سایه روشن اکوسیستم نوآوری در گفتوگو با فرشید گلزاده و فرزین فردیس؛
تبی که زود فرونشست!
«فرشید گلزاده» و «فرزین فردیس» دو چهره کرمانی و مطرح اکوسیستم نوآوری ایران در میزگرد «اقتصاد کرمان» مخاطرات، فرصتها و آسیبهای پیش روی اقتصاد نوآوری ایران را بررسی و تحلیل کرده اند....
از زمانی که اولین استارتاپ در ایران شکل گرفت تا به امروز که صدها استارتاپ قدعلم کرده، هیچگاه نه مسئولی برایشان فرش قرمز انداختهبود و نه آنها را به رسمیت میشناخت! اما باز این استارتاپها بودند که از دل تهدیدها، اخطار پلمپها، کتک خوردنها و حتی به زندان رفتنها رشد کردند و به سرمایههای نمادینی که اکنون میشناسیم تبدیل شدهاند. برای گفتگو با دو فعال و صاحبنظر اکوسیستم نوآوری و بررسی آینده این اکوسیستم در گذر از روزهای تیره و تار سال 1401، میدان ونک را به طرف برزیل میروم. خیلی سر راست به محل قرار میرسم. تا قبل از رسیدنم به طبقهای که آزمایشگاههای یکپارچه پزشکی کولایف در آن مستقرند هیچ گمان نمیبرم قرار است با مرکز بزرگ و پیشرفته پزشکیای مواجه باشم که روزانه ظرفیت 50 هزار تست پزشکی را داراست. فرشید گلزاده و فرزین فردیس قرار است در این میزگرد تحلیل و پیشبینی خود از امروز و آینده اکوسیستم استارتاپی ایران را ارایه دهند. بعد از ورود به کولایف، تور بازدید و معرفی مختصر و مفیدی از مجموعه داشتیم. سپس به سالن برگزاری جلسه رهسپار شدیم. گفتگوی ما در سالن هیئتمدیره آزمایشگاههای یکپارچه کولایف انجام شد. گفتگویی بس جذاب و خواندنی از دو همشهری کرمانی که دوران کودکی و نوجوانی را هممدرسهای بودهاند و سپس با همدیگر همدانشگاهی شدهاند. با اینکه از لحاظ سنی، گلزاده 6 سال جلوتر است اما اکنون هر دو در حوزه استارتاپی حرفهای زیادی برای گفتن دارند. هر دو در مدرسه استعدادهای درخشان علامه حلی کرمان تحصیل کردهاند و به اذعان خودشان، همین مدرسه در رسیدن آنها به تارگت ورود به دانشگاه صنعتی شریف تاثیرگذار بودهاست. گلزاده در شریف، مهندسی کامپیوتر و بعد مدیریت کسب و کار MBA خوانده و سپس در مقطع دکتری در رشته مدیریت دانش از انگلستان فارغالتحصیل شده و فرزین فردیس هم مهندسی برق شریف و MBA خوانده و علاوه بر سوابق استارتاپی، سابقه تدریس در دانشگاه برای دورههای ارتباطات و مذاکره در دورههای MBA را هم دارد. در ادامه، گفتگوی «اقتصاد کرمان» را با فرشید گلزاده بنیانگذار، مدیرعامل و عضو هیئتمدیره مجموعه کولایف و فرزین فردیس عضو هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی تهران و مدیرعامل شرکت نفت و گاز سامان را با محوریت اکوسیستم استارتاپی و نوآوری و مخاطرات، فرصتها و آسیبهای پیش رو در سایه مجموعه مخاطرات سال 1401 نظیر قطعی و اختلال طولانیمدت اینترنت میخوانید: اکوسیستم نوآوری طی یک دهه اخیر چه فراز و فرودهایی را از سر گذراندهاست؟ فرزین فردیس:اکوسیستم نوآوری ایران یک مشت از نمونه خروار است. وقتی حال اقتصاد کشور خوب نباشد و مشکلات جدی ساختاری و زیربنایی در اقتصاد موج بزند طبیعتا تاثیرش را در فضای اقتصاد نوآوری نیز میگذارد و ظهور و تبعات آن را میتوانیم بینیم. به عنوان مثال، وقتی تورم و به تبع آن احساس نااطمینانی بالاست و روابط و تعاملات بینالمللی در سطحی که موردنیاز و شایسته یک کسب و کار موفق است، وجود ندارد، اثراتش را در این فضا میبینیم. به عنوان مثال، فضای اقتصادی و البته بعضا اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور منجر به این شده، تعداد زیادی از جوانان کشور تصمیم به مهاجرت میگیرند. گزارشهای اخیر رصدخانه مهاجرت نیز نشان میدهد چقدر میل به مهاجرت شدید است. علیرغم اینکه هنوز اقدام به مهاجرت به صورت فاجعه و بحران درنیامدهاست. ولی به هر حال این پتانسیل بسیار قوی است. در حالیکه زیرساختهای فیزیکی و زیربنایی استارتاپی و اکوسیستم نوآوری حول دانش و مهارت افراد میچرخد و طبعاً وقتی روند مهاجرت شدت میگیرد این زیرساختها نیز با مشکل مواجه میشوند. چون استارتاپها و شرکتهای نوآور نمیتوانند راه خود را حفظ کنند. پیش از این، مهاجرت نیروی انسانی محدود به صنایع خاصی بود اما