رهبران عربستان سعودی، اسرائیل، ترکیه و مصر مسیرهای خود را ترسیم کردهاند و آشکارا منافع واشنگتن را نادیده میگیرند...
برای بیش از 50 سال و به خصوص پس از انقلاب اسلامی ایران، سیاست ایالات متحده در خاورمیانه متکی به روابط پیچیده و شبکهای بین چهار کشور متفاوت در منطقه بود؛ عربستان سعودی، ترکیه، اسرائیل و مصر. چهار ستون آمریکایی و خاورمیانهای دیگر به نوشته فارن پالسی، در زمانهای مختلف آمریکا با یکی از این کشورها برای مهار کردن آتشهای همیشگی منطقه همکاری میکرد؛ حتی اگر خود این کشورها دلیل مشتعل شدن این آتش بودند. مثل عربستان سعودی در یمن، اسرائیل در لبنان و فلسطین و ترکیه در عراق و سوریه. طی سالیان دراز، ایالات متحده پیروزیهای قابل توجهی را به تنهایی یا با همکاری این متحدان سابق به دست آورد. اما جهانی که موجب ظهور این روابط شد در حال تغییراتی است که نیازمند بازبینی جدی و حتی رادیکال است. اما، دیگر شوروی در کار نیست تا منطقه خلیج فارس را تهدید کند و ایالات متحده بزرگترین تولید کننده نفت است. در همین حال مذاکرات بین اسرائیل و فلسطین که آمریکا بانی آن بود حدود یک دهه قبل شکست خورد و راهحل به اصطلاح دوکشوری مدتهاست که مرده. تندروهایی که امروز بر اسرائیل حکومت میکنند خود را در حال اجرایی ماموریتی مسیحایی میپندارند تا بر اساس آن تمام سرزمینهای فلسطینی تحت کنترل خود را ضمیمه اسرائیل کنند. عدول از منافع واشنگتن رهبران عربستان سعودی، اسرائیل، ترکیه و مصر مسیرهای خود را ترسیم کردهاند و آشکارا منافع واشنگتن را نادیده میگیرند. آنها باور دارند که روابط سیاسی، نظامی و اقتصادی نزدیکتر با روسیه، چین، هند یا یکدیگر- علنا یا محرمانه- به آنها جایگزینهای مناسبی برای ایالات متحده میدهد. به بیان صریح، چهار ستون اصلی ایالات متحده در خاورمیانه حالا شکنندهتر از آن هستند که بتوان به آنها تکیه کرد. اخیرا در مورد این که چگونه ترکها، عربها و اسرائیلیها با یکدیگر درگیر مذاکرات بودهاند تا راههای احیای دیپلماسی، همکاری و سرمایهگذاری را بررسی کنند، بسیار نوشته شده است. طلوع دوران جدید در خاورمیانه؟ برخی تحلیلگران تا آنجا پیش رفتند که طلوع دوران جدیدی را در خاورمیانه اعلام کردند. اما به این تنش زداییها باید با احتیاط خوشامد گفت. مردانی که امروز از آشتی میگویند همان کسانی بودند که یمن را ویران کردند. قطر را محاصره کردند. در سوریه و لیبی غوغا کردند و بشار اسد، را در پی قیام مردمی گسترده طرد کردند تا پس از جنگ داخلی وحشیانه و تبدیل کشور به ویرانه دوباره به او خوشامد بگویند. به سوی ملیگرایی تهاجمی در واقعیت، ترکیه، مصر، عربستان سعودی و اسرائیل همگی اشکال مختلفی از ملیگرایی تهاجمی را دنبال میکنند. اسرائیل همین حالا شوونیسم مذهبی و انحصارگرایی را تدوین کرده است و برخی از رهبران آن مرتبا به تروریسم دامن میزنند و خواهان پاکسازی قومی فلسطینیها از کرانه باختری هستند. در عربستان سعودی، ولیعهد محمد بن سلمان در تلاش برای کاهش نفوذ نهاد مذهبی و ساختن هویت ملی سعودی که حول شخصیت اقتدارگرای او میچرخد فرهنگ جدیدی از فراملیگرایی پرورش داده است. در ترکیه، رئیس جمهور رجب طیب اردوغان برای تحریک نسخهای از ناسیونالیسم تهاجمی ترک با رنگی از مذهب و آمیخته با رویای احیای عثمانی در کمپینهای مکررش علیه غرب شناخته میشود. اردوغان خود را تجسم این ارزشهای ویرانگر میبیند. و در مصر، حکومت یک دههای رئیس جمهور عبدالفتاح السیسی مستبدانهترین و ویرانگرترین در تاریخ مدرن این کشور بوده است. به علاوه، این بازیگران عموم همکاریها با ایالات متحده برای منافع منطقهای این کشور را قطع کردهاند. سیسی قبل از این که سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده مچ او را بگیرند قصد داشت موشکها و گلولههای توپخانهای در اختیار روسیه قرار دهد تا از آنها بر علیه اوکراین استفاده کند. اردوغان تنها زمانی توانست از یک بحران بزرگ با جو بایدن رئیس جمهور آمریکا و دیگر قدرتهای ناتو نجات پیدا کند که مخالفت خود با پیوستن سوئد به ناتو را پس از یک سال کنار گذاشت. اما باجگیری او از اروپا با تهدید به این که موجی از پناهجویان را به سمت آنها گسیل خواهد کرد ادامه دارد و خرید سامانه دفاع موشکی اس 400 روسی توسط اردوغان باید تحریمهای سختتری نسبت به آن چه دریافت کرده بود تضمین میکرد. عوامل تاریخی که زمانی روابط با ایالات متحده را مستحکم میکرد نیز از بین رفته است. شوروی که تهدیدی برای کشورهای منطقه بود دیگر وجود ندارد. از قضا، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه امروز در مقایسه با جو بایدن روابط شخصی گرمتری با بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل، محمد بن سلمان و اردوغان دارد. دیگر تهدید خارجی برای کشورهای حوزه خلیج فارس در کار نیست. تغییر دراماتیک نقش نفت نقشی که نفت بازی میکرد هم به شکل دراماتیکی تغییر کرده است. نفت به روابط آمریکا با عربستان سعودی که به جنگ جهانی دوم برمیگردد دامن زده بود به طوری که ایالات متحده و متحدانش در اروپا و آسیا به نفت و گاز وارداتی عربستان سعودی و بقیه کشورهای حاشیه خلیج فارس در ازای تضمین امنیت این مبادلات توسط ارتش آمریکا متکی بودند. اما ایالات متحده دیگر تنها قدرت خارجی با سهم اقتصادی در منطقه خلیج فارس نیست. قدرتهای آسیایی مانند چین و هند روابط پیچیده اقتصادی و تجاری با خلیج فارس برقرار کردهاند و طبیعی است که فعالیت اقتصادی بیشتر آسیایی وجهه سیاسی و نظامی بالاتری به همراه داشته باشد. در حقیقت این نشان دهنده بازگشت یک تاریخ عمیقتر برای منطقه است. نگاه به شرق و احیای خطوط دریایی قدیمی مدتها قبل از پیدایش درآمدهای نفتی بزرگ، شهرهای بندری خلیج فارس شبیه شهرهای بندری اقیانوس هند بودند. اقتصاد این بنادر کوچک تحت سلطه خانوادههای بازرگانان بود. عرب، ایرانی، آفریقایی، بلوچ هندی و دیگران و سنی ها و شیعیان در دو سوی خلیج فارس زندگی میکردند. در طول قرنها این خانوادهها فرهنگ دریایی غنی را توسعه دادند که مبادله پیچیده ای از مردم و کالاها را در شهرهای خلیج، شرق آفریقا و شهرهای بندری شبه قاره هند و فراتر از آن ایجاد کرد. این تجار معروف با قایقهایی که در همه جا حاضر بودند مدتها قبل از این که قدرتهای غربی آنها را کنترل کنند از این آبها عبور میکردند. برای کشورهای خلیج فارس نگاه به شرق چیزی نیست جز برقراری دوباره این خطوط دریایی قدیمی. با در نظر گرفتن این زمینه، ابهام در برخی از مجامع رسمی در واشنگتن و در میان طبقه مفسران درباره نقش چین در برقراری مجدد روابط دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی هم غیر موجه و اغراق آمیز است. بیشتر کار سخت اولیه در مذاکرات آرام بغداد و عمان به دست آمد تا زمانی که عربستان سعودی با نگاهی به جلب توجه واشنگتن، چین را وارد کرد تا صحنه آخر را تولید و کارگردانی کند و اعتبار کل کار را به پکن داد. به گزارش اکوایران، دولت بایدن همانطور که انتظار میرفت پاسخ داد، پاسخی که حداقل تا حدودی تقلای نامناسب فعلی این کشور برای برقراری صلح بین عربستان سعودی و اسرائیل را توضیح میدهد.