سپس در تأیید ضرورت گامبرداشتن به سمت اصلاحات اقتصادی از دوگانه افغانستان و چین سخن گفت و اینکه در شرایط منطقهای-خاورمیانه - سودای دمکراسی غربی داشتن بیراهه است.
از او پرسیدم طی ۲۳سالی که از عمر اصلاحات میگذرد، چه چیزی باعث شد شعارهایی بدهید که مطالبه عمومی را بالا ببرد و حالا در اجراییکردنش ناکام ماندهاید؟ بیدرنگ و با خنده تأکید کرد که: «خدا کند آدم را سگ بگیرد، جو نگیرد» و در جای دیگری از مصاحبه حرفش را اینگونه تکمیل کرد که: «ما باید بدانیم که وقت حرفهای قشنگ گذشته است.»
باز از او پرسیدم یعنی فعالان و چهرههای پراقبالترین جریان سیاسی همه این سالها جوگیر بودند؟ گفت: «به گذشته کاری ندارم، الان باید آینده را ساخت، در عرصه سیاسی و فرهنگی کار ما بسیار سخت و نشدنی است، چون نمیتوانیم در این مسائل با قدرت اصلی نظام بهنظر مشترک برسیم، چون مشترکاتمان کم است.»
گفتم بازگشت اصلاحات به شعارهای اقتصادی یعنی بازگشتن و عقبنشینی به سال۶۸، بیتردید سر تکان داد و تأیید کرد: «بله، باید به سال۶۸ برگردیم و کشور را به حرکت درآوریم.» مشروح مصاحبه با حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی درپی میآید.
بهطور کلی در بازار نفت دنیا اگر یک بشکه نفت تولید شود، حدود ۳بشکه نفت خرید و فروش میشود؛ یعنی معاملات کاغذی نفت ۳برابر معاملات واقعی نفت است. در ایران هم چون انحصار تولید و صادرات نفت در اختیار دولت بوده، هیچوقت در بازار انرژی ایران نفت از سوی مردم خرید و فروش نشده است؛ درحالیکه این معاملات همچون اوراق قرضه دولتی و بورس است.
در ایران در شرایطی که برای تامین نیازهای ضروری کشور با کمبود منابع ارزی مواجه هستیم، چیزی بین ۴۰تا ۵۰میلیارد دلار بهصورت سکه طلا یا ارز مثل دلار و یورو دست مردم است و به تعبیری از چرخه اقتصاد ملی خارج شده. از آنجا که مردم از این پولها و سکهها صرفا برای حفظ ارزش پولشان که کم نشود، نگهداری میکنند، این کاغذهای نفتی دقیقا جایگزین مناسبی برای سکهها و اسکناسهای ارز خارجی دست مردم است و پول را هم به چرخه اقتصاد ملی بازمیگرداند.
پیشبینی من این است که امسال سال پایانی تحریمهای سنگین علیه ایران است و تا قبل از اینکه تحریمها بشکنند، نباید کشور بشکند و دچار بحرانهای اقتصادی حاد شود و ما بهراحتی با ذخایر موجود در ایران میتوانیم کشور را یکی، دو سال دیگر اداره کنیم تا فشاری بر مردم وارد نشود. وقتی ما بتوانیم ۱۰تا ۲۰میلیارد دلاری که دست مردم است را به چرخه اقتصاد ملی وارد کنیم، معنیاش این است که قیمت دلار افزایش نمییابد و کالاهای مورد نیاز مردم گران نمیشود و کشور در شرایط نرمال اداره میشود تا انشاءالله تحریمها رفع شود.
طبیعی است، مردم که طلا را مصرف نمیکنند، خوراکشان که نیست، مردم طلا و ارز را بهخاطر اینکه ارزشش حفظ شود، نگهداری میکنند. ارزش کاغذی که ۱۰۰بشکه نفت است، حفظ میشود؛ همانطور که طلا ارزشش را حفظ میکند. این پیشنهاد را من زمانی که قیمت هر بشکه نفت ۲۵دلار بود، مطرح کردم. الان قیمت هر بشکه ۴۰دلار است و بعد از کرونا حداقل قیمت هر بشکه ۶۰دلار میشود و این یعنی مردم سود میکنند.
فکر میکنم پایان امسال ما از تحریمها عبور میکنیم. مردم هم ضرر نمیکنند؛ چون دولت حداقل کفی را برای سود تضمین میکند و مثل اوراق مشارکت حداقل سود را برای مردم درنظر میگیرد.
من هماکنون سمتی در ماهان ندارم. اما باید بگویم ماهان که درمورد تصمیمات ملی تصمیمگیر نیست؛ ماهان مسافر و بار جابهجا میکند و دولت است که سیاستگذاری میکند و تصمیم میگیرد که پروازهای پکن انجام بشود یا نه! حرف بیخود که نمیشود زد؛ مثلا در مورد آلوده شدن آمریکا و اروپا هم ماهان پرواز داشت یا تصمیمگیر بود؟
از روزی که دولت تصمیم گرفت مسافر جابهجا نشود، مسافری جابهجا نشد، ولی بله پروازهای ماهان ادامه داشت و بار میآورد و بخش مهمی از بار انتقال دارو، تجهیزات پزشکی و مواداولیه کارخانهها از سوی ماهان انجام می شد.
بهخاطر اینکه شرکتهای دیگر، هواپیمایی که بتواند به دوردست پرواز کند، ندارند. ماهان ناوگان پیشرفتهای در اختیار دارد و هواپیماهایش میتوانند بدون سوختگیری ۱۶ساعت پرواز کنند، هیچ شرکت داخلی دیگری هم این امکان راندارد.
من در اینباره نظراتم متفاوت است که تاکنون درباره آن سخن نگفتهام؛ اساسا در جمهوری اسلامی در کلان نظام و در رهبری نظام سیستمی به نام ولایت فقیه مستقر است. پیش از هر چیزی باید بگویم که دوستان اصلاح طلب امروزی ما در دوران امام این سیستم را مستقر کردند و دوستان اصولگرایمان نیز در این ۳۰ سال اخیر بعد از رهبری حضرت آیتالله خامنهای این سیستم را تقویت کردند. با این نوع سازماندهی و تقسیم کاری که در جمهوری اسلامی وجود دارد اساسا خیلی از چیزیهایی که دوستان روشنفکر ما و یا نخبگان و طبقه متوسط کشور در این سالها شعارش را دادهاند و دنبالش بودهاند محقق نمیشود.
یکی از مهمترین دستاوردهای استقرار ولایت فقیه در کشور امنیت ایران است، یعنی واقعا اگر قدرتی به نام ولایت فقیه و هدایتهای ولایت فقیه نبود ما نمیتوانسیم در منطقهای که بسیار متشنج است، به حفظ تمامیت ارزی و امنیت ایران امیدوار و مطمئن باشیم. یک دستاورد دیگر، در حوزه سیاستهای منطقهای و بینالمللی ایران حفظ استقلال ایران است؛ یعنی از نقطهای که روزگاری سران پیروز جنگ جهانی دوم میآمدند در کنفرانس ایران مینشستند، پادشاه ایران را تبعید میکردند و باید سیاستمداری مثل فروغی پیدا میشد تا رایزنی کند و محمد رضا را به جای پدر بنشاند - آن هم با خفت بیسابقهای که کف ماشین پنهانش میکردند تا به دور از چشم مأموران انگلیسی برای سوگند به مجلس برود- به نقطهای رسیدهایم که رئیسجمهور آمریکا میگوید ایران میخواهد در انتخابات آمریکا دخالت کند! این استقلال ایران مرهون یک قدرت مرکزی به نام ولایت فقیه است.
البته در حوزههایی هم دستاوردهای کمی داشتهایم. هر گروهی که بخواهند به آینده ایران فکر کنند اگر بتوانند با آن گروه مرکزی مسائلشان را حل کنند حتما پیشرفت خواهند کرد؛ مثلا در دوران اصلاحات ۳ پروژه سیاسی توسعه احزاب، توسعه مطبوعات و استقرار شوراهای شهری مطرح بود، در ۲ پروژه اول دولت ناموفق بود چون وارد اختلافات دولت با قدرت مرکزی شد، اما در بحث شوراها موفق شدند و خیلی هم پیشرفت خوبی بود.
یادم هست همان ایام با آیتالله هاشمی صحبت میشد میگفتند «مگر میشود که ما سنندج، چابهار، زاهدان و ایرانشهر را دست منتخبان خود مردم بدهیم و انتظار داشته باشیم این واگراییهای داخلی حل شود؟» خب دیدیم اتفاقی نیفتاد و مباحث حل شد.
مهمترین مسئلهای که ما باید بهدنبالش باشیم این است که آیا میتوانیم مسائلمان را با بالاترین سطح رهبری نظام هماهنگ کنیم؟ اگر هماهنگ کنیم میتوانیم موفق باشیم، من تصور میکنم با تجربههای تلخ و شیرینی که ما از ۷۶ تاکنون داشتهایم عجالتا در بحث توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی نمیتوانیم به یک تفاهم ملی برسیم که همه قبول داشته باشند و جلو برویم.
جواب خیلی ساده است، شما به منطقهای که در آن زندگی میکنید، نگاه کنید، ما که در یک کشور اروپایی زندگی نمیکنیم! ایران یک کشور آسیایی در منطقه خاورمیانه است.
شمال کشور را نگاه کنید، میبینید که پوتین بهدنبال حکمرانی دائمی خود است تا به یک تزار جدید بدل شود. ترکیه را که بیشتر سابقه دمکراسی دارد، در منطقه ببینید، اردوغان جوری قوانین را اصلاح میکند که انگار درصدد بازسازی سلاطین عثمانی است. جنوب ایران هم که تکلیفش مشخص است. ما در منطقهای نیستیم که بهسادگی جوانههای دمکراسی و حقوق بشر از دلش بیرون بیاید، اگر بخواهم امروز حرف مهمی به شما بزنم، آن این است که از نظر من شاید بهتر این است که اصلاحطلبان و نظام به یک جمعبندی جدیدی برسند. ما یک حداقلی برای اصلاحات تعریف کنیم و این حداقل را در بحث توسعه اقتصادی و اجتماعیای که میتوانیم بر سر آن با نظام تفاهم کنیم، جلو ببریم. مثل تجربه چین، مگر در چین دمکراسی هست؟ مگر آزادی در چین به مفهوم غرب وجود دارد؟ خیر، یک سیستم بسته کمونیستی چین را اداره میکند اما ۴۰سال مکرر است که رشد اقتصادی ۸درصد را تجربه میکند.
صبر کنید، حالا من از شما بهعنوان یک روزنامهنگار میپرسم، شما ترجیح میدهید که کشور و مردم در این دعواها و کشمکشها فقیر بشوند و ایران کشوری مثل افغانستان بشود، یا اینکه ترجیح میدهید حتی در نظامی که حقوق شهروندی را بهمعنای غربیاش قبول نمیکند، کشور دچار عقب ماندگی اقتصادی نباشد؟
من واقعیت را میگویم، اگر اصلاحطلبان بتوانند با نظام به تفاهم برسند و توسعه اقتصادی و اجتماعی را پیش ببرند...
همه رانده شدهاند! مگر اصولگراها رانده نشدهاند. آقایان علیاکبر ناطقنوری، علی لاریجانی، محمدرضا باهنر، مرتضی نبوی و بادامچیان کجا هستند؟ آقای میرسلیم با ۵رأی گوشه مجلس نشسته است. این یعنی همه رانده شدهاند.
آنها کسانی هستند که صرفا براساس شاخصهای قدرت برنامهریزی کردهاند و کارشان را پیش بردهاند.
ببینید، اشکال از زمانی شروع شد که ما نتوانستیم خودمان را با قدرت تنظیم کنیم، ما همان گروهی هستیم که توانستیم دو تا ۲۰میلیون برای آقای خاتمی از مردم رأی بگیریم و توانستیم در نظام او را بهعنوان یک رئیسجمهور موفق جا بیندازیم، ما همان گروهی هستیم که میتوانستیم دوسوم مجلس ششم را بگیریم، چرا وقتی که ما میتوانستیم همه این کارها را انجام دهیم، امروز به نقطهای رسیدهایم که یک فراکسیون ۱۰نفره هم در مجلس یازدهم نداریم؟ این نقص کار ماست، حتی نقص کار آقای ناطق و امثالهم است.
مگر این نیروی قهریه قبلتر هم نبود؟ چرا نتوانست ما را کنار بزند؟ من برای پاسخ به این سؤال کمی به عقب برمیگردم، شما فکر میکنید اینکه مرحوم امیرکبیر که صدراعظم هم بود، از امیر نظامی بیفتد و در حمام فین به قتل برسد به نفع مردم بود؟ اینکه آقای امیرکبیر را شاه جوان برکنار کرده، بله، برکنار کرده است اما چرا باید امیرکبیر به سلام نوروزی شاه نرود تا از امیر نظامی هم عزل شود و بعد تبعید و کشته شود؟ اگر امیرکبیر میتوانست خودش را در قدرت حفظ کند، حتما میتوانست دو، سه سال بعد از آن دوباره در معرض خدمات بالاتری قرار گیرد. ما باید کاملا واقعگرا باشیم. بله، حتما کسانی بودهاند و هستند که دوست نداشتهاند و دلشان نمیخواسته که آقای ناطق نوری درصحنه سیاسی کشور باقی بماند و یا محمد خاتمی در عرصه سیاسی کشور بدرخشد، اما ما هم با اشتباهاتمان و نشناختن روابط قدرت و نشناختن شرایط کشور و شرایط خودمان در این مسیر تأثیرگذار بودهایم و همه کشور ضرر کرده است.
من میگویم یک جریان سیاسی - اجتماعی باید متناسب با واقعیتها و آن مقدار که امکان حرکت دارد، حرکت کند؛ نمیتواند آن مقداری که برایش ایدهآل است را ملاک قرار دهد. ممکن است ما ایدهآلهایی داشته باشیم اما واقعیتها ما را به امور دیگر رهنمون میکند.
(با خنده) یک ضربالمثل قدیمی است که میگوید «خدا کند که آدم را سگ بگیرد، جو نگیرد.»
کلی میگویم، من به گذشته کاری ندارم، الان باید آینده را ساخت، اما اگر بپرسید اصلاحات در شرایط فعلی در چه عرصههایی میتواند موفق باشد، من پاسخ میدهم عرصه اقتصادی و اجتماعی! در عرصه سیاسی و فرهنگی کار ما بسیار سخت و نشدنی است، چون نمیتوانیم در این مسائل با قدرت اصلی نظام به نظر مشترک برسیم، چون مشترکاتمان کم است.
خیلی وقت است، من در مجلس پنجم در خدمت شیخ عبدالله نوری و بعد هم آقای انصاری یک فراکسیون اقلیت را اداره میکردیم، اقلیتی بودیم که اکثریت را زمینگیر میکردیم، اما من که عضوی از این اقلیت بودم، در مجلس ششم کاملا کنارنشستم. نه نطق پیش از دستور داشتم، نه مصاحبه کردم و برخلاف اینکه در مجلس پنجم رئیس کمیسیون بودم، نه عضو هیأترئیسه شدم و نه رئیس کمیسیونی، کاملا کنار ایستادم و فقط یک جمله گفتم: «چراغ گوشهنشینان مدام میسوزد.» چون دیدم با این دوستان جدید نه میتوانم همراهی کنم و نه رقابت، چون آنها میخواستند همه مسائل ایران را ظرف ۶ماه اصلاح کنند. نشستم کنار و ۵ تا طرح اقتصادی مهم را هماهنگ کردم و کارهایش را پیش بردم.
ما بهعنوان عناصر سیاسی و کسانی که بالاخره جمعی از مردم ممکن است به آنها اعتماد داشته باشند باید متناسب با واقعیتها حرکت کنیم. توصیه امروز من این است که در بحث اصلاحات اقتصادی و اصلاحات اجتماعی که میتوانیم با مجموعه نظام به یک مفاهمه برسیم، وارد میدان شویم.
ما خودمان را بنیانگذار اصلاحطلبان میدانیم. خیلی هم شرح آن ساده است. ما در دوره آقای هاشمی توانستیم مملکت را از مجلس چهارم به مجلس پنجم منتقل کنیم و ریاستجمهوری ششم را رقم بزنیم، این کار ما بوده است. کار دوستان دیگر ما که خیلی دوستشان داریم و خیلی خیلی اصلاحطلبند، اما نتیجه کارشان این شده که مجلس ششم را داده و مجلس هفتم را تحویل گرفتهاند و ریاستجمهوری آقای خاتمی را هم واگذار کرده و به احمدینژاد تحویل دادهاند.
ما مدعی نیستیم، اما به عمل کار برآید به سخندانی نیست. حتما ما نمیتوانیم مانند دوستان نطقهای پرشور کنیم، ما میانهرو بودیم؛ چراکه رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. ما باید بدانیم که وقت حرفهای قشنگ گذشته است.
بله. در شرایط فعلی کارمان خیلی سخت شده، اما بسیار به آینده امیدواریم.
زمان برد تا اینکه به این نتیجه برسیم. مگر در خود انقلاب اسلامی و در آغاز پیروزی حرفها و شعارهایی زده نشد که بعد فهمیدیم اشتباه است و مسیر را اصلاح کردیم، مگر صنایع و بانکها را ملی نکردیم؟ آیا همه اینها منجر به رشد اقتصاد شد؟
عموما پایه انقلاب اصلاح است. وقتی مردم را با شعارهای چپ بیاورید، نمیتوانید عملکرد راست داشته باشید و دچار تضاد میشوید. حالا اینکه شما میگویید اصلاح اصلاحات؛ روندی را که در این مسیر طی شده، باید دید.
اصلاحات یک ضرورت تاریخی کشور است؛ اینکه چه بخشهایش شدنی است یا کدام بخشها نشدنی است، اینها قابل بحثند که باید با اهداف ملی و مهم کشور مورد بررسی قرار گیرد. اما آنچه امروز بهنظر من ضروری است این است که اصلاحات را بهصورت جدی در ۲حوزه اقتصادی - اجتماعی ببینیم و کشور را از فقیر و ضعیف شدن نجات دهیم.
بله به سال۶۸ برگردیم؛ چون اگر آمار و ارقام را در سال۶۸ بررسی کنیم، هر ایرانی ۵۰درصد یک ایرانی در سال۵۶ ثروت داشته است. ما در آن ایام، تصمیم گرفتیم و کشور را به حرکت درآوردیم.
درست است. اما در مورد انتخابات آینده تمام ظرفیتهایمان را به میدان خواهیم آورد هرچند نمیدانیم از مشارکت ما در انتخابات توسط نظام استقبال خواهد شد یا نه؟ ما هنوز پالس مثبت دریافت نکردهایم. به هر حال سناریوهای مختلفی روی میز هست؛ یکی اینکه تعدد ثبت نام داشته باشیم تا ببینیم که چهکسی تأیید میشود. همه اتفاقنظر داریم که اگر کاندیدای اصلاحطلبی به میدان آمد از آن حمایت کنیم.
فعلا که عشق به خدمت در جریان اصلاحات موج میزند و ما از تعدد کاندیداها رنج میبریم و خیلیها رد صلاحیت نشدهاند. اسحاق جهانگیری، محمدرضا عارف، محسن هاشمی، حسین دهقان، رضا اردکانیان و عباس آخوندی ازجمله کسانی هستند که ابراز علاقه به کاندیداتوری کردهاند اما باید از بین اینها به یک گزینه برسند.
نشنیدم اظهار علاقه کرده باشد که بیاید چون او واقعیتها را بهتر میشناسد.
برای انتخابات پیشرو ۲ فرض مطرح است؛ فرض اول اینکه گردانندگان انتخابات مایل به برگزاری انتخابات با دید مشارکت متوسط مثل انتخابات مجلس یازدهم باشند که دراین شرایط تعداد کاندیداهای احراز صلاحیت شده محدود خواهد بود.
فرض دیگر این است که بهخاطر شرایط منطقهای و بینالمللی نیاز باشد که استقبال حداکثری به صندوقهای رأی صورت گیرد و مردم ترغیب به رأی دادن و مشارکت انتخاباتی شوند که در این فرض باید کاندیداهایی وارد میدان شوند که مردم را تحتتأثیر قرار دهند. دراین میدان در هیچیک از کاندیداهای احتمالی که من از آنها نام بردم این پتانسیل وجود ندارد که مردم را به حضور در پای صندوقهای رأی ترغیب کنند. در این فرض فردی که دارای رزومه روشن و قابل دفاع باشد باید میداندار انتخابات شود. ضمن اینکه تأکید میکنم حتما باید بتواند با رهبری هماهنگ باشد. به عقیده من رئیسجمهور آینده باید دارای دو ظرفیت باشد. او هم باید بتواند قدرت رهبری را پشت دولت بیاورد. از سوی دیگر باید بتواند کارشناسان و مدیران دولتی و خصوصی را برای بهبود شرایط پای کار بیاورد.
من چنین حسی را ندارم. هیچکس نبوده که نتوان نقدی به او وارد کرد. آیتالله هاشمی کارکردهای مثبت فراوانی داشته است اما حتما اشتباهات خاصی هم در عرصه سیاسی داشتهاند و در این تردیدی نیست.
اما من بر این باورم که مهمترین ضرری که کشور در دوران بعد از جنگ متحمل شد، فاصلهای بود که میان آیتالله هاشمی با مقام معظم رهبری افتاد. من این را بزرگترین ضربه به کشور تلقی میکنم. اگر به هر تدبیری آن اتحاد سالهای اولیه حفظ میشد امروز رقم تولید ناخالص ملی اقتصاد ایران بهجای ۴۰۰میلیارد دلار، ۲۵۰۰میلیارد
دلار بود.
اصلاحات یک ضرورت تاریخی کشور است؛ اینکه چه بخشهایش شدنی است یا کدام بخشها نشدنی است، اینها قابل بحث هستند که باید با اهداف ملی و مهم کشور مورد بررسی قرار گیرد. اما آنچه امروز بهنظر من ضروری است این است که اصلاحات را بهصورت جدی در ۲حوزه اقتصادی - اجتماعی ببینیم و کشور را از فقیر و ضعیف شدن نجات دهیم
ما همان گروهی هستیم که توانستیم دو تا ۲۰میلیون برای آقای خاتمی از مردم رأی بگیریم و توانستیم در نظام او را بهعنوان یک رئیسجمهور موفق جا بیندازیم، ما همان گروهی هستیم که میتوانستیم دوسوم مجلس ششم را بگیریم، چرا وقتی که ما میتوانستیم همه این کارها را انجام دهیم، امروز به نقطهای رسیدهایم که یک فراکسیون ۱۰نفره هم در مجلس یازدهم نداریم؟ این نقص کار ماست
پیشبینی من این است که امسال سال پایانی تحریمهای سنگین علیه ایران است و تا قبل از اینکه تحریمها بشکنند، نباید کشور بشکند و دچار بحرانهای اقتصادی حاد شود و ما بهراحتی با ذخایر موجود در ایران میتوانیم کشور را یکی، دو سال دیگر اداره کنیم تا فشاری بر مردم وارد نشود.