الان تقریبا در تمام صنایع اثرات مهاجرت نیروی انسانی مشهود است و مدیران این شرکتها گلایهمندند که قادر به حفظ نیروی انسانی آموزش دیده خود نیستند و پرسنل آنان دائما در فکر است جای بهتری در شرکتهای خارج از کشور پیدا کند و از ایران برود. موضوع دیگر مشکل نقدینگی در کشور است. تا موقعی که این مشکل در کشور وجود دارد و بنگاهها و بانکها درگیر آن هستند، این خسارت طبیعتاً به اکوسیستم نیز وارد میشود و دیده میشود شرکتهای نوآور نیز با مشکل مواجهاند و نمیتوانند مانند گذشته کار خود را انجام دهند. اگر به طور کلی و در یک افق 10 ساله به اکوسیستم نوآوری کشور نگاه کنیم ما از یک جایی به بعد دچار هیجانزدگی مفرط شدهایم. در ابتدای کار، موفقیتهای خوبی ایجاد شدهبود که در سطح ملی و حتی منطقهای شایسته تقدیر است. اما از جایی به بعد که کسب و کارهای اینترنتی قدیمی رشد کردند وظیفه داشتیم اجازه ندهیم به این کسب و کارها آسیبی رسد، چون اینها دیگر به نمادهایی از اقتصاد دیجیتال برای کشور تبدیل شدهاند و ارزشمندند. ولی انگار این هیجانزدگی و هجوم ذینفعان مختلف به این فضا موجب شد متوجه شویم ما آنقدرها هم برای پذیرش چنین اکوسیستمی آمادگی نداشتیم و آنقدرها هم این پذیرش از سوی جامعه وجود ندارد. اینکه میگویم آمادگی نداریم از جنبههای مختلف است. یک جنبه، قوانین و مسائل حقوقی است که باید زیرساخت آن با پیشنهاد تشکلهای بخش خصوصی توسط مجلس شورای اسلامی ایجاد میشد. وقتی قانونی وجود ندارد و عملکردها شفاف نیست روابط در اکوسیستم نیز نمیتواند تعریف شود! نتیجه این میشود پلتفرمهایی مانند دیوار، فیلیمو، آپارات و .. نیز با مشکل مواجه میشوند و بقیه سرمایهگذاران را با این سوال مواجه میکنند اگر من هم زیرساخت مشابهی ایجاد کنم مشابه همین اتفاق برای من میافتد؟. این یک درنگ و سکته برای اکوسیستم محسوب میشود. بعضا با این مسئله روبرو هستیم که حجم زیادی داده در اکوسیستم نوآوری، متمرکز میشود اما قوانینی نداریم که بدانیم این دادهها را چه باید کرد و مالک آن کیست. حوزه مالکیت فردی در آن چگونه کار میکند و عدم وجود زیرساخت حقوقی مستقیماً به اکوسیستم لطمه وارد میکند. یا اینکه ما سازوکارهای ارزشگذاری نداریم. فضای «قتصاد نوآوری» چون حول دانش و تکنولوژی و دارایی نامشهود میچرخد بسیاری از اوقات ارزش آن چیزی که در حال ایجاد است با چشم و یا با روشهای سنتیای که کارشناس رسمی دادگستری بر روی زمین یا ماشین آلات قیمتگذاری میکند، قابل قیاس نیست. کما اینکه ممکن است این فضاهای نوآورانه دهها برابر بخش سنتی ارزش داشتهباشد زیرا اینها شبکه ساختاری را شکل میدهند و بر روی کیفیت و کاهش قیمت تمام شده و ایجاد رضایتمندی در مشتری تاثیر میگذارد. در کشور ما در حوزه «دارایی نامشهود» ضعیف عمل شده و ملاحظه کردیم سر مسئله ورود تپسی به بورس، ماجراهای زیادی وجود داشت. البته نمیخواهم بگویم تنها مانع آن، ارزشگذاری دارایی نامشهود بود زیرا موانع متعددی وجود داشت اما نتیجه این شد که زیرساختهای مالی و حسابداری لازم را برای این حوزه در اختیار نداریم و نتوانستیم با همان سرعتی که اینترنت وارد کشور شده و نوآوری ورود کرده به خاطر همان هیجانزدگی اولیه، پیشرفت کنیم، ریشه بدوانیم و با همان سرعت، زیرساخت ایجاد کنیم. موضوع مهم دیگر این است که بانکها در تعامل با مجموعههای استارتاپی مشکل دارند. قبلا در مدل کسب و کارهای سنتی یک شرکت، سند زمین، دفتر کار یا ماشین آلات در اختیار داشت؛ اما کسب و کارهای اینترنتی بعضا هیچکدام این مستغلات را ندارند. لذا بانکها نیز در ارزشگذاری برای این مجموعهها دچار سردرگمی میشوند و گاهاً درک نمیکنند یک مجموعه استارتاپی دقیقاً چه چیزی در اختیار دارد که ادعا میکند فلان مبلغ میارزد؟ نه تنها دولت و حاکمیت، بلکه تک تک افراد جامعه و بیزینسهای بخش خصوصی همین ابهام را دارند و برایشان قابل درک نیست که یک استارتاپ چه کار میکند و چرا این مقدار میارزد؟ زیرا انتظار این است شرکتها بر اساس روشهای مشابه گذشته شکل بگیرند و ارزشگذاری شوند. اینجاست که من به این تحلیل رسیدهام که ما در مواجهه با اکوسیستم استارتاپی، انگار زود تب کردیم و زود هم فرو نشستیم. این اتفاقی بود که در اکوسیستم رخ داد و همه اقشار، چه حاکمیت، چه دولت و چه مردم و فعالان بخش خصوصی نتوانستند از فرصت استفاده کنند. در حالیکه میتوانستیم الان به صورت بالندهتری باشیم و حتی استارتاپهای پیشرو به جای آنکه برای حفظ وضعیت موجود دست و پا بزنند در سطح منطقهای گسترش یابند. ما از لحاظ قرابت فرهنگی و نفوذ در بازار عراق پتانسیل بالایی داشتیم. به عنوان مثال، چرا نباید دیجیکالا در عراق هم سرویس دهد؟ مگر سایر رقبایش چه مولفههایی از لحاظ هوش و دانش دارند و یا به چه چیزی دست یافتهاند که دیجیکالا آن را ندارد. از پنجره فرصتی که باز شد هیچکس نتوانست استفاده بهینه کند و الان در اکوسیستم، این دلسردی مشهود است. استارتاپهای قدیمی یکجور دلزدهاند، جوانانی که داشتند انگیزه میگرفتند تا در این فضا کار کنند به گونهای دیگر دل زدهاند. سرمایهگذارانی که به شکل VC ، اکسلریتور و آنجل فعالیت میکردند به نحوی دیگر دلزدهاند چون این اکوسیستم به بلوغ نرسید و سرمایه گذاران نیز نتوانستند به موقع خروج کنند و بر روی بیزینس بعدی سرمایهگذاری کنند. حتی بعضاً سیاستگذاران نیز از این وضعیت ناراضیاند و متعجباند که چرا افراد این اکوسیستم ساز خود را میزنند و تعامل نمیکنند. آیا در این یک دهه نقاط قوتی وجود نداشتهاست؟ فردیس: من به طور مشخص چند نقطه قوت میبینم. مهمترین آن سرمایه انسانی قابل ملاحظهای است که ما در کشور داریم.آمارهای سطح بینالمللی نشان میدهد ایران از لحاظ سرمایه انسانی حرفهای زیادی برای گفتن دارد. یکی دیگر از نقاط قوت این است که مردم ما نیاز داشتهاند هر بار با کسب موفقیتهای کوچک حالشان خوب شود و این حال خوب، انگیزهای ایجاد میکرده که آدمها وارد حوزه استارتاپها شوند و کار کنند. هر چند عنصر جمعیتی ایران که به نسبت کشورهای منطقه بالاست موجب شده توجیه مناسبی از لحاظ اقتصادی ایجاد شود و یک مزیت و پارامتر مثبت قلمداد میشود. هر چند در این مورد هم نتوانستیم از این فرصت به خوبی استفاده کنیم. گلزاده:من با سه عینک به این مقوله در طول یک دهه اخیر نگاه میکنم. نگاه اولم را نسبت به مقوله ماندن در ایران که برای خودم دلیلش یک حس شخصی بود، بازگو میکنم: سال 1388 برای گذراندن دوره دکتری از ایران به انگلستان رفتم. سال 1393 برایم امکانی ایجاد شد که وادارم میکرد در ایران بمانم. هر چند در طول این مدت ارتباطم را با مجامع بینالمللی و اروپا قطع نکردم و ظرفیت رفت و آمد و ارتباط با دانشگاه که ایجاد شدهبود را حفظ کردم اما همیشه از سوی دیگران با این سوال روبرو میشدم. برای چه برگشتی؟ و برای چه اینجا هستی؟ و چرا وقتی این فرصت را در خارج از ایران داری، بیزینس خود را در ایران بنا میکنی؟! ولی واقعیت این است که در تمام این سالها جواب داشتم. جوابش هم این بود که حس من برای کار کردن در ایران خیلی بهتر است. من از زندگی در یک کشور پیشرفته اروپایی لذت می برم و بسیار می آموزم ولی از اینکه در فرآیند ساخت کشورم حضور داشته باشم، رضایت بیشتری دارم. این را من به تنهایی نمیگویم. بقیه دوستانی که در خارج از ایران هستند به دنبال بهانه و روزنهای هستند که بتوانند برای ایران کاری کنند! وقتی من در یک کشور اروپایی و توسعهیافته کار میکنم همه چیز به نظر خیلی خوب میرسد اما در یک کشور غربی همیشه احساس غریبهگی دارم. وقتی در ایران کار میکنم چون وطنم است و احساس میکنم در مکانی که پدر و مادرم در آن نفس کشیدهاند و برادران و خواهرانم در آنجا زندگی میکنند و احساس تعلق نسبت به آب و خاک و هموطنانم دارم باعث میشود حس بهتری در فرآیند کارآفرینی داشتهباشم و برایم لذتبخشتر است. البته در ایران در مجموعه فروشگاههای زنجیرهای رفاه که کار میکردم به دلیل حجم تخریبهایی که میشدم بارها به آستانه بریدن رسیدم ولی ادامه دادم زیرا نتیجهاش برای کشور برایم لذتبخش بود. در تمام این مدت تا قبل از شهریور 1401، با وجود تمام مشکلاتی که داشتیم وقتی نتیجه را میدیدم قابل تحمل بود و نزد خودم، حرف برای گفتن داشتم. اما در سال 1401 سالی که به نام «دانشبنیان» نامگذاری شده دیگر حرفی برای گفتن نمانده و تیرهترین سال برای شرکتهای دانشبنیان تلقی میشود. در این ده سال اخیر، بعد از برجام بود که ما یک دوره طلایی داشتیم که البته یکسری رویکرد نه چندان واقعی را ایجاد کرد ولی در مجموع در فاصله سالهای 1394 تا 1396 سالهای خوب ما تلقی میشد و به دلیل بازشدن ارتباطات بینالمللی استارتاپهای زیادی رشد کردند. اما اگر امروز یک نفر از من بپرسد چرا باید ایران بمانم جواب قانع کنندهی ای برایش ندارم! از هوا گرفته تا شرایط بانکی و نگاه دولت و سیاستگذار، از هر چه بگویم کم گفتهام. بسیاری از رویکردهایی هم که وجود دارد به استارتاپها به شکل تهدید نگاه میکند. از سرمایهگذار خصوصی نگوییم چون درد و رنج او چیز دیگر است. از سرمایهگذار خطرپذیر و نهادهای سرمایهگذاری نمیتوانم بگویم چون خودشان در سرمایهگذاریهای قبلی قفل شدهاند. از آدمها نمیتوانم بگویم چون حال خوبی ندارند. تمام عوامل به سمتی است که کار نکنیم. زیرا کار کنیم ضرر کردهایم. این فضایی است که در حال حاضر وجود دارد اما همچنان باید امیدوار بود که سال های آینده این فضا تغییر کند. من به عنوان فردی که میتوانستم یک دهه از زندگی کاری خود را در ایران نگذرانم اما به دلیل آنکه در ایران حس و حال بهتر و انرژی بیشتری برای کار داشتم ماندم و ادامه دادم و این حس و تجربه زیسته من در یک دهه گذشته است اما در 1401 دیگر نمیتوانم توجیهی برای ماندن لااقل نزد خودم داشته باشم؛ چه آنکه با تجربه زیستهای که اکنون دارم به فکر ایجاد شرکتی در عرصه بینالمللی هستم. موضوع دوم از نگاه اقتصاد کلان است. اقتصاد دیجیتال سه لایه دارد که شرکتهای نرمافزاری و آیتی هسته اقتصاد دیجیتال را تشکیل میدهند. در کشور ما بِست پرکتیسهای خوبی داشتیم مانند همکاران سیستم و یا اپراتورهای موبایل. این بخش بین سه تا پنج درصد از سهم GDP کشور را داراست. ما در این حوزه در طول این ده سال اوضاع بدی نداشتیم. لایه دوم، لایه پلتفرمها هستند که حدود ده تا 15 درصد از یک اقتصاد توسعهیافته را در برمیگیرند.اوج شکوفایی پلتفرمها از سال 1394 بود که با پلتفرمهایی نظیر دیجیکالا، اسنپ و علی بابا نزد مردم شناخته شد. به نظر می رسد در این بخش نیز وضعیت بدی نداریم و اگر زیرساختهای سیاسی کشور مانند بسیاری دیگر از کشورها در اختیار توسعه اقتصادی قرار میگرفت توسعه این پلتفرمها باید در سطح منطقه با کشورهایی نظیر عراق و افغانستان و .. انجام میشد. چرا که به نظر من دیجی کالا چیزی از آمازون کم ندارد. یا اسنپ چیزی از Uber کم ندارد. این پلتفرمها علیرغم همه محدودیتها رشد کردند. لذا در لایه دوم اقتصاد دیجیتال هم در مقایسه با دنیا توفیقاتی داشته ایم. چیزی که ما در تمام این سالها غفلت کردیم بخش سوم اقتصاد دیجیتالی است که خیلی مهم و آن این است که زیرساخت های دیجیتالی در کسب و کارهای سنتی توسعه یابد. این یک الزام برای بهرهوری و رقابت پذیری کسب و کارهای بزرگ است. از خودروسازی گرفته تا پتروشیمی و سلامت و صنایع غذایی. البته خیلی وقتها این اشتباه ایجاد میشود که این کسب و کارها برای رهایی از سنتی بودن، دست به کار ایجاد یک پلتفرم برای خود میشوند. مثلا در حوزه سلامت، پلتفرمهای متعددی وجود دارد در صورتیکه مسئله اصلی حوزه سلامت، بهره وری عملیات است و با توجه به رفتار کاربر، توسعه پلتفرمی فعلا مزیت قابل ملاحظه ای ایجاد نمی کند. آنقدر مشکلات در زیرساخت اوپریشن داریم که آیتی، نرمافزار و دیجیتال باید در خدمت اوپریشن قرار گیرد و اوپریشن را بهرهور و با کشورهای دیگر رقابتپذیر کند. این امر در تمام صنایع ما غفلت شدهاست. این بدان معناست که صنایع ما رقابتپذیری خود را در یک دهه گذشته با دنیا و حتی با منطقه از دست دادهاند. الان شرکتهای ترک با بهرهوری بالاتر میتوانند با ایران رقابت کنند. بنابراین این فرصت در منطقه نصیب آنها خواهد شد. ما در حوزه اقتصاد و کسب و کارهای سنتی خرد که باید آنها نیز در اقتصاد دیجیتال متحول میشدند به شدت کم گذاشتیم و این خطری برای آینده محسوب میشود و البته میتواند فرصتی برای سرمایهگذاری محسوب شود. من اعتقاد دارم اگر شرکتهای بزرگ، نیاز خود را مبنی بر دیجیتالیزه کردن اوپریشن و نیاز به توسعه نوآوری را دریابند و بسیاری از شرکتهای کوچک نیز حول چالش های شرکتهای بزرگ شکل بگیرد، میتوانیم شاهد تغییرات خوبی در اکوسیستم باشیم که باعث رشد مجموعه اکوسیستم استارتاپی خواهد شد و بسیاری از مسائل شرکتهای بزرگ و عقبماندگی آنان در بهرهوری و دیجیتالایز شدن جبران خواهد شد. تنها راهی که منجر به رشد شرکتهای نوآور میشود همین است. هر چند این کار بسیار سخت است زیرا مالکان شرکتهای سنتی (حتی بخش خصوصی) معمولا درک دقیقی از حوزه نوآوری مبتنی بر دیجیتالایز شدن ندارند زیرا متوجه شدهاند در ایران به جای نوآوری، رانت بیشتر جواب میدهد و دسترسی به منابع مالی و ارتباط با آدمهای سیاسی کارگشاست و اینطور به نظرشان میرسد که «رانت» مسائل شرکتشان را حل میکنند نه «نوآوری». از آن طرف، کپی کردن بیزنس مدلهای دیجیتالی که در دنیا و حتی در ایران مطرح شده دیگر جواب نمیدهد و من توصیه نمیکنم شرکتها بخواهند به این شیوه به مقوله نوآوری ورود کنند. نکته سوم، به حوزه اقتصاد خرد و نگاه شرکتهای نوآور به استارتاپها برمیگردد که فرزین اشاره درستی کرد. یکسری افسانهها هم در مسیر توسعه ده ساله گذشته، شکل گرفتهاست. چه افسانههایی؟ گلزاده: این افسانه که شرکتهای استارتاپی باید پول بسوزانند و باید سریع رشد کنند. هر بیزینسی چه سنتی، چه کلاسیک و چه به طور خالص دیجیتالی باید سود کند و بعد توسعه یابد. باید از کوچک شروع کرد و نباید اینطور تصور شود که با جذب سرمایه بتوانید 30 نیروی انسانی خود را به 100 نیرو تبدیل کنید. این که زیان دادن به ازای رشد قابل قبول است، درست نیست. آمازون بیش از دو دهه در مسیر رشد خود زیان داد اما این موضوع به همین ظاهر ساده نیست. از تفاوت محیط و شرایط کسب وکارهای ما در قیاس با کانتکست و زمان توسعه الگوهای برتر جهانی هم که بگذریم، توسعه هر کسب و کار در اسرع وقت باید به سود عملیاتی برسد. وقتی به سود عملیاتی و حتی ترجیحا به سود خالص رسیدی حالا وقت آن است که سرمایه را در شرکت تزریق کنی و به واسطه اسکیل کردن، سود خالص را توسعه دهی. این تصورات اشتباه بود و بسیاری از شرکتهای خوبی که میتوانستند رشد خوبی داشتهباشند را شکست داد یا رشد آنان را متوقف کرد و یا سرمایهگذاران را خسته و بیاعتماد کرد. الان یک بیاعتمادی بزرگ در بین سرمایهگذاران که اغلب از بخش سنتی آمدهاند، وجود دارد. زیرا نتوانستهاند زبان مشترک با استارتاپها را پیدا کنند و معمولا آنها را نمیفهمند. همین عامل کوچک در دورهای سبب شد بخشی از استارتاپهاکه پتانسیل خوبی هم داشتند متوقف شوند و نتوانند رشد کنند. شما چه نظری دارید؟ فردیس: سه دایرهای که فرشید به درستی آن را ترسیم کرد، شرکتهای نرمافزاری و آیتی که هسته اقتصاد دیجیتال را تشکیل میدهند سهمشان از GDP کشور 4 درصد و دایره سوم حدود 7.2 درصد است. در آمریکا دایره اولی که بر مبنای آی سی تی است حدود 6.5 درصد ولی دایره سومی که به اقتصاد دیجیتال یا همان استفاده از فنآوری برای بهبود سایر صنایع برمیگردد 21،5 درصد است. نکته اینجاست در بخش هسته اقتصاد دیجیتال فاصله ایران با کشور آمریکا تنها دو و نیم درصد است اما در دایره سومی، یعنی فاصله ما برای استفاده از فنآوری با هدف بهبود صنایع 14 درصد یعنی دو برابر بیشتر از شرایط فعلی است. یعنی 200 درصد باید کار کنیم تا بتوانیم خود را به سهم تراز بینالمللی کشورهای شاخص برسانیم. جمله ظریفی در صحبتهای فرشید بود که اجازه دهید من با مثال توضیح دهم: آن چیز که مانع رشد در این بخش بوده بخشی از آن به خود فضای کسب و کار برمیگردد اما مهمترین آن «رانت» است. کلمه بسیار درستی را فرشید اشاره کردند. ببینید وقتی صاحب یک کارخانه مانند فولاد یا پتروشیمی میتواند لابی سیاسی کند و قیمت گاز را در بخش ورودی فقط نیم سنت کم کند و همین نیم سنت کاهش، چند صد میلیون دلار (بسته به اسکیل آن) در خروجی کارش تاثیر میگذارد، با خودش میگوید چرا باید نیروی خود ر ا صرف «نوآوری» کنم تا بخواهم در نهایت همین مقدار سود را ببرم؟! بنابراین هر کجا پرچم نوآوری را بالا میبرید از آن سمت بدانید رانت بزرگترین دشمن نوآوری است. چگونه و در چه فرآیندی میتوان رانت را از چرخه اقتصاد کشور و از اکوسیستم نوآوری حذف کرد؟ اساسا شدنی است؟ فردیس: اینکه بخواهیم رانت را جمع کنیم نیاز به نگاه جمعی دارد. ما از لایه فردی به رانت عادت کردهایم. زیرا افراد زیادی ممکن است دستپرورده رانت باشند. زیرا کشور ما کشور رانتزدهاست. یک جاهایی رانت بوده و یک جاهایی قیمتگذاری دستوری بر روی قیمت حاملهای انرژی تاثیرگذار بودهاست. دولت قیمت سوخت را به دلایل توجیهی خاصی پایین نگه داشته و نتیجهاش این شده که تمام کارخانجات عادت کردهاند به جای افزایش بهرهوری ماشینآلات، با دریافت نرخ پایین، قیمت انرژی را جبران کنند چراکه بهرهوری انرژی در کشور ما شوخی است و هیچ انگیزهای برای بهینهسازی مصرف انرژی در صنایع، خانهها و در هیچ کجا وجود ندارد. به این دلیل که سیگنال اشتباه به جامعه دادهایم که انرژی ارزان است. بخش مهمی از صنعت فولاد، محصولات پتروشیمی و حتی فرآوری محصولات کشاورزی ایران به دلیل قیمت ارزان انرژی توسعه یافتهاند و ما در واقع با صادرات این محصولات در حال صادر کردن آب یا سوخت ارزان به دنیا هستیم و متاسفانه صاحبان صنایع انگیزهای نیز برای بهبود بهرهوری دستگاههای خود ندارند. در حالیکه اگر قیمت سوخت به قیمتهای بینالمللی نزدیک بود صاحبان صنایع نیز به دنبال فنآوری و R&D میرفتند و یا میپذیرند با استارتاپهای کوچک کار کنند و این نسخه که فرشیدجان پیچیدند که در استانی مانند کرمان، دیگر استارتاپهایی از جنس خدماتی و ICT و .. مانند گذشته معنا ندارند و جایی برای اسکیل شدن وجود ندارد اما اگر همین استارتاپها حول محور آن صنایع شکل بگیرند و همزمان مدیران استان و مدیران سطح ملی نیز تلاش کنند رانتزدایی و قیمتگذاری دستوری را بزدایند، فرصتهای بینظیری در استان کرمان خواهیم داشت که نوآوری تبلور پیدا کند و جوانان انگیزه پیدا کنند و در استان بمانند و کل درآمد سرانه استان بهتر شود و مردم آن حال بهتری پیدا کنند. معتقدید نوآوری می تواند پایه تحول در اقتصاد استان ها و مناطق کشور هم باشد و زمینه ساز تحول در آنها شود. فردیس: درست است. یک نمونه استان کرمان است که معادن زیادی دارد. زیرساخت و شرکتهای معدنی زیاد دارد. وقتی از اقتصاد دیجیتالی صحبت میکنیم یعنی ما از تمام امکاناتی که یک اقتصاد دیجیتال دارد، استفاده میکنیم تا بتوانیم بهرهوری یک شرکت بهرهبردار معدن را افزایش دهیم و ضایعات، آسیبهای زیستمحیطی، مسائل مربوط به مصرف آب (در استانی که با چالش جدی آب مواجه است) را کم کنیم. حتی این استان علیرغم کویری بودن دارای کشاورزی خوب و قابل ملاحظهای است که میتواند ارزش افزوده خوبی ایجاد کند اما این استان هیچگاه به سمت پرسیشن اگری کالچر یا کشاورزی دقیق نرفته. به سمت استفاده از فناوری هم نرفته و هیچگاه کاری انجام نشده که در عین حالی که محصول باکیفیت تولید میکنیم میزان مصرف آب را هم کم کنیم. این امر هم حفظ سرزمین مادریمان است که خدای ناکرده دچار شکست آبی و مهاجرت گسترده آدمها نشویم هم اینکه با مصرف همان میزان آب، محصول بیشتری تولید و ارزش افزوده ایجاد کنیم. همچنین نتوانستهایم از طریق فنآوری خود را به استانداردهای زیست محیطی دنیا برسانیم. هر چند وقت یکبار میبینیم که پسته کرمان دچار فلان آفت و یا مشکل شد و از فلان کشور ریجکت شد. ما در استان کرمان شرکتهای خوب زیادی داریم که تا حدودی در این حوزه خوب کار کرده و بهبود دادهاند اما راه درازی در پیشِ رو داریم. این آن جایی است که خلا در آن بزرگ و زیاد است. با همه سعی و خطایی که صورت گرفته و آنچه که به اکوسیستم تحمیل شده آیا فرصتی برای بازگشت به مسیر درست وجود دارد؟ گلزاده: اقتصاد دیجیتال برگرفته از اقتصاد کلان ماست. نمیتوان انتظار داشت در حالیکه اقتصاد کلان حال مساعدی ندارد اقتصاد دیجیتال حال خوبی داشتهباشد. همانطور که فرزین اشاره درستی کرد سیاست قیمتگذاری یکی از بلایایی بوده که به جان اقتصاد افتاده و متاسفانه در همه دولتها در ایران حتی از 50 سال گذشته وجود داشته و حتی زمان قاجار که تجار را در بازار فلک میکردند شاید از همان موقعها این تفکر در ذهن مدیر و سیاستگذار و حتی شهروند ایرانی شکل گرفتهاست. همیشه نگاه ما این بوده که با اجبار، محدودیت و قیمتگذاری دستوری میتوانیم مسئله تورم را حل کنیم اما دیدهایم که حل نشده و وضعیت بدتر شدهاست. دولت نیز برای پایین نگه داشتن مسئله تورم، با پایین نگه داشتن دستوری قیمت انرژی و یا در اختیار گذاشتن منابع بانکی در ظاهر به صنایع کمک میکند و از طرفی بانکها را نیز مکلف میکند اما در واقع با این کار، تمام زنجیره اقتصاد را غیر بهرهور میکند و یک بیماری مزمن و بزرگ در اقتصاد ایران ایجاد کردهاست که راهکار آن از طریق اقتصاد حل نمیشود بلکه از طرق دیگری مانند اقتصاد سیاسی حل میشود. سیاستگذار باید ناچار است زمانی به این جراحی معضل تورم ناشی از افزایش نقدینگی تن دهد. متاسفانه نظام بودجهریزی و نظام مالی ایران در 50 سال گذشته (یعنی همان زمان که بودجهریزی در ایران آغاز شده) با مسئله کسری بودجه مواجه بوده و این کسری بودجه، همواره عمیق و عمیقتر شدهاست و هیچ دولتی جسارت نداشته این اشتباه را جبران کند. تا موقعی که تورم حل نشود و به واسطه مهار تورم، قیمتگذاری دستوری و مسئله رانت در ایران حل نشود، مشکل اقتصاد نیز به قوت خود باقیست. بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم باید گفت جسارت و ارادهای هم وجود ندارد. البته یک روز کشور به یک بنبست اقتصادی برخورد میکند و آن موقع ناچار است به حال این اقتصاد بیمار وخیم که بر روی زمین افتاده، فکری کند. اما باید نگاهمان این هم باشد که ما در ایران عادت کردهایم ناامیدی را تزریق کنیم. اما باید گفت اقتصاد ایران اقتصادی بسیار بزرگ است. فارغ از همه رویکردهای سیاسی، هر بار که با چالشهایی مواجه میشود، راه دیگری را در پیش میگیرد. همانطور که فرزین گفت: تقریبا در تمام حوزههای صنعتی بخصوص کشاورزی، معدن و ... یک دنیا کار انجام نشده وجود دارد و اصلا نباید پذیرفت که چون سیاستگذاران ارادهای برای اصلاح اقتصادی ندارد، بنابراین امیدی نیست، بالاخره میتوان کارهایی انجام داد و جوانان باید بدانند که از دل همین تجربهها و محدودیتها رشد ایجاد میشود. بر مبنای تجاربی که در سال های فعالیت در زمینه نوآوری کسب کردهاید، رشد در شرایط محدودیت، چگونه میتواند ایجاد شود؟ گلزاده: بسیاری از استارتاپهایی که رشد کردهاند با یک مقاومت و محدودیت شدید صنفی در حوزه قانونگذاری مواجه بودهاند و البته هنوز هم کم و بیش محدودیتها وجود دارد. ولی در روزهای اولی که این اکوسیستم در حال شکلگیری بود کار برخی از آنان به زندان رفتن، کتک خوردن و ... هم رسید. نمونه ملموس برای ما برند کولایف بود که وقتی آن را تاسیس کردهبودیم تا یک سال بر روی برند کولایف پارچه میانداختیم چون با احتمال خطر پلمپ شدن مواجه بودیم. دلیلش هم این بود که وزارت بهداشت چیزی به نام برند را در حوزه سلامت و یا مدل کسب و کار زنجیرهای -با اینکه به نفع بازیگران این صنعت بود -را نمیپذیرفت و ما بارها تهدید شدیم و یا اخطار دریافت کردیم اما ایستادگی کردیم. توضیح دادیم و ارزشها را بیان کردیم و اکنون این برند جا افتادهاست و حتی از سال 1398 مفهوم کسب و کار شبکهای و برند در قانون نیز ذکر شد. با اینکه نگاه سیاستگذار منفعلانه است اما اگر بخش خصوصی هم منفعل باشد هیچ اتفاقی نمیافتد. در حالیکه در کشورهای دیگر، بستر کار در این فضا ایجاد شده و در ایران فقط مانع ایجاد میشود. اما با این حال، داستانهای موفقیت زیادی در همین ایران وجود دارد. فردیس: چندی پیش با کتاب "از خوب به عالی" اثر جیم کالینز آشنا شدم. تلنگر خوبی بود تا بتوانم تحلیل کنم چرا صاحبان استارتاپها نباید در شرایط فعلی به اخبار بد و منفی توجه کنند. من شرایط بد فعلی را توجیه نمیکنم و همه میدانیم که وجود دارد اما اگر زیاد در معرض اخبار منفی باشیم باعث میشود فرصتها را نبینیم و جاهایی که میتوان در کسب و کار رونق ایجاد کرد فرصتها را از دست دهیم زیرا تمام ذهن با اخبار منفی و دلسردی حاکم بر آن پر شدهاست. لذا دو پیشنهاد به دوستان جوانم دارم. نکته اول اینکه خواندن اخبار ورودی به ذهن خود را مدیریت کنند و این به معنای نخواندن خبر و یا گول زدن خودشان نیست، بلکه به این معناست که مدیریت شده خبر بخوانند و از اخبار منفی دوری کنند. نکته دوم این است که همه ما یک وظیفه انسانی و ملی داریم و آن این است که با مصداقهایی که کلمات را از معنی تهی میکنند بجنگیم. به عنوان مثال، استفاده از موج دانش بنیان مورد سوءاستفاده قرار گرفته و بهانهای برای دسترسی به رانت میشود. زیرا از هفت هزار شرکتی که نام دانشبنیان را یدک میکشند درصد قابل توجهی از آنان (عدد نمیدهم) از این عنوان قصد سوءاستفاده دارند و دانشبنیان بودن به معنای واقعی کلمه که دانش و ارزش افزوده ایجاد کند در آنان وجود ندارد. باید حواسمان باشد با سوءاستفاده از برخی مفاهیم، پنجرههای فرصت را در فضای اقتصادی کشور نبندیم. قطعا سال 1401 تجربه ناگواری برای اکوسیستم بود.آسیب قطعی و اختلال در اینترنت تقریبا هیچ بخش اقتصادی را در امان نگذاشت اما مشخصا بیشترین آسیب را به اقتصاد نوآوری و استارتاپ ها زد.چه ارزیابی از این شرایط دارید؟ فردیس: قطعی اینترنت چهار دسته خسارت جدی به مملکت وارد کرد. اگر بخواهم توضیح دهم باید بگویم کشور برای توسعه به چهار سرمایه نیاز دارد: 1.سرمایه اقتصادی (مانند نیروگاه، جاده، سد، کارخانه و خط آهن)، 2.سرمایه اجتماعی(مقولههایی مانند اعتماد دولت به مردم و مردم به دولت، احترام به قانون، اعتماد افراد و آحاد جامعه به یکدیگر)، 3.سرمایه انسانی(نیروی انسانی توانمند و ماهر) و 4.سرمایه نمادین(از جنس برندها) متاسفانه محدودیت در اینترنت بر روی چهار مقولهای که برای توسعه کشور لازم است تاثیر منفی جدی بر جای گذاشتهاست. از منظر سرمایه اقتصادی اتفاقی که رخ داد این بود که تعداد زیادی از کسب و کارهای خرد که بر روی بستر پلتفرمهایی مانند اینستاگرام فعال بودند، یا تعطیل شدند و یا دچار سکته جدی شدند. برخی از کسب و کارهای حوزه ICT از سودآوری افتادند و با وجود میلیاردها تومان سرمایهگذاریای که برای توسعه و ایجاد زیرساخت انجام داده بودند، خسارت سنگین اقتصادی خوردند. در حوزه سرمایه انسانی مهاجرت را به شدت تشدید کرد.در مقابل، افرادی که قصد یا توان مهاجرت ندارند را هم بیانگیزه و بیرمق کرد. در حوزه سرمایه اجتماعی نیز آخرین پلها میان دولت و مردم از بین رفت. طوریکه اگر کسی بخواهد هر نوع دفاع بهحقی از عملکرد دولت کند با هجمه وسیعی از خشم و انتقاد و حتی انگ از سوی مردم مواجه میشود. اینها به مخدوش شدن سرمایه اجتماعی کشور برمیگردد. در حوزه سرمایههای نمادین نیز مثال ابرآروان و دیجیکالا را میتوان آورد که میبینیم چه هجمه ناحقی پشت سرشان وجود دارد.در حالیکه هر دو سرمایه نمادین اقتصاد دیجیتال کشور هستند اما بخش قابل ملاحظهای از ملت جلوی سرمایههای نمادین کشور ایستادهاند. من هم شرایط خاص کشور را درک میکنم ولی تداوم این شرایط و رویکرد با توجه به آسیبهای زیادی که کوچکترین آن آسیب مادی است، پذیرفته شده و بهجا نیست و میشد تصمیمات بهتری گرفت. گلزاده: من هم با سخن فرزین موافقم. آسیبهای اقتصادی قطعی اینترنت به مراتب کمتر از آسیبهای اجتماعی و آسیب به سرمایههای انسانی است. امروز کسی جرات نمیکند در مورد امید و خدمت به کشور صحبت کند. صاحبان کسب و کار متهم میشوند که چرا در ایران دارند کار میکنند و یا کسب و کار راه میاندازند و حتی این تفکر در جامعه تزریق شده هر کس در ایران کاری راه میاندازد حتما رانت دارد. اخبار دروغ و بیاساس و تحریفشده در مورد دیجی کالا و ابرآروان و .. باعث شد امیدواری، انگیزه و حس و حال در این حوزه از بین برود. در حالیکه هر موجی که علیه کسب و کارها ایجاد میشود این موج در ادامه به سمت مردم و جوانانی که میخواهد کار کند، برمیگردد. الان بزرگترین مشکل کسب و کارها این است که بتوانند حال آدمها را برگردانند. ما یک ماموریت دیگر هم داریم و آن این است که آگاهی داشتهباشیم سرزمین خود را که نمیتوانیم نابود کنیم. ماندن در کشور، کار کردن برای کشور و راحتی مردم، همه جا یک فضیلت محسوب میشود و نباید اینها را فراموش کرد. بنابراین باید مراقب امید باشیم. من ناامید نیستم اما اراده و نشانهای از اصلاح آنهم از سوی سیاستگذار نمیبینم.