشکیل بدهم و طبق قراردادی ماموریت تامین نیروگاههای اتمی را به عهده بگیرم.» پس از این بود که نیازمند شرکت یوریران را تاسیس کرد و توانست با قراردادی که با شرکت معدن راسینگ به امضا رساند سوخت 17 سال نیروگاه بوشهر را تامین کند. شرکت نیازمند همچنین برای اولین بار عملیات ژئوفیزیکی و تحقیقاتی برای کشف اورانیوم در ایران انجام داد. او در این سالها برای انجام کارهای شرکتش سفرهای بسیاری داشت و در یکی از همین مسافرتها که برای تهیه تجهیزات به سوئد رفته بود از وضعیت بد برخی از کارخانجات این کشور همچون ولوو با خبر شد که در آستانه ورشکستگی بود، نیازمند از طریق رئیس اتاق صنایع سوئد بازدیدی از کارخانه ولوو داشت و پیشنهادهایی برای تغییر مدیریت در این کارخانه برای بالا رفتن بهرهوری داد که با استقبال روبهرو شد و باعث شد او مدتی مشاور این کارخانه باشد؛ توصیهها و راهنماییهای نیازمند خیلی زود جواب داد و کارخانه ولوو نجات پیدا کرد، پس از آن روش مدیریتی او در کارخانجات دیگری هم در سوئد مورد استفاده قرار گرفت و در نهایت منجر به دریافت نشان و لقب شوالیه از سوی پادشاه سوئد برایش شد. پس از پیروزی انقلاب رضا نیازمند برای سالها به آمریکا رفت و در این دوران در آنجا ادامه تحصیل داد و دکترای خود را در رشته مدیریت صنعتی (که نیمهکاره مانده بود) و علاوه بر آن در رشته مدیریت بازرگانی دریافت کرد. او چند سالی بود که دوباره به ایران بازگشته بود و در خانه قدیمیاش زندگی میکرد. بخش زیادی از روز او به مطالعه، تحقیق و نگارش کتاب و خاطراتش اختصاص داشت